علی اخوان پور:
دین نا انجا که امری شخصی، وجدانی و بی آزار است ، باعتبار کرامت انسان محترم می باشد؛ ولی هنگامیکه که به ابزار دخالتگری، تحمیق، سرکوب، تبعض، دگراندیش ستیزی و آئین کشی تبدیل می گردد، بجرم تحقیر و توهین به کرامت انسان و انسانیت، موضوع نقد و نفی آزاداندیشان و آزادیخواهان قرار می گیرد.
اسلام، دین تحمیل شده به مردمان میهن ما، همواره با منش، فرهنگ، تاریخ و فلسفه ایرانی در تضاد آشتی ناپذیر قرار داشته است. تهاجم دینی و آئینی به ایرانیان، هنوز با مقاومت بخش وسیعی از جامعه مواجه است.
برای رهائی از سلطه فاجعه بار سیاسی، دینی و فرهنگی نظام دینی، بایستی جایگاه اسلام را از دو منظر نگریست؛ نخست بمثابه امری خصوصی و وجدانی شهروندان، و دوم بعنوان ابزار حفظ سلطه فرهنگی - دینی مهاجمین آئینی در کشور ما.
سلطه نظامی اعراب بر ایران مربوط به قرنهای نخستین اسلام بوده، ولی سلطه دینی و فرهنگی شان همچنان ادامه یافته است. در دوران معاصر شبکه های مافیائی روحانیت شیعه که قبل از قدرت گیری نقش ستون پنجم را داشته اند، اکنون بعنوان ستون فقرات جمهوری اسلامی، مسئولیت تحمیل سلطه فرهنگی و دینی اعراب دوران قرون وسطی در ایران را عهده دار هستند.
سازمانهای سرکوب، تحمیق و چپاول دینی روحانیت شیعه، نهادهائی ایرانی ستیز اند که بر اساس ایدئولوژی آئین کش و فرهنگ ستیز بنا شده و با منافع ملی، سیاسی و فرهنگ و منش ما تضادی آشتی ناپذیر دارند.
نفی نهادهای فاشیستی و انتقال امور دینی به امر خصوصی شهروندان؛ همزمان کوشش برای رهائی مردم از زیر آوار خرافات، تحجر، سلطه دین و فرهنگ و سنت های قرون وسطائی؛ راه اعتلاء ملی و شکوفائی جامعه و پلورالیسم دینی، فرهنگی و سیاسی را فراهم میسازد. تنها با راندن اسلام به حوزه خصوصی شهروندان، یکی از پیش شرطهای مهم نهادینه سازی آزادی و دمکراسی در ایران تدارک دیده خواهد شد.
سینه چاکان سلطه دین و فرهنگ عرب، از حیله های گوناگون برای سرکوب و مرعوب کردن مردم بهر می گیرند. یکی از این نیرنگ ها، توسل جستن به صدور احکام اسلامی قتل دگراندیشان است.
رفتاری بیشرمانه تر از این نیست که شبکه های مافیائی روحانیت هستی یک ملت را قربانی دین، فرهنگ و سنت های بیگانه کنند و حکم قتل فرزندانشان را هم بر اساس قوانین دین تحملی صادر نمایند.
برای خاتمه دادن به سلطه گری سیاسی، دینی و فرهنگی اسلامگرایان، نیروی چنبش ملی ناچار است در وسیع ترین جبهه دمکراتیک- لائیک متشکل شوند و آلترناتیو جمهوری ایرانی را در برابر جمهوری اسلامی غیر ایرانی قرار دهند.
نیروهای قطب آزادی، دمکراسی و ایراندوست؛ با ضعف سازماندهی، تشتت، پراکندگی، و سنگ اندازی ایران ستیزان پان ترک و پان عرب و پان اسلامیزم مواحه هستند. این قطب از پتانسیل عظیمی برخوردار بوده و در صورت همپیمانی معطوف به جنبش های اجتماعی زنان، دانشجویان و کارگران، می توانند ارتجاع نژادپرست پان ترک و پان عرب را منزوی، و پان اسلامیست ها را به زباله دان تاریخ بفرستند.
زمان آن فرا رسیده است که با شفافیت اعلام کنیم که مقدسات فاشیست ها و سلطه گران برای ما پشیزی ارزش ندارند، ولی آزادی ایدئولوژی، مذهب و اندیشه شهروندان را پاس می داریم.
اکنون بخش عظیمی در جامعه ایران از حکومت اسلامی و اسلام رو برگردانده، مبارزه خود را تداوم مقاومت 1400 ساله "مرتدین" ایرانی علیه چیرگی متجاوزین دانسته و در آستانه تعیین تکلیف با سلطه اسلام در ایران قرار دارند. دیری ست که تابوت حکومت اسلامی بر سر دستان لرزان اقلیتی ناچیز باد کرده است.ایران در انتظار همپیمانی ملی فرزندانش برای رهائی و سربلندی ش غمگین نشسته است. اگر امروز من و تو ما نشویم؛ و در دفاع از "مرتدین" و علیه سلطه دین و فرهنگ تحمیلی همپیمان نشویم؛ فردا دیر است!
اسلام، دین تحمیل شده به مردمان میهن ما، همواره با منش، فرهنگ، تاریخ و فلسفه ایرانی در تضاد آشتی ناپذیر قرار داشته است. تهاجم دینی و آئینی به ایرانیان، هنوز با مقاومت بخش وسیعی از جامعه مواجه است.
برای رهائی از سلطه فاجعه بار سیاسی، دینی و فرهنگی نظام دینی، بایستی جایگاه اسلام را از دو منظر نگریست؛ نخست بمثابه امری خصوصی و وجدانی شهروندان، و دوم بعنوان ابزار حفظ سلطه فرهنگی - دینی مهاجمین آئینی در کشور ما.
سلطه نظامی اعراب بر ایران مربوط به قرنهای نخستین اسلام بوده، ولی سلطه دینی و فرهنگی شان همچنان ادامه یافته است. در دوران معاصر شبکه های مافیائی روحانیت شیعه که قبل از قدرت گیری نقش ستون پنجم را داشته اند، اکنون بعنوان ستون فقرات جمهوری اسلامی، مسئولیت تحمیل سلطه فرهنگی و دینی اعراب دوران قرون وسطی در ایران را عهده دار هستند.
سازمانهای سرکوب، تحمیق و چپاول دینی روحانیت شیعه، نهادهائی ایرانی ستیز اند که بر اساس ایدئولوژی آئین کش و فرهنگ ستیز بنا شده و با منافع ملی، سیاسی و فرهنگ و منش ما تضادی آشتی ناپذیر دارند.
نفی نهادهای فاشیستی و انتقال امور دینی به امر خصوصی شهروندان؛ همزمان کوشش برای رهائی مردم از زیر آوار خرافات، تحجر، سلطه دین و فرهنگ و سنت های قرون وسطائی؛ راه اعتلاء ملی و شکوفائی جامعه و پلورالیسم دینی، فرهنگی و سیاسی را فراهم میسازد. تنها با راندن اسلام به حوزه خصوصی شهروندان، یکی از پیش شرطهای مهم نهادینه سازی آزادی و دمکراسی در ایران تدارک دیده خواهد شد.
سینه چاکان سلطه دین و فرهنگ عرب، از حیله های گوناگون برای سرکوب و مرعوب کردن مردم بهر می گیرند. یکی از این نیرنگ ها، توسل جستن به صدور احکام اسلامی قتل دگراندیشان است.
رفتاری بیشرمانه تر از این نیست که شبکه های مافیائی روحانیت هستی یک ملت را قربانی دین، فرهنگ و سنت های بیگانه کنند و حکم قتل فرزندانشان را هم بر اساس قوانین دین تحملی صادر نمایند.
برای خاتمه دادن به سلطه گری سیاسی، دینی و فرهنگی اسلامگرایان، نیروی چنبش ملی ناچار است در وسیع ترین جبهه دمکراتیک- لائیک متشکل شوند و آلترناتیو جمهوری ایرانی را در برابر جمهوری اسلامی غیر ایرانی قرار دهند.
نیروهای قطب آزادی، دمکراسی و ایراندوست؛ با ضعف سازماندهی، تشتت، پراکندگی، و سنگ اندازی ایران ستیزان پان ترک و پان عرب و پان اسلامیزم مواحه هستند. این قطب از پتانسیل عظیمی برخوردار بوده و در صورت همپیمانی معطوف به جنبش های اجتماعی زنان، دانشجویان و کارگران، می توانند ارتجاع نژادپرست پان ترک و پان عرب را منزوی، و پان اسلامیست ها را به زباله دان تاریخ بفرستند.
زمان آن فرا رسیده است که با شفافیت اعلام کنیم که مقدسات فاشیست ها و سلطه گران برای ما پشیزی ارزش ندارند، ولی آزادی ایدئولوژی، مذهب و اندیشه شهروندان را پاس می داریم.
اکنون بخش عظیمی در جامعه ایران از حکومت اسلامی و اسلام رو برگردانده، مبارزه خود را تداوم مقاومت 1400 ساله "مرتدین" ایرانی علیه چیرگی متجاوزین دانسته و در آستانه تعیین تکلیف با سلطه اسلام در ایران قرار دارند. دیری ست که تابوت حکومت اسلامی بر سر دستان لرزان اقلیتی ناچیز باد کرده است.ایران در انتظار همپیمانی ملی فرزندانش برای رهائی و سربلندی ش غمگین نشسته است. اگر امروز من و تو ما نشویم؛ و در دفاع از "مرتدین" و علیه سلطه دین و فرهنگ تحمیلی همپیمان نشویم؛ فردا دیر است!
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen