درباره من سلام به همهٔ خوانندگان محترم: نظر به اینکه وبلاگ قبلی من:"نگاه من نگاه" برای هموطنان مقیم

Freitag, 11. Januar 2013

هم میهن بدان که شرکت تو در انتصابات خیانت به هفتاد میلیون ایرانی است




رای تو به مانند گلوله ای در قلب من و توست رای تو تداوم اعدام و شکنجه
وزندانی و فقر و گرسنگی در بدری و آوارگی میلیونها ایرانی است

هم میهن به کودکان بی خانمان بیندیش به میلیونها قربانیان اعتیاد به زنان 
تن فروش که می توانستند خانه و کاشانه ای داشته باشند بیندیش
به حاصل سی وچند سال حکومت جمهوری اسلامی بنگر که از وزیرو
وکیل ورئیس جمهورو رئیس مجلس ...همه یا دزدند یا فتنه گریا آشوبگر
و ...( به گفته خود یهای رژیم ) در کشوری که منو تو یا دشمنیم یا غیر خودی
یا فریب خورده و یا عامل بیگانه یا بی د ین و...
به آمار تلفات در جاده ها - امکانات بهداشتی درمانی - آلودگی هوا -نابودی
کشاورزی - تخریب آثار باستانی - آموزش و پرورش - از دست دادن سهم 
بیشتر در دریای مازندران و ...
در جايی که مادر من و تو نیم شمرده میشود ... ما رای نمی دهیم 
در کشوری که گروهی به نام دفاع از رهبر وانقلاب به جان وناموس
مردم رحم نمی کنند من رای نمی دهم تو هم رای نده تا بگوییم ما رای
نمی دهیم ...
در جائی که یک نفر بجای همه تصمیم می گیرد ما نه می گوئیم
درحکومتی که من و تورا امت می شمارد ما رای نمی دهیم نه نه 
رای نمی دهیم 
در کشوری که هیچکس مسئولیت پذیر نیست ما رای نمی دهیم نه نه رای
نمی دهیم
در کشوری که نماینده مجلس اش بفرمان یکنفر سیصد وشصت درجه
رایش راتغییر می دهد ما رای نمی دهیم...
در کشوری که حرف حق جرم است نوشتن و دیدن تفکر کردن جرم است
ما رای نمی دهیم نه نه به اسارت و بندگی خود رای نمی دهم رای نمی دهیم
آخر سخن به ذلت وخاری خود و آقائی و سروری تو رای نمی دهم نه نه نه
...

پادشاهی دستور داد تا برای عبور و مرور مردم از رودخانه ای که مردم را به زحمت می انداخت پلی ساخته شود. مردم بدون هیچ مزد و مواجبی به دست خود پل را بساختند و آماده بهره برداری نمودند.

پادشاه به وزیر خود دستور داد که به مردم بگویید که هر کس می خواهد از روی پل رد شود باید یک دینار بپردازد. وزیر در جواب پادشاه گفت: اعلیحضرتا ممکن است مردم از دستور شما سرپیچی کنند و و اعتراضی شکل گیرد. پادشاه گفت نگران نباش می پردازند. این کار صورت گرفت و برای عبور هر کس یک دینار گرفته می شد و کسی هم هیچ اعتراضی نکرد و لام تا کاف نگفت. مدتی بعد پادشاه به وزیر دستور داد که علاوه بر گرفتن یک دینار با یک عدد لگد هم عابرین همراهی شوند. وزیر این بار زودتر از دفعه قبل گفت ولی قربان ....

پادشاه گفت دستور را اجرا کنید و نگران نباشید. این نیز بشد و ندایی برنخاست. چندی بعد پادشاه دستور داد علاوه بر دو اقدام قبلی هر کسی که از پل گذشت توسط نگهبان های پل یک باربه او تجاوز شود(با پوزش). این دفعه وزیر حسابی آشفته شد اما پادشاه در کمال آرامش مثل دو دستور قبلی فرمان به اجرای دستور داد. و این نیز بشد. چند مدت بعد پادشاه از وزیر خواست که با عام بگذارد تا به شکایات مردم رسیدگی شود. همه مردم شهر جمع شدند و از انها خواسته شد هر کس اعتراضی دارد به عرض پادشاه برساند. اما از ان جمعیت هیچ صدایی برنخاست. پس از چند با تکرار در انتهای جمعیت پیرمردی بلند شد و با صدای ضعیف اش گفت اعلحضرتا من اعتراض دارم. اعلحضرت که تعجب کرده بود اجازه صحبت داد. پیرمرد گفت اعلیحضرتا من فقط به کم بودن تعداد نگهبان های سر پل اعتراض دارم. چون جمعیت زیاد است و تعداد مامورینی که... ملت را می دهند کم است خواهش می کنم برای اینکه مردم سریع تر به کارشان برسند تعداد ماموران را زیاد کنید تا در صف معطل نمانیم و زودتر به کارمان برسیم.

علی‌ اخوان پور

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen