درباره من سلام به همهٔ خوانندگان محترم: نظر به اینکه وبلاگ قبلی من:"نگاه من نگاه" برای هموطنان مقیم

Donnerstag, 5. Juni 2014

آنچه خمینی به روحانیت شیعه داد


علی اخوان پور:

مجید محمدی ( جامعه شناس )
باورها و رفتارها و تصمیمات خمینی تاثیرات بلندمدتی در ایران داشته و خواهد داشت. فرد و قشری از مردم ایران نیست که به نحوی تحت تاثیر رهبری وی - به نحو مثبت یا منفی- قرار نگرفته باشد. اما بیش از دانشگاهیان، کارگران، معلمان، زنان، هنرمندان، نویسندگان و نظامیان این روحانیون هستند که سرنوشتشان در ایران به واسطه‌ نهضتی که خمینی رهبر آن بود و ایده‌هایی که خمینی در «کشف الاسرار» و «حکومت اسلامی» ارائه داد تغییر کرده است.  امروز پس از ۳۵ سال که از تجربه‌ی جمهوری اسلامی می‌گذرد به خوبی می توان به این پرسش پاسخ داد که خمینی با روحانیت شیعه چه کرد.
 
آنچه خمینی به روحانیت شیعه داد

خمینی با نظریه‌ ولایت فقیه و تاسیس جمهوری اسلامی چهار امکان را در اختیار روحانیت شیعه قرار داد:
 
۱. امتیازات ویژه در حکومت‌داری با قرار گرفتن در شورای نگهبان، مجلس خبرگان، قوه‌ قضاییه، عقیدتی-سیاسی‌های نیروهای نظامی و انتظامی، نمایندگی در استان‌ها و دانشگاه‌ها و قوای نظامی، و حضور در همه‌ سطوح قانونگذاری، سیاستگذاری و تصمیم‌گیری؛ این امتیازات در قانون اساسی شکل قانونی پیدا کرده‌اند و در عالم واقع نیز با استفاده از اقتدار حکومت جنبه‌ نهادی به خود گرفته‌اند؛
 
۲. تسلط روحانیون بر منابع ثروت جامعه از طریق مصادره‌ها، واگذاری بنیادها و شرکت‌های دولتی به آنها و اعضای خانواده‌شان، کسب بالاترین درآمدها در بخش‌های دولتی و عمومی، اخذ مجوزهای واردات و صادرات از طریق ارتباطات ویژه، کسب بخش قابل توجهی از ارز کشور از طریق رانت به شرکت‌هایی که تحت نظر روحانیون و اعضای خانواده‌ آنهاست، و دریافت بخش قابل توجهی از بودجه‌های فرهنگی و آموزشی کشور؛
 
۳. امکان تحمیل سبک زندگی خود به جامعه‌ ایرانی با اتکا بر درآمدهای نفتی و قوای قهریه، خواسته‌ای که روحانیت شیعه دهه‌ها آرزویش را داشت؛ روحانیون امروز بلندترین صدا را در جامعه دارند و هرجا احساس می کنند صدایشان بلندترین صدا نیست با اتکا بر نیروهای شبه نظامی و نظامی گستره‌ عمومی را به قرق خویش در می‌آورند؛
 
۴. رها شدن از رفتن به خانه‌های مردم برای روضه‌خوانی و گرفتن چند ریال یا چند تومان برای ارتزاق (روحانیون سطح پایین) در کنار رجوع مردم برای دادن خمس جهت پاک کردن اموالشان به هنگام سفر حج (روحانیون سطح بالا)؛ کسانی که بنا به باورهای دینی هر ساله خمس می‌پرداختند بسیار اندک بودند. بدین ترتیب روحانیت از لحاظ مالی مجبور بود چشم به دستان مردم داشته و در هر موضوعی بدان‌ها وابسته باشد. مرتضی مطهری این امر را علت اصلی عوام‌زدگی آنها می‌دانست. قدرت و ثروت باد آورده‌ حکومت آنها را نه تنها از مردم بی‌نیاز کرد بلکه باعث شد مردم چشم به دستان آنها داشته و در سفرهای استانی به دنبال اتومبیل‌هایشان بدوند تا چند ده هزار تومانی به آنها داده شود.
 
آنچه خمینی از روحانیت شیعه گرفت

اما خمینی و نظریه‌ ولایت فقیه‌اش در کنار چیزهایی که به روحانیت (همه‌ روحانیون اعم از آنها که با خمینی بودند یا علیه او بودند، آنها که به ولایت فقیه باور داشتند یا نداشتند) داد چیزهایی را نیز از آنها گرفت:
 
۱. روحانیت شیعه به طور تاریخی نه نظام اخلاقی داشت و نه به نظام حقوق خاصی قائل بود. روحانیون شیعه شریعت را هم نظام حقوقی و هم نظام اخلاقی خود تصور می‌کردند و هنوز می‌کنند. قرار گرفتن قدرت مطلقه در دست گروهی که نه به حاکمیت قانون باور داشتند و نه نظام اخلاقی خاصی را دنبال می‌کردند آنها را به سرعت فاسد ساخت. کمتر روحانی‌ای در حکومت می‌توان یافت که از قدرت سوء استفاده نکرده باشد (از رد کردن فرزندان از سد کنکور تا تفکیک اراضی شهری بر اساس ارتباط با مقامات شهرداری‌ها، از سفر خارجی بی‌ربط برای گرفتن ارز تا وام بانکی کم بهره، از خرید ارزان املاک مصادره‌ای تا مسافرت تفریحی با جیب مردم، از بالا رفتن از پله‌های قدرت با حذف رقبا تا استفاده از منابع عمومی برای امور شخصی) چون در شریعت هیچ مانعی بر سر این کار وجود ندارد. در چارچوب شریعت ایدئولوژیک شده‌ خمینی همه‌ اموال عمومی در اختیار ولی فقیه و نمایندگان وی است و آنها می‌توانند آنها را چنان که می‌خواهند به مصرف برسانند. چون ثروت عامل در اختیار گرفتن قدرت است بنابر این ثروت باید در اختیار وفاداران به حکومت به هر قیمت و روش باشد.  
 
۲. خمینی با مسلط کردن روحانیون بر کشور بدون آمادگی اخلاقی و حقوقی آنها اعتمادی را که سال‌ها بخشی از روحانیون در میان مردم کسب کرده بودند به باد فنا داد. اکثریت روحانیون قبل از تاسیس جمهوری اسلامی با نظریه‌ ولایب فقیه خمینی مخالف بودند چون می‌دانستند به این ترتیب اعتماد مردم را از دست می‌دهند اما وقتی مزه‌ قدرت را چشیدند اکثریت نزدیک به اتفاق آنها از نظریه‌ ولایت فقیه استقبال کردند. خمینی مزه قدرت را به روحانیت شیعه چشاند و در مقابل اعتماد عمومی را از آنها سلب کرد. جمهوری اسلامی رابطه‌ روحانیون با شهروندان به عنوان واعظ و خطیب و مسئله‌گو و مشاور را مختل ساخت. قبل از انقلاب ۵۷ و تاسیس جمهوری اسلامی روحانیون در کنار دانشگاهیان و معلمان از اقشاری بودند که مردم بدان‌ها اعتماد بالایی داشتند و مورد رجوع آنها قرار می‌گرفتند (گروه مرجع بودند) اما پس از چند سال که از تاسیس جمهوری اسلامی گذشت انها چنین موقعیتی را از دست دادند. نظر سنجی‌هایی که توسط مراکز نیمه مستقل در اواخر دهه‌ هفتاد خورشیدی در ایران انجام شد (قبل از قلع و قمع شدن آنها) نشان داد که محبویبت روحانیون تک‌رقمی شده است.  
 
۳. خمینی روحانیت را که در دوران قاجار و پهلوی یک نهاد نیمه‌مدنی و تا حدودی مستقل بود(استقلال اداری و سازمانی داشت و منابع عمومی دولتی نیز بخش قابل توجه منابع مالی آن نبود) به بخشی لاینفک از حکومت تبدیل کرد و بسترهای تبدیل آن به زائده‌ای از حکومت را فراهم کرد. البته او در دوران خود کلید این امر را زد اما آن را به پایان نرساند. علی خامنه‌ای پروژه‌ای را که خمینی آغاز کرده ولی نتوانسته بود در دوران جنگ به انجام برساند تکمیل کرد. این روند نیز برای حفظ قدرت ناگزیر بود چون رهبر دوم و رهبران بعدی نمی‌توانستند بر کاریزمای دوران انقلاب اتکا داشته باشند و باید دیوانسالاری دولتی دینی را بسط می‌دادند. در دوران خامنه‌ای روحانیت و دیگر نهادهای دینی از حیث اداری، مالی و سازمانی به بخشی جداناشدنی از حکومت تبدیل شدند.
 
خامنه‌ای به دلیل فقدان مشروعیت قانونی و سنتی و فرهمندانه از همان سال‌های آغازین رهبری خود سیل امکانات عمومی را به سوی نهادهای دینی سرازیر کرد. او نخست همه‌ روحانیون را تحت بیمه‌ بهداشت و درمان قرار داد؛ بعد بیشترین شهریه را در میان مراجع بدان‌ها پرداخت؛ بعد نقش دیگر مراجع در مدیریت حوزه را به صفر رساند و با فشار وی نهادهای دینی ردیف بودجه‌ قابل توجهی در بودجه عمومی کشور یافتند. خامنه‌ای دیوانسالاری دینی را به بخشی از دیوانسالاری حکومتی تبدیل کرد.
 
سبک و سنگین کردن میراث خمینی برای نهادهای دینی

روحانیونی که امروز می‌خواهند به وارسی میراث خمینی در حوزه‌ نهادهای دینی بپردازند باید آنچه را که روحانیت از قدرت و ثروت به دست آورده در کنار آنچه از اعتماد و منزلت اجتماعی و محبویت از دست داده بگذارند و ببینند آیا این دستاوردها ارزش آن سرمایه‌های تلف شده را داشته است یا خیر. بدون قدرت مطلقه و درآمد نفتی یک تریلیونی در ۳۵ سال اخیر روحانیت شیعه می‌توانست به نهادی دیرپا در ساختار اجتماعی ایران تبدیل شود نهادی که هیچ تحول سیاسی و اجتماعی نمی‌توانست آن را تکان دهد (مثل کلیسای کاتولیک در اروپا و امریکای امروز) اما در شرایط امروز روحانیت در ایران سقوط جمهوری اسلامی چه با جنبش درونی و چه با حمله‌ خارجی پایان نهادهای دینی شیعه در ایران خواهد بود چون این نهادها به شیر حکومت وابسته‌اند و روی کار آمدن یک حکومت سکولار به معنای مرگ تدریجی آنها خواهد بود.
 



روحانیت شیعه با نظریه‌ ولایت فقیه منافع کوتاه‌مدت این نهاد در حال اضمحلال در دوران جدید را با رویکرد به اسلامگرایی فراتر از منافع بلند مدت یک نهاد اصلاح شده قرار داد. روحانیت شیعه با به دست گرفتن قدرت همه‌ اصلاحاتی را که در دهه‌های چهل و پنجاه برای تداوم این نهاد به طور مستقل در نظر داشت به دریا ریخت. روحانیت شیعه تحت تاثیر جذابیت قدرت مرکزی یک دولت- ملت قدرت ناشی از اعتماد عمومی را با قدرت ناشی از تشکیلات شبه نظامی (بسیج)، موشک‌های دوربرد و غنی‌سازی هسته‌ای طاق زد.

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen