علی اخوان پور:
مردی که به مدت 6 سال به اتهام قتل شاگردش در زندان به سر میبرد 48 ساعت قبل از اجرای حکم اعدامش بیگناهیش ثابت و آزاد گردید.
به گزارش باشگاه خبرنگاران، شاگرد یک تعویض روغنی در یک شب سرد زمستانی در مغازه با ضربه چاقو کشته شد و ماموران یکی از کلانتریهای کرج صاحب مغازه را به عنوان قاتل به قاضی معرفی کردند و سپس با اعتراف مرد که "ج-ا" نام داشت در چند جلسه دادگاهی که حدود 6 سال به طول انجامید مجرم شناخته شد و حکم اعدامش صادر گردید. اما این پایان ماجرا نبود. . . .
چند ساعت قبل از اجرای حکم یک سارق در شهرهای شمالی کشور به همراه همدستانش دستگیر شدند و این متهم پس از بازجویی پلیسی به جز سرقت کابل به یک مورد قتل در یک تعویض روغنی در کرج اعتراف میکند و این موضوع به اداره جنایی پلیس آگاهی استان اعلام میشود. . . .
قاتل به نام "ج- ا" در ٤٨ ساعت آینده قرار بود در زندان قصر اعدام شود. با توجه به حساسیت موضوع قاضی پرونده به آگاهی آمد و پس از مشورت قرار شد که اجرای حکم اعدام قاتل داخل زندان تا اعزام متهم مرند به تعویق بیافتد. ازطرفی چون تنها قاضی صادر کنندة رای اولیه می توانست جلوی اجرای حکم متهم(ج-ا)رابگیرد بخت با این مرد بیگناه یار بود و قاضی پرونده همین قاضیای بود که در جریان موضوع قرار گرفته بود . بلافاصله دوفقره نیابت قضایی صادر کرد. یکی برای اجرای احکام زندان قصر برای ممانعت از اجرای حکم اعدام وانتقال قاتل "ج-ا" به آگاهی کرج ونیابت دوم برای انتقال متهم دستگیر شده توسط آگاهی مرند.
بعد از ٤٨ ساعت هر دو تا متهم به کرج منتقل شدند. متهم اصلی که حکم اعدامش صادر شده بود به هیچ عنوان حرف نمیزد و تنها گریه میکرد و میپرسید شما چگونه به بیگناهی من پی بردید ؟ او وقتی آرامش خود را به دست آورد گفت: در طول این ٥ سال تمام موهایم سفید شد، زنم طلاق گرفته وتنها پسرم هم معتاد شده است. پدرم مغازه تعویض روغنی ام را فروخت وهمه اش را خرج وکیل کرد.
مرد بیگناه درخصوص علت اعتراف به قتل می گفت: مقتول شاگرد من بود وشبها در داخل مغازه می خوابید یک روز صبح که هوا سرد بود وبرف هم باریده بود رفتم سرکارشاگردم در را از داخل با یک میله اهرم می کرد که از بیرون باز نمی شد. دیدم کرکره مغازه کمی باز است با خودم گفتم حتماً زودتر بیدار شده است در مغازه را بالا کشیدم دیدم جسد شاگردم غرق در خون داخل چاله سرویس تعویض روغن افتاده است. از پله ها پایین رفتم اثریک چاقوی عمیق را روی سینه او مشاهده کردم. بلافاصله از مغازه بیرون آمدم وشروع به داد وفریاد کردم مردم وهمسایگان جمع شدند و به کلانتری رجایی شهر زنگ زدند.
وی افزود: پلیس آمد وتجسس کلانتری مرا گرفت وبا خودش به کلانتری برد. درداخل کلانتری همه گفتند تو قاتلی وچرا شاگردت را کشته ای ومرا کتک زدند. دیدم تحمل این همه ضرب وشتم را ندارم. زیر کتک به خودم گفتم اگر اعتراف نکنم مرا می کشند واگرهم اعتراف کنم حکمم اعدام است. پس بهتر که اعتراف کنم تا حداقل کتک نخورم. سرانجام با توجه به چیزهایی که دیدم نشستم وهمه چیز را گردن گرفتم و به قتل شاگردم بدون اینکه روحم اطلاعی داشته باشد اعتراف کردم.بعد مرا به دادگاه بردند وآنجا هم همه چیز را گردن گرفتم.
این مرد بیگناه ادامه داد: چند روز بازداشت بودم و بعد مرا به زندان بردند.برای دوستان زندانی ام همه چیز را گفتم؛ می گفتنند اگر اعترافاتت را پس بگیری تورا به آگاهی می برند در کلانتری یک قتل را گردن گرفته ای، بروی آگاهی پنج شش قتل دیگر را هم باید گردن بگیری.چند بار دادگاه آمدم هروقت اسم آگاهی می آمد تمام بدنم می لرزید آن برخورد کلانتری را دیده بودم از اسم آگاهی وحشت می کردم هرچه دوستان وخانواده در ملاقاتها میگفتند من از ترس کتک گوش نمی کردم و در گفتن انگیزه قتل هم با بیان یک انگیزه واهی مثل اختلاف مالی قاضی را راضی کردم که قاتل هستم.در طول این ٥ سال تمام زندگیم از دست رفت و زندگی ام از هم پاشید.
.... و اما متهم مرند پس از انتقال بدون اینکه در جریان حضور متهم(ج-ا) در آگاهی باشد، از اصل موضوع بی اطلاع بود بیان کرد: من معتاد هستم ومواد مخدر های مختلفی را تجربه کرده ام. من وچند تا از دوستانم را به جرم سرقت سیم برق گرفته بودندومن قبلاً به آنها همه چیز را گفته بودم وگفتم من ٥ تا ٦ سال پیش یک نفر را در کرج کشته ام وتا بحال آگاهی یکبار دنبالم نیامده است وپلیس ما آنقدر که گفته می شود قوی نیست این را به دوستانم تعریف کرده بودم تا هم خودم را نشان بدهم وهم ترس آنها ریخته شود ودر زمان سرقت سیم برق اگر گیر کردیم کسی از آگاهی نترسد که متأسفانه زمانی که مارا در مرند گرفتند یکی از دوستانم جریان قتل را برای عوامل آگاهی تعریف کرده است.
جریان از این قرار بود...که من در زمستان چند سال پیش در یک شب سرد زمستانی برای پیدا کردن کار عازم تهران بودم در اتوبان کرج گفتند اینجا تاکسیرانی کرج است من به موادمخدر احتیاج داشتم پیاده شدم ساعت حدود ٩شب بود رفتم ترمینال کرج ٥٠٠ تومان حشیش خریدم یک نفر آنجا بود اوهم آمده بود حشیش بخرد من در مورد کار پرسیدم و باهم گرم صحبت شدیم هوا سرد بود به من پیشنهاد داد که شب پیش او در مغازه تعویض روغنی بخوابم رفتیم داخل مغازه یک بخاری که با روغن سوخته کار می کرد مغازه را گرم کرده بود با هم رفتیم بالکن مغازه وصحبت کردیم وچای خوردیم میوه خوردیم ومقدار با هم حشیش کشیدیم و...کلی باهم حرف زدیم شب از نیمه گذشته بود آماده خواب شدیم.
من روی تخت خوابیده بودم نمیدانم چقدر از خوابم گذشته بود دیدم شاگرد مغازه دارد بدن مرا لمس می کند فکر کردم می خواهد جیبهای عقب شلوارم را پیدا کند من چون بچه شهرستان بودم خیلی ترسیدم احساس کردم می خواهد از من دزدی کند. با هم درگیر شدیم چون شب با یک چاقوی بزرگ، میوه خورده بودیم دستم را روی اپن دیوار بالکن دراز کردم و یک ضربه به سینه او زدم و او را به عقب هل دادم و پاهایش به دیوار کوتاه بالکن مغازه خورد و با سربه داخل چاله سرویس تعویض روغن افتاد ومن هم وسایلم را جمع کردم در مغازه را پایین کشیدم وخودم را به ترمینال رسانیده ونزدیک صبح با اولین اتوبوس به تبریز رفتم.
راز یک جنایت بعد از ٦سال کشف شده بود و تمام اعترافات با عکسها وفیلم بررسی صحنه مطابقت کامل داشت و تمام اعترافات با جزییات مورد باز سازی قرارگرفت؛ شکستن جمجمه براثر پرتاب مقتول به داخل چاله سرویس ویک ضربه چاقو داخل سینه وبخاری روغنی وچاقو و....همگی در عکسها دیده می شد.
این متهم با قرار قانونی بازداشت و متهم بیگناه "ج-ا" پس از ٦سال حبس از زندان آزاد شد، واقعا چه ظلم بزرگ به این بیگناه شده است.
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen