درباره من سلام به همهٔ خوانندگان محترم: نظر به اینکه وبلاگ قبلی من:"نگاه من نگاه" برای هموطنان مقیم

Montag, 30. September 2013

زندان انفرادی و انواع آن در دیکتاتوری ایران

علی‌ اخوان پور:
سلول انفرادی در دنیای توسعه یافته و آزاد سلولی است دارای دستشویی با رنگ‌های دل مرده و یک لامپ کم نور (لابد برای پایین آوردن مصرف برق زندان)، تخت خواب و پنجره، و در فلزی با سوراخ کوچکی برای ارتباط زندانبان و زندانی. این شرایط فقط برای جدا نگاه داشتن زندانی از دیگر زندانیان است. اما انفرادی در کشورهای استبدادی و رژیم‌های تمامیت طلب روشی برای شکستن زندانی و از میان بردن فردیت وی بدون بسیاری از امکانات فوق است.

۱) سلول‌هایی که از فرط کوچکی توسط زندانیان قبر نامیده می‌شود. وقتی زندانی در این سلول می‌خوابد سرش با دیوار، چهار انگشت و پایش با در سلول چهار انگشت فاصله دارد. بدن زندانی در عرض سلول هم به اندازهٔ یک آرنج با دیوار فاصله دارد. این سلول‌ها به زندانی احساس زنده به گور شدن می‌دهد؛ 
۲) سلول‌هایی که هیچ شباهتی به چهار دیواری ندارند و در اصطلاح مقامات زندان تابوت نامیده شده‌اند. تابوت به منزلهٔ یکی از اختراعات دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی، محفظه‌ای است که یک ضلعش دیوار است، دو تا ضلع دیگرش تخته‌های چوبی است در ابعاد بین ۹۰ سانتی متر تا دو متر و ضلع چهارم که پشت زندانی است باز است و رو به فضای درونی اتاق. درون تابوت که نوع خاصی از انفرادی با مایه‌های ایدئولوژیک است زندانی باید ۲۴ ساعته چشم بند به چشم داشته باشد. (گوش کنید به سلسله گزارش‌های «مستند انفرادی» کار وحید‌پور استاد در سایت رادیو فردا) ایدهٔ اصلی از خوابیدن افراد باورمند در قبر برای ذکر قیامت و احساس مرگ و فاصله گرفتن از دنیا گرفته شده اما توسط حکومت برای فاصله گرفتن فرد از خود معترض‌اش و شکستن وی در کوتاه مدت استفاده شده است.

تابوت روشی برای فرسایش فرد با محدود کردن حواس وی و تغییر هویت افراد به صورت اکسپرس یا زودبازده است؛ بنا به گفته‌ی زندانیان سیاسی دههٔ شصت، این روش در آن دهه در زندان‌های ایران معمول بوه است.

۳) سلول‌های یک و نیم متر در دو متر که از قبر بزرگ‌تر است اما فضای چندانی برای تحرک به دست نمی‌دهد. زندانی با حرکت اندکی با سر به دیوار می‌خورد. این انفرادی‌ها آن وجه ایدئولوژیک خوابیدن در قبر یا تابوت را ندارد بلکه برای در فشار گذاشتن بدن و روان زندانی ساخته شده است و به آن وجه مذهبی داده نمی‌شود.

(نویسنده این زندان را در عشرت آباد تجربه کرده است صرفا به خاطر به همراه داشتن چند کتاب مجاهدین خلق در حالی که هیچگاه عضو یا طرفدار آن‌ها نبوده و همواره منتقد ان‌ها بوده است) جمهوری اسلامی پس از دههٔ اول دیگر تلاش نمی‌کند زندانی را مومن بار بیاورد بلکه فقط هدف شکستن وی است.

در هر سه نوع سلول انفرادی در ایران پنجره‌ای به بیرون وجود ندارد و هواکشی نیز به چشم نمی‌خورد تا زندانی از نور و هوای بیرون محروم شود. همچنین در سلول‌های ایران دستشویی وجود ندارد تا زندانی به نحو غیر ارادی مجبور به درخواست از زندانبانان شود و خود را برای یکی از حیاتی‌ترین نیازهای خود بشکند.

Sonntag, 29. September 2013

هیچ کس مثل ملت ایران آخوندهای شیاد را نمیشناسد


علی‌ اخوان پور:
شاید غربی ها به اندازه ی مردم کشور آخوندها را نشناسند و ندانند که آخوند چقدر شیاد و حقه باز است. آخوندها برای اینکه بتوانند کلاه را گشاد تر بر سر غربی ها بگذارند در هفته گذشته تعداد انگشت شماری از میان صدها زندانی سیاسی را آزاد کردند تا مثلاً بگویند جمهوری اسلامی تغییر کرده است. جالب اینجاست که اکثر این زندانیان هفته ها و ماههای آخر زندان خود را طی می کردند. اخیراً هم اعلام شد که لیست دیگری برای آزادی زندانیان وجود ندارد.
چند وقتی است که حسن روحانی می خواهد به نیویورک برود و بعد از اینکه با خالی بندی و سر هم کردن دروغهای شاخدار بر سر عده ای از مردم ساده دل کشور کلاه گشادی گذاشت اینبار پروژه خود را با گذاشتن یک کلاه گشاد دیگر بر سر غربی ها تکمیل کند.
 
این مانور شیادانه ی جمهوری اسلامی در رسانه های غربی توسط جیره خواران ولایت به عنوان شاهکار حسن روحانی تبلیغ شد، در حالی که سرکوب جوانان از طریق گشتهای موسوم به ارشاد بدتر از هر موقعی شده است  و مرگهای مشکوک و مفقود الاثر شدن فعالان سیاسی دوباره شروع شده است و اعدام پشت اعدام است که انجام می شود.
 
حال در این اوضاع و احوال که دیگر بر کسی پوشیده نیست که سیاست «سرکوب در داخل و فریب در خارج» همان تدبیر و امیدی است که حسن روحانی برای نجات نظام ولایت مد نظر دارد، کاسه لیسان ولایت شروع به تبلیغ برای رژیم کرده اند که چه؟ 
 

Samstag, 28. September 2013

تغییر روابط با غرب (فریب)،تغییر رنگ طناب دار،تغییر لوایح برای قانونی شدن تجاوز در حکومت روحانی


علی‌ اخوان پور:



با به حکومت رسيدن٬ روحاني٬ ظاهرا اصلاحات از سر و روي اين حکومت بالا ميرود٬ اصلاح رابطه با غرب٬ اصلاح قوانين اين چنيني و اصلاح رنگ طناب هاي دار٬ همه و همه را مديون دولت جديد هستيم!
 اين مجلس حکومت اسلامي ايران است. در شرايط بحران مطلق سياسي و اقتصادي٬ در شرايطي که فقر و نداري و مکافات از سر و روي آن جامعه بالا ميرود٬ اينها نشستند و در روز يکشنبه ٣۱ شهريورماه » لايحه حمايت از کودکان» رژيم اسلامي را » اصلاح» کردند. در قانون قبلي اشان ازدواج سرپرست با فرزند خوانده ممنوع بود٬ اينک ساديست ها و پدوفيل هاي اسلامي٬ اين منع قانوني را از سر راه برداشتند و به خود و مشتي ساديست اسلامي حق دادند که با فرزند خوانده٬ ازدواج کند٬ تو بخوان به فرزند خوانده تجاوز کند و اينرا قانوني بداند٬ قانون الهي و اسلامي! تف بر اين قانون٬ تف بر اين مذهب!

اعتدال روحانی در اعدام

Freitag, 27. September 2013

آقای احمد شهید لطفا صدای مهدی علیزادهٔ فخر آباد را بشنوید،او هم مثل من یک وبلاگ نویس است

علی‌ اخوان پور:
با خواندن نامه مهدی علیزادهٔ زندانی وبلاگ نویسی که از زندان مشهد برای آقای احمد شهید نوشته قلبم به درد آمد،تصور کردم که اگر من هم در ایران می‌بودم قطعاً چنین سرنوشتی را داشتم و منهم مینویسم و خواهش می‌کنم از آقای احمد شهید از تمامی‌ فعالا حقوق بشر از جوامع بین‌الملل که فریب ظاهر این روزهای  رژیم دیکتاتور ایران را نخورند و به کمک هزاران زندانی سیاسی بشتابند.
مطمئن باشید در روزهای آینده آخوندها بار دیگر چهرهٔ واقعی‌ خود را به جهانیان نشان میدهند،چرا که در داخل چیزی عوض نشده و همچنان فشار،اعدام،زندان ،شکنجه و هزاران مورد نقض حقوق بشر وجود دارد.
به راسم تکلیف در زیر نامه مهدی علیزادهٔ به نقل از روزنه را میخوانید :
به آقای احمد شهید:
من مهدی علیزاده فخر آباد وبلاگ نویس و مدافع آزادی و انسانیت از زندان وکیل آباد مشهد این نامه را به شما مینویسم. میخواهم با این نامه نه تنها صدای اعتراض خودم را به شما برسانم بلکه صدای اعتراض همبندانم آقایان محمد میرزایی، علی عبادی، مهدی جلیلی، جلایر وحد، داور نبی زاده، مهدی مصباحی، امیر شیبانی زاد، سید حسین آتشی، محمد رضا باقریف علی نامی در سطح جهانی باشم. از اینرو قبل از اینکه از وضع دردناک خودم بگویم، میخواهم در مورد زندان وکیل آباد و وضعیت اسفبار زندانیان سیاسی در اینجا با شما سخن بگویم. زندان وکیل آباد مشهد یکی از زندانهای مخوف در ایران است. ما زندانیان سیاسی در این زندان در کنار زندانیان عادی که خیلی از آنها متهم به قتل و بعضا خطرناک هستند، قرار داریم. در یک اطاق ٣*٤ حدود ٨٥ نفر زندانی بسر میبرند. جای خواب نداریم و فقط شاید ٤ ساعت در شبانه روز بتوانیم بخواب برویم. آنهم بصورت کتابی و در مکانی شلوغ و پر سر صدا. مرتب مورد اذیت و آزار و تحقیر و توهین قرار داریم. وقتی ما را به دادگاه میبرند دستبند و پابند میزنند. ما در زندان حتی تهدید به تجاوز میشویم. محرومیت از امکانات اولیه زیستی بخشی از شکنجه روحی و جسمی ماست. با آب سر باید حمام کنیم و آنهم دو ساعت برای همه زندانیان در یک بند و همراه با زندانیان عادی است. که بعضا خطر تجاوز از سوی آنها نیز هست. به ما اجازه درمان نمیدهند. بندی به نام بند تنبیهات هست که وضع از این وخیم تر است. حتی خبری از آنها پیدا نمیکنیم. از کتاب و روزنامه و تلویزیون و غیره که اصلا خبری نیست و محرومیم. هر یکشنبه و چهارشنبه نیز عده ای را برای اعدام میبرند و فضای غم و خشم زندان را میگیرد. ما در این زندان جانمان در خطر است و انتظار بیشترین حمایت جهانی را داریم.
من خودم یک وبلاگ نویس جوان هستم. سی سال سن دارم ومتاهلم. در مشهد زاده شده ام. سال ٨٧ دستگیر شدم. ١٢١ روز انفرادی بودم. ١٨ ماه در بند ٣٥٠ اوین گذراندم. یک سال است که در زندان وکیل آباد مشهد هستم. پدر و مادرم زیر فشار شدیدی قرار دارند. پدرم سه بار بستری شده است و ٧٠ درصد بینایی خود را از دست داده است . قبلا برادر دوقلوی من را اشتباهی به جای من دستگیر کردند و او را اذیت و آزار دارند و بعد که متوجه شدند اشتباه شده است، آزادش کردند. دادستان به زنم نامه داده است که از من طلاق بگیرد. وضع جسمانی خودم وخیم است. معلول هستم. ١٢ بار تشنج داشته ام و سه بار به حال کما رفته ام. ابتدا به من حکم اعدام دادند و دادگاه بدوی آنرا لغو کرد. در ٢٤ تیر ماه ٩٢ دوباره محاکمه شدم و ١١ سال حکم زندان و ٧ سال محرومیت از فعالیت اجتماعی به من داده اند. سه سال بخاطر انتشار کتابی به اسم سرخ و سفید که طنز است. ١ سال حبس تعلیقی تحت عنوان توهین علیه نظام، ٥ سال حکم زندان تحت عنوان توهین به مقدسات، دو سال هم تبعید به نی شهر در سیستان و بلوچستان.
من یک وبلاگ نویس و یک آزادیخواه هستم. ١٩ کتاب نوشته ام و این تمام جرم من است. من از شما و همه مراجع جهانی تقاضای حمایت و پشتیبانی دارم. من تقاضای بازرسی جهانی از وضع این زندان و نقض آشکار حقوق بشر در اینجا را دارم. من خواهان لغو احکام اعدام، متوقف شدن فشار بر روی زندانیان سیاسی و بعنوان یک حداقل رعایت حقوق بشر در قبال زندانیان سیاسی و آزادی فوری همه زندانیان سیاسی از زندان را دارم. من به زندان بودنم اعتراض دارم و خواستار آزادیم از اسارت هستم. از من و از همبندان من حمایت کنید.

مهدی علیزاده فخر آباد زندانی سیاسی از زندان وکیل آباد مشهد، بند مشاوره ٣

Donnerstag, 26. September 2013

روحانی در حالی‌ در نشست سازمان ملل شرکت می‌کند که تنها ۵۴ مورد اعدام در ماه گذشته در ایران رخ داده

علی‌ اخوان پور:

با توجه به حضور آخوند روحانی در نشست سازمان ملل سازمان حقوق بشر ایران اعلام می‌کند که فقط در ماه گذشته یعنی‌ سپتامبر ۵۴ مورد اعدام در ایران رخ داده که در این میان نوجوانان نیز اعدام شدند،حال باید دید که آیا جوامع بین‌الملل فریب این فرد دست نشانده را میخورند یا خیر،باید گفت که همکنون هستند افراد زیادی که که در زندان‌های رژیم دیکتاتور و جلاد ایران انتظار چوبه‌های در را میکشند.به نظر من رژیم ایران و اسلامی که آنها به آن اعتقاد دارند بیش از اینکه برای جهانیان تهدید باشد برای ملت ایران تهدید بشمار میاید.در زیر خبر مربوط از زمانه را ملاحظه می‌کنید:
 سازمان حقوق بشر ایران اعلام کرد، از ابتدای ماه سپتامبر جاری تاکنون، ۵۴ نفر در ایران اعدام شدند.
بر اساس گزارش این سازمان، در آخرین مورد شش نفر در زندان رجایی‌شهر کرج اعدام شدند.
در بین اعدام‌شدگان یک جوان که هنگام ارتکاب جرم ۱۴ ساله بوده و یک زن نیز وجود داشته است.
محمود امیری‌مقدم، سخنگوی سازمان حقوق بشر ایران گفته است: “ما از رهبران جهان و دبیرکل سازمان ملل متحد آقای بان کی‌ مون می‌خواهیم که به اعدام‌های بی‌‌رویه در ایران در گفت‌وگوی خود با حسن روحانی، رئیس‌جمهور ایران اعتراض کنند و خواهان توقف موج اعدام‌ها شوند.”
هم‌اکنون حسن روحانی برای شرکت در شصت‌وهشتمین نشست مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک حضور دارد

Mittwoch, 25. September 2013

چطور می‌‌شود که آزادی زندانیان (که از بابتش خیلی‌ خوشحالیم) این همه توجه می‌‌گیرد، ولی‌ اعدام نوجوانان و موج اعدام‌ها در ایران (که تعدادشان در همین مدت زمان از تعداد افراد آزاد شده بیشتر است) توجهی‌ نمی‌‌گیرد؟

علی‌ اخوان پور:
با توجه به سیاست جدید رژیم آخوندی مبنی بر فریب دنیا و بوق کرنا کردن آزادی زندانیان سیاسی مطلبی در سایت خودنویس به نظرم جالب آمد هرچند که قلم طنز گونه است ولی‌ حقیقتی است دردناک،درزیر مطلب خودنویس را میخوانید:
جناب آقای حسین اوباما ریاست محترم جمهور امریکا
سلام علیکم
اینجانبان تعداد ٥٥٥ روشن‌فکر عمدتا اصلاح‌طلب و دوستدار رهبری و نظام و دولت آمریکا و منطقه و صلح و کبوتر و پارچه سپید و بی بی سی و مایکروسافت به نیابت از همه مردم ایران چه بخواهند و چه نخواهند از شما قدرتمند‌ترین مرد جهان ( البته بعد از پهلوان رضازاده از بعد فیزیکی و معظم له از بعد فکری ) تقاضا داریم که دست از لجاجت برداشته و با مقام معظم ما آشتی کنید.
يکی از سخنانی که در اين سال‌ها مکررا شنيده می‌شد اين بود که رياست جمهوری در ايران قدرت چندانی ندارد چون آیت‌الله رفسنجانی سالمند بودند، آقای خاتمی اهل زور و قدرت نبودند و محمود ما جثه کوچکی داشت برای همین تصميمات مهم بر عهده‌ی رهبر ايران بود. اين روزها حتی ايشان نيز سخن از "نرمش قهرمانانه" به ميان آورده و ايران يک‌صدا خواستار تعامل بهتر با جهان است.
روندهای اميدبخش در کشور ما فضا را برای گشوده شدن گره کور سی و چند ساله روابط ايران و آمريکا و به ويژه حل و فصل پرونده هسته‌ای ايران مساعد ساخته است. در مذاکرات پيش رو رئيس جمهور دکترحسن روحانی و وزيرخارجه دکتر جواد ظريف، از حمايت قاطع حکومت ايران، اکثريت رای دهندگان ايرانی و طيفی از فعالان مدنی و دموکراسی خواهان ايرانی و حتی بسياری از زندانيان سياسی بهره‌مندند. ایشان هم‌چنین از حمایت همه کسانی که رای نداده‌اند نیز برخوردارند.
لطف کنید از تقصیرات آقایان ع.ع [عباس عبدی ]، ح.ا.س. م. م . خ [حجت الاسلام سید محمد موسوی خویینی‌ها] و دارودسته و همچنین برادر محترم ما س.ح [سعید حجاریان] که از امضا کنندگان این نامه نیزمی‌باشند، گذشت کنید که بخشش شیوه پیامبر بزرگ صلح عیسی مسیح است. این بندگان خدا جوان بوده‌اند و جوگیر شده و سفارت شما را اشغال کردند، حال که اتفاقی هم نیافتاده است.
آقای رئيس جمهور
کلید را معظم له ما در جیب جلیقه دکتر روحانی سنجاق زده‌اند و کلی سفارش کرده‌اند که گم نشود. از حضور رئيس‌جمهور روحانی در نيويورک برای باز کردن قفل روابط ايران و آمريکا بهره بگيريد. حيف است که اين فرصت تاريخی بسوزد. اکنون نوبت شما و جامعه‌ی جهانی است که تداوم گام‌های ايران را از طريق پاسخ مناسب، مذاکره‌ی خوش‌فرجام با نتايجِ ملموسِ «برد - برد» و رفع تحريم‌های ناعادلانه‌ی اقتصادی تضمين کنيد.
بدین منظور تدارکات ریاست جمهوری و لابی ایست‌های ما در آمریکا مراسمی در کنار سخنرانی آقای روحانی در سازمان ملل تدارک دیده‌اند که حضور شما مایه دلگرمی و صفای جمع ما خواهد بود. پایان هر رفتن رسیدن است و ما اکنون به نقطه‌ای رسیده‌ایم که آغاز یک رفتن است، در این آغاز همسفر ما باشید .در ضمن، جمع بزرگانه است دلبندان‌تان فعلاً در منزل بمانند تا وقتی بزرگ شدند از خجالت‌شان دربیاییم. زیرشلواری یادتان نرود تا که در جشن ما راحت باشید.
توضیح مهم: چطور می‌‌شود که آزادی زندانیان (که از بابتش  خیلی‌ خوشحالیم) این همه توجه می‌‌گیرد، ولی‌ اعدام نوجوانان و موج اعدام‌ها در ایران (که تعدادشان در همین مدت زمان از تعداد افراد آزاد شده بیشتر است) توجهی‌ نمی‌‌گیرد؟ آیا این حکایت کشوری نیست که در آن‌ اعدام از آزادی عادی‌تر است و به همین دلیل ارزش خبری پائین‌تری دارد؟ چرا چند نفر از این ٥٥٥ روشن‌فکران ما در کشور و خارج آن (که روندشون کردم به ٥٥٥، همه هزار ماشاالله در صف نشسته‌اند که تا امضای خود را به پای نامه‌ای بزنند که مشاور آقای اوباما شاید ١ دقیقه بیشتر راجع به آن با آقای اوباما صحبت نخواهد کرد) نمی‌بینند اعدام‌ها را؟

روی سخن با قاتلین مردم ایران است


علی‌ اخوان پور:
روی سخن با قاتلین مردم ایران است. روی سخن با آنانی است که در ایران چوبه های دار به پا کرده اند و آنسوی مرزها نیز سگان ولایت را بمنظور کشتار بی رحمانه ی مخالفین حکومت جمهوری اسلامی رها کرده تا رکورد جدیدی از جنایت را در پرونده ننگین و سیاه جمهوری اسلامی به ثبت رسانند.
روی سخن با «بوقچیان دربار ولایت» و «جاهلان اصحاب ذلالت» است که در قالب دو نام «اصولگرا» و «اصلاحطلب» برای دلربایی از ولی نعمت، در چپاول یک ملت و ارتکاب جنایت با یکدیگر مسابقه گذاشته اند.
گیرم که وحشیگری را به نهایت خود رسانده و با تبر به جان تک تک سروهای سربلند و تنومند افتادید؛ با ریشه ها چه می کنید؟
سه دهه ی تمام یکه تاز میدان بودید و هر ظلمی را روا داشتید تا هر صدای مخالفی را محکوم جلوه داده و اعدام کنید. نام لجن آلود «جمهوری اسلامی» را با نامی پاکی چون «ایران» ادغام کردید و هر اعتراض به «جمهوری اسلامی» را خیانت به «ایران» خواندید و معترضین را «خائن» و «منافق» و… نام گذاری کردید.
تاریخ را به نفع خویش تفسیر کردید و جنگی ویران کننده را «نعمت» دانستید. هر اعتراضی را وابسته به اجنبی خواندید و هر آنجا که منافع جمهوری اسلامی و مشتی آخوند به خطر افتاد، فریاد برآوردید که منافع ایران و ایرانی در خطر است!
با تو هستم! تویی که از انبوه جنازه های مخالفان برای خود کاخ ساختی و با استفاده از خون های به ناحق به زمین ریخته شده، رفع تشنگی می کنی.
آنکس که بنا را بر مبارزه ی صد برابر با تو گذاشته و به نابودیت قسم خورده نه با حربه های تبلیغاتی تو خام می شود و نه با فزون وحشی گری ات تضعیف.
مبارزان واقعی در رویارویی با تو همگی یک واحد هستند. این واحد نه با کشتار تضعیف و نابود می شود و نه با حربه های تبلیغاتی از یک دیگر جدا.
 

Dienstag, 24. September 2013

آقای اوباما و بقیه دوستان این درد ملت ماست،حکومت دینی




علی‌ اخوان پور:

این ورزشکاران زن ایران از فینال مسابقات کشورهای اسلامی به دلیل داشتن حجاب اضافی یعنی استفاده از پارچه بین کلاه و یقه، حذف شده اند. آنها هفت ماه برای حضور در این رقابت ها تلاش کرده بودند.

گریه دارد خصوصا وقتی هنوز هستند کسانی که می گویند موضوعِ حجاب خیلی هم موضوع مهمی نیست و نباید خیلی این موضوع را بزرگ کرد
.
 

 

ایران یکی‌ از کشورهایی ‌ست که کنوانسیون حقوق کودکان را امضأ کرده و به آن‌ پیوسته است. اما با این وجود ایران یکی‌ از معدود کشورهایی ‌ست که به اعدام نوجوانان بزهکار ادامه می‌‌دهد

علی‌ اخوان پور:

با توجه به سیاست فریب افکار جوامع بین‌الملل توسط رژیم ایران در روزهای اخیر باید بیشتر از قبل مراقب باشیم و همچنین تلاش کنیم تا چهره واقعی رژیم دیکتاتور را به جهانیان بشناسا نیم ،از این رو در حالی‌ که در چند روز اخیر، چندی از زندانیان معروف فقط با سیاست فریب دادن توسط رژیم آزاد شدند،نقض آشکار حقوق بشر و اعدام آنهم از نوع اعدام جوانان بزهکار همچنان ادامه دارد.
جامعه جهانی‌ باید آگاه باشد که تا زمانی‌ که ایران نام اسلامی را یدک می‌کشد،از آزادی و دموکراسی در آن خبری نیست.چرا که حکومت دینی خود نقض حقوق انسانهاست.
در زیر خبر مربوط به اعدام یک جوان بزهکار را میخوانید:

به گزارش رسانه‌های ایران هفته گذشته یک پسر جوان به اتّهام قتلی که در سنّ ۱۴ سالگی مرتکب شده بود در کازرون اعدام شد. روزنامه کازرون ما نوشت:
" جوان 14 ساله ای مرتکب قتل نفس می شود و پس از طی مراحل قانونی در دادگاه بدوی و تایید حکم در دیوان عالی کشور جوان قاتل به قصاص محکوم می شود. از آنجا که مجرم به سن قانونی نرسیده بود، پس از 4 سال هفته گذشته مجرم که اکنون به سن قانونی رسیده بود به دار مجازات آویخته شد."
از سوئ دیگر بر اساس اخبار از منابع موثق یک نوجوان بزهکار دیگر قرار است در ۲۴ ساعت آینده در زندان کارون اهواز اعدام شود. این زندانی که نامش محمد (ماهر) عیاشی است به خاطر قتلی که در یک نزاا خیابانی در سنّ ۱۷ سال و ۱۰ ماه مرتکب شده به اعدام محکوم شده است. سنّ محمد (ماهر) عیاشی هم اکنون حدود ۲۵ سال می‌‌باشد.
ایران یکی‌ از کشورهایی ‌ست که کنوانسیون حقوق کودکان را امضأ کرده و به آن‌ پیوسته است. اما با این وجود ایران یکی‌ از معدود کشورهایی ‌ست که به اعدام نوجوانان بزهکار ادامه می‌‌دهد.
سازمان حقوق بشر ایران ادامه اعدام نوجوانان در ایران را قویا محکوم می‌کند و از جامعه بین المللی میخواهد که برای نجات جان ماهر عیاشی تلاش کنند.
محمود امیری مقدم سخنگوی سازمان حقوق بشر ایران در این باره گفت: "اعدام نوجوانان بزهکار نقض فاحش التزامات ایران به قوانین بین المللی توسط حکومت ایران است. ما از تمامی کشورهایی که با ایران ارتباط دیپلماتیک دارند، و بخصوص از سازمان ملل و اقای بان کی‌ مون که این هفته میزبان رئیس جمهور ایران می‌‌باشد در خواست می‌‌کنیم که برای نجات جان ماهر و تمامی نوجوانان محکوم به اعدام در ایران تلاش کنند. وضعیت حقوق بشر، موج اعدام‌ها و بخصوص اعدام نوجوانان در ایران باید محور اصلی‌ هرگونه دیالوگ بین نمایندگان کشورهای جهان با مقامات ایرانی باشد".

Montag, 23. September 2013

حسن کلید خیلی زود ماهیت کثیف آخوندی خود را نشان داد

علی‌ اخوان پور:

در مثلاً انتخاباتی که شورای نگهبانِ منصوب خامنه ای کاندیداها را دستچین می کند، همه کاندیداها بدون استثناء عروسک های خیمه شب بازی هستند. چنانچه روباه بنفش با آن همه وعده و وعید نشان داده که از خود اراده ای ندارد و عملا گربه دست آموز علی خامنه ای است. از دعوت سپاه به شرکت در پروژه های اقتصادی گرفته تا "شستشوی شبهات سال 88" همگی این واقعیت انکار ناپذیر را گواهی می دهند.

سناریوی شرکت هرباره ی عده ای در چیزی که جمهوری اسلامی از آن به عنوان انتخابات یاد می کند، براستی فکاهی دردناکی است که بخشی از جامعه ی ما به آن دچار شده است. عده ای ساده اندیش به مدد شبکه های معلوم الحال خبری چون آیت الله بی بی سی و رادیو خاتمی (فردا) هر چهار سال یکبار خودشان سر خودشان را کلاهی گشاد می گذارند. این افراد فراموش می کنند که تمامی کاندیداها از پیش توسط یک فرد و بر اساس یک معیار خاص انتخاب شده اند و نهایتا ریش و قیچی دست خامنه ای است که بنا به شرایط، هر کسی را که صلاح می داند از صندوق بیرون بکشد.

به هر حال اینبار اما حسن کلید نه زبان چرب و نرم خاتمی شیاد را داشت و نه اوضاع و احوال داخلی و خارجی این اجازه را داد تا بتواند پشت ماسک مضحک اعتدال بیش از چند ماهی مخفی شود. حسن کلید خیلی زود ماهیت کثیف آخوندی خود را نشان داد. 

حکومت آخوندها در مقطع کنونی در سودای "سرکوب در داخل و فریب در خارج" است

علی‌ اخوان پور:
چند وقتی است که حسن روحانی می خواهد به نیویورک برود و بعد از اینکه با خالی بندی و سر هم کردن دروغهای شاخدار بر سر عده ای از مردم ساده دل کشور کلاه گشادی گذاشت اینبار پروژه خود را با گذاشتن یک کلاه گشاد دیگر بر سر غربی ها تکمیل کند. 
 
آنچه اکنون واضح شده است اینکه هدف روباه بنفش کم کردن فشار تحریم ها و خریدن وقت برای تکمیل «بمب اتمی» است. فهمیدن این هدف چندان سخت نیست. حکومتی که ریگی به کفش ندارد گشایش را باید از داخل شروع کند و نه از خارج! وقتی سرکوب در داخل افزایش می یابد و در خارج حرفهای شیک زده می شود این فقط یک معنی را می دهد: حکومت آخوندها در مقطع کنونی در سودای "سرکوب در داخل و فریب در خارج" است.    
 
شاید غربی ها به اندازه ی مردم کشور آخوندها را نشناسند و ندانند که آخوند چقدر شیاد و حقه باز است. آخوندها برای اینکه بتوانند کلاه را گشاد تر بر سر غربی ها بگذارند در هفته گذشته تعداد انگشت شماری از میان صدها زندانی سیاسی را آزاد کردند تا مثلاً بگویند جمهوری اسلامی تغییر کرده است. جالب اینجاست که اکثر این زندانیان هفته ها و ماههای آخر زندان خود را طی می کردند. اخیراً هم اعلام شد که لیست دیگری برای آزادی زندانیان وجود ندارد.
 
این مانور شیادانه ی جمهوری اسلامی در رسانه های غربی توسط جیره خواران ولایت به عنوان شاهکار حسن روحانی تبلیغ شد، در حالی که سرکوب جوانان از طریق گشتهای موسوم به ارشاد بدتر از هر موقعی شده است  و مرگهای مشکوک و مفقود الاثر شدن فعالان سیاسی دوباره شروع شده است و اعدام پشت اعدام است که انجام می شود.
 
حال در این اوضاع و احوال که دیگر بر کسی پوشیده نیست که سیاست «سرکوب در داخل و فریب در خارج» همان تدبیر و امیدی است که حسن روحانی برای نجات نظام ولایت مد نظر دارد، کاسه لیسان ولایت شروع به تبلیغ برای رژیم کرده اند که چه؟ 
 
«احتمال رابطه میان آمریکا و ایران با مواضع خردمندانه جناب دکتر حسن روحانی بالا رفته است!»

دستمال به دستان ولایت یادشان رفته که حسن روحانی هر چه باشد آخوند است و تدارکاتچی ولی فقیه. او مدافع منافع دستگاه ولایت فقیه است. انتصاب شده است تا کلاهی گشاد بر سر غرب بگذارد. حتی اگر احتمال رابطه ای هم باشد احتمال رابطه میان آمریکا و حکومتی از آخوندهاست که کشور را اشغال کرده اند و این هیچ ربطی به منافع ایران و ایرانیان ندارد. 
 
 
منافع آخوندها با منافع ملی ایران به هیچ عنوان یکی نیست و هر آنکه سعی داشته باشد این دو مقوله را با یکدیگر پیوند دهد، در راهی جز راه بیت رهبری قدم نمی زند.
 

در قوه قضائيه جمهورى اسلامى نه عدالت جايگاهى دارد و نه حرمت و كرامت مردم

علی‌ اخوان پور:
جمع زیادی از زندانیان سیاسی وعقیدتی در شرایط اسفبار با محرومیتهای غیر قابل قبولی در زندانهای جمهوری اسلامی در اسارتند. عدم مراقبتهای پزشکی و فشارهای طاقت فرسایی روانی، چنان عرصه را تنگ کرده  که  راهی جز اعتصاب غذا برای انان باقی نگذاشته و این خود درد و رنج دیگرى بر جسم بیمارشان افزوده است. نتیجه این دردها و سختیها در بعضی از موارد منجر به صدمات غیر قبل جبران شده و موجب از دست دادن یکی از اعضاء بدن شان گردیده است
در قوه قضائيه جمهورى اسلامى نه عدالت جايگاهى دارد و نه حرمت و كرامت مردم، بعد از شکنجه و خورد کردن جسم و روح آزادگان، آنان را به مرگ تدریج محکوم کرده تا  شمع وجودشان را آرام خاموش سازند و هراسی در دل دیگران بیافرينند
نگرانیها پیرامون مفقود شدن زندانیان سیاسی از جمله آرش صادقی نشانه دیگری از بی عدالتی دستگاه های حکومتی و کتمان جنایتهای وارده بر مردم  است. آخرین اطلاعی که از آرش صادقی در دسترس است خرداد ماه سال جاری و چند روز قبل از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری بوده است
آزادگان و وطن دوستان، فرزندان مردم ایران در شرایطی سخت و طاقت فرسائی به سر می برند. جان آنان به دلیل محروم ماندن از مراقبت های پزشکی وبيمارى كه بر اثر؛ شكنجه، محیط آلوده زندان، کمبود مواد غذایی و فشارهای روحی و روانی ايجاد گرديده، در خطر است
دوستان، جان این عزیزان، این سربدران در خطر است. تلاش فوری و عاجل شما می تواند ره گشا باشد
همصدایی راهیست که میتواند نظام ولایتی فقاهتی را به زانو آورد. بیائید با هم فریاد برآوریم؛
 زندانی سیاسی آزاد باید گردد، ولایت مطلقه ملغى باید گردد 
آزادگان بیمار آزاد بايد گردند، ولایت مطلقه ملغى باید گردد
دیدار ما روز یکشنبه ١٣/١٠/٢٠١٣ ساعت ٢ تا ٤ بعد از ظهر.
: مکان رو بروی سفارت جمهوری اسلامی در لندن 
 Iranian embassy:16 Princes Gate, South Kensington , SW7 1PT
صدای موج سبز 

Sonntag, 22. September 2013

دیکتاتوری و اعدام ۲۶ جوان کرد



علی‌ اخوان پور:
رژیم دیکتاتور با برنامه ریزی اعدام ۲۶ جوان اهل سنت بر دیگر ماهیت اصلی‌ خود را به جهانیان نشان داد،امید است جامعه جهانی‌ با فشار بر رژیم آخوندی بتوانند جلوی این رفتار وحشیانه را بگیرنددر زیر خبر مربوط را میخوانید:

عبدالله احمدی در این نامه‌ی دادخواهی از رئیس سازمان عفوبین‌الملل می‌خواهد که رئیس جمهور جدید ایران را برای آزادی شهرام احمدی ترغیب کند.

متن نامه که در اختیار آژانس خبررسانی کُردپا قرار گرفته است عیناً در پی می‌آید:
رئیس دلسوز سازمان عفو بین‌الملل دردنامه‌ی من را بشنوید.

قریب به ٥ سال است از درد دوری فرزندانم شهرام احمدی که در تاریخ ٦/٢/٨٨ و بهرام احمدی که در تاریخ ٢٥/٦/٨٨، بهرام در هنگام دستگیری زیر ١٨ سال بود، عذاب می‌کشم. در اوایل دستگیرشان به مدت ١٠ ماه به آنها ملاقات ندادند بعد از ١٠ ماه که به ملاقات فرزندانم رفتم نشانه‌ی شکنجه و آزار و اذیت از صورتشان دیده می‌شد.

شهرام مدت ٣٣ ماه در سلول‌های انفرادی اطلاعات سنندج و زنجان به سر برد و بهرام ٢٠ ماه در سلول انفرادی بود. بعد از ٢٠ ماه بهرام را دادگایی کردند اجازه ندادند که برایش وکیل بگیرم تا از آنها دفاع کند خودشان وکیل تسخیری گرفتند تا راحت‌تر بتوانند به آنها حکم اعدام بدهند.

14796.jpg
شهرام احمدی،فعال مذهبی کُرد محکوم به اعدام
دردی ماه ٨٩ حکم اعدام بهرام و ٩ نفر دیگر از دوستانش را که هیچ گناهی نداشتند در حالیکه به زور شکنجه از آنها اعتراف دروغین گرفته بودند صادر کردند در دی‌ماه بهمراه ٥ نفردیگر از دوستانش اعدام کردند حتی جنازه‌اش را به ما تحویل ندادند با خودشان در قبرستان کرج دفن کردند ما هم برای اینکه مادرش ناراحت نشود به او خبر ندادیم.

طی چند مدت در تاریخ ١٢/٤/٩٢ مادر بهرام همراه با دختر و پسرم و عروسم به ملاقاتی رفتند غافل از اینکه بهرام را اعدام کرده‌اند. وقتی به سالن ملاقات زندان می‌رسند و شهرام تنها می‌آید ولی بهرام نیامده به مامور می‌گویند چرا بهرام را نیاوردی؟ مامور می‌گوید که شش ماه پیش اعدام شده است و هم آنجا مادر شهرام و بهرام سکته می‌کند و به بیمارستان انتقال داده می‌شود.

14797.jpg
بهرام احمدی،فعال مذهبی کُرد اعدام شده
بعد از مدتی که تقریبا به هوش می‌آید به سمت شهرستان حرکت می‌کنند و در راه با یک دستگاه تریلی تصادف می‌کنند و مادر و خواهر شهرام به کما می‌روند و ضربه‌ی مغزی می‌شوند بقیه نیز زخمی شده و هم اکنون که مدت زیادی از تصادف گذشته هنوز سلامتی کاملشان را بدست نیاورده‌اند.

در حال حاضر تمام خانواده‌مان از هم پاشیده شده، همسرم حافظه‌اش را از دست داده و فلج شده و چشمش بینایی خود را از دست داده، دخترم حافظه‌اش را از دست داده، عروس و پسرم زخمی شده‌اند و همسر و دخترم نمی‌توانند حرف بزنند. فرزندم بهرام را اعدام کرده‌اند و جنازه‌اش را تحویل‌مان ندادند و هم اکنون فرزند دیگرمان در زندان رجایی‌شهر کرج است و به اعدام محکوم شده است.

از شما خواستارم که در نامه‌ای از مسئولین رژیم ایران خصوصاً رئیس جمهور جدید که قول آزادی زندانیان سیاسی را داده است بخواهید که حکم اعدام پسرم شهرام احمدی را لغو و هرچه زودتر آزادش کنند. 

Freitag, 20. September 2013

به تعبیر دیگر باید از آزادیهای اخیر ترسید تا خوشحال شد


علی‌ اخوان پور:

من هم از آزادی‌های اخیر بعضی‌ از زندانی‌های سیاسی خوشحال شدم ولی‌ همه ما می‌دانیم که پشت پرده این آزادی‌ها چه جان هایی که گرفته شد و چه جان هایی در آستانه از دست رفتن است.
سیاست این روزهای رژیم آخوندی مثل سیاست بقالی محله سابق ماست که برای رقابت چند کالای تو چشم و ضروری را ارز‌ن تر از بقیه میفروخت و در مقابل سود بیشتری بر روی دیگر کالاها می‌کشید...
حال نظام دیکتاتوری با این فرض برای نشان دادن تصویر جدید از حکومت در دید جهانیان دست به این کار زده آیا واقعا مشکل نسرین ستوده احمدی نژاد بود؟آیا برگه آزادی وی دست احمدی نژاد بود؟
با یک نگاه ساده میبینیم که ترس رژیم از افراد فعال سیاسی و نویسندگان در خارج از کشور به حدی رسیده که برای آرام جلو دادن شرایط میکشند تا به هر طریق ممکن آنها را به دم بیندازند،در اینجا یک سوال دیگر هم مطرح است که آیا واقعا افرادی که مقابل اسلام و خرافات و آخوند ایستاده اند هم از آزادی برخوردارند؟

محمد رسول اف، كارگردان ايرانى و برنده جوايز جشنواره هاى كن و تلورید، پس از بازگشت به کشور از سوی نيروهاى امنيتى احضار شد


علی‌ اخوان پور:
محمد رسول اف، كارگردان ايرانى و برنده جوايز جشنواره هاى كن و تلورید، پس از بازگشت به کشور از سوی نيروهاى امنيتى احضار شد.
به گزارش رسیده به ندای سبز آزادی، این هنرمند کشورمان اخیرا برای شرکت در جشنواره بین المللی تلورید به امریکا رفته بود پس از بازگشت احضار و پاسپورت، مدارك شناسایی و لپ تاپش توقيف شد.
او در جشنواره بین المللی تلورید مدال نقره‌ای جشنواره سینمایی تلورید را از آن خود کرده بود. 
در این جشنواره بین المللی  دست اندرکاران جشنواره و منتقدین سینمایی او را «فیلمسازی شجاع»، «صدای قدرتمند فریاد آزادی ملت ایران» و «منتقدی قوی و منعکس کننده سرکوب های مداوم علیه مردم ستم کشیده ایران» خواندند.
محمد رسول‌اف دردر پی حوادث پس از انتخابات ۲۲ خرداد ۱۳۸۸،  اسفند ماه  ۱۳۸۸ در منزل جعفر پناهی، به همراه او، دختر و همسر پناهی و شماری از حاضران در خانه وی بازداشت و پس از محاکمه در آذر ماه سال ۱۳۸۹ به شش سال حبس تعزیری و ممنوعیت خروج از ایران محکوم شد. 
ممنوعیت خروج او به دلیل نمایش فیلم به امید دیدار در شصت و چهارمین جشنواره فیلم کن لغو شده بود.
سایت ندای سبز آزادی

Donnerstag, 19. September 2013

هوشیار باید بود و باید نشان داد امامزاده ای به نام روحانی قرار نیست چیزی را شفا دهد

علی‌ اخوان پور:
روحانی کلید ساز در گفتگوی تلویزیونی بطور روشن واضح نگفت که چه میخواهد بکند. این امر البته به دوش " دانشمندان متخصص در امر خطیر اقتصاد "( این تعریفی که سعید لیلاز از هم جنسان خود داده است) افتاده و اینان میخواهند "بستر سازی" کنند تا مردم "درد آمپول اقتصادی" را تحمل کنند. در همین رابطه این خبر را بخوانید:" توقف سرمایه‌گذاری در نفت و نیرو، بهای پرداخت یارانه" این تیتری است از روزنامه شرق ( این روزها کم از این تیترها در رسانه های حکومت دیده نمی شود) در پی این تیتر آورده شده است که یارانه نقدی این ماه( شهریور) از بودجه وزارت نفت و نیرو تامین میشود و در نتیجه کارهای عمرانی متوقف میشود؛ تامین منابع یارانه نقدی از منابع وزارتخانه‌ها موجب می‌شود تا این منابع که قرار بود صرف هزینه‌های جاری یا سرمایه‌گذاری‌های این وزارتخانه‌ها شود، به پرداخت یارانه نقدی مردم اختصاص یابد. ... با ادامه این روش، دولت قادر نخواهد بود پروژه عمرانی و سرمایه‌گذاری جدیدی را در دو بخش نیرو و نفت راه‌اندازی کند. در واقع در این شش‌ماهی که از سال گذشته، هیچ پروژه عمرانی‌ای کلید نخورد و تا پایان سال هم پروژه‌ای آغاز نخواهد شد." اما خبر بعدی: وزیر تعاون و کار و رفاه ( منظور همان شکنجه گر معروف، ربیعی است) تاکید میکند:" امروز به بی‌پولی خوردیم و منابع محدود است و باید درست تصمیم بگیریم و وقت آزمون و خطا نداریم. علی ربیعی تحریم را برای کشور یک شانس دانست...." و نهایتا گفت :"این یارانه‌ها عدالت درست نکرد و به رفاه نیز گره نخورد." خبر بعدی:" سید مجتبی شفیعی رییس ستاد حمل‌ونقل و مدیریت مصرف سوخت کشور با بیان اینکه برنامه‌ای برای تغییر قیمت بنزین تا پایان سالجاری نداریم ...(اما) کارشناسان بر این باورند ارزانی بیش از حد سوخت تبعات زیادی را به دنبال دارد که علاوه بر تحمیل بار مالی بسیار زیاد برای دولت، از لحاظ محیط زیست و حمل و نقل نیز برای کشور زیان آور است" قیمت بنزین را فعلا تغییر نخواهند داد چون از تبعات آن میترسند، جناب رئیس اینگونه ادامه میدهد:" قیمت عنوان شده ( وزیر نفت در اوایل شهریور اعلام کرده قیمت بنزین باید لیتری ٣ هزار تومان باشد) از لحاظ کارشناسی منطقی است اما با توجه به تبعات اقتصادی اجتماعی که دارد باید با در نظر گرفتن هزینه‌ها درباره آن تصمیم گیری کرد."
دوز و کلکهای دولت راستگو اما تازه شروع شده است. خیلی راحت و بی سر و صدا تصمیم گرفتند کیلو واتی ٣ تومان به قبض برق تحت عنوان عوارض اضافه کنند و مدعی هستند که قیمت برق افزایش نیافته!" به گزارش (ایسنا) ...وزیر نیرو پیش از این همواره تاکید کرده بود که هزینه دریافتی برق نسبت به قیمت تمام شده به قدری پایین است که کفاف نیاز صنعت برق را نمی دهد و برای ارائه خدمات مستمر و خوب قیمت برق باید تعدیل داده شود." حمید چیت چیان در مجلس اسلامی قول داده : "هزینه قبض برق از هزینه قبوض تلفن همراه خانوارها گران تر نشود!؟" سایت حکومتی راوی خبر گرانی برق، نیز دادش از رندی جناب وزیر در می آید و می گوید:" گرچه بسیاری از مردم در دهک های نه چندان مرفه ... مبلغ قبوض تلفن همراه آن ها از نرخ قبض برق خانه کمتر است." وزیر نیرو نقشه های بلند پروازنه ای و در عین حال شریرانه ای در سر دارد و به نمایندگان مجلس قول میدهد:"در صورت تحمل گرانی، تا سه سال آینده اقتصاد برق را از بودجه منفک می کند."
در این میان شاید یک نفر رک و راست حر ف دل بورژوازی ایران را زده است. نه از رضایت خدا و پیغمبر گفته و نه از خشنودی امام زمان، ایشان میگوید ملت بزرگ ایران باید بزگورای کنند و عزم ملی شان را جزم کنند و برای ریاضت اقتصادی آماده باشند ( یکی نیست به این اندیشه برجسته اقتصادی یادآوری کند جناب استاد الان هم در مرحله ریاضت اقتصادی هستیم گیرم اسمش را گذاشتند هدفمند کردن یارانه ها)؛ هر چند کمی طولانی میشود اما بد نیست اشاره مفصلی به سخنان ایشان داشته باشیم. سعید لیلاز در یادادشتی با عنوان" گفتگوی امید آفرین" بعد از سخنان چهارشنبه گذشته روحانی در تلویزیون در روزنامه شرق مینویسد:" برای دانستن قدر بیشتر نعمت‌ها، لازم است ابتدا به «مصیبتی» گرفتار آییم.( خواننده محترم توجه دارند که!) ...گذر از شرایط «ویژه» کنونی با این ترکیب از اراده و دانش مسوولان و آن پشتیبانی عظیم و بی‌دریغ مردم و رهبری، شدنی است..." ایشان بعد از اشاره به تعریف شاخص فلاکت که بالاتر ذکر شد چنین ادامه میدهد:"...مساله اینجاست که بدون ‌خراب‌تر کردن یک شاخص از این دو یعنی رکود و تورم، اصلاح و بهبود آن یکی‌شدنی نیست یا به‌هرحال بسیار دشوار است. یک نمونه روشن بسیار خطرناک و به همان اندازه فوری، مساله کسری بودجه دولت است.... دولت یا باید از هزینه‌های خود به اندازه ٩درصد تولید ملی کسر کند که به ‌معنای تشدید رکود بی‌سابقه در تاریخ ایران است، یا به همان اندازه به قیمت کالاها و خدمات دولتی بیفزاید یا پول بدون پشتوانه چاپ کند که به‌منزله تشدید تورم همین حالا کم‌سابقه در تاریخ کشور است. بدیهی است که هیچیک از این دو راه‌حل، به‌تنهایی و در شرایط کنونی کشور با ساختار اجتماعی بس شکننده آن ممکن نیست ....با استفاده از هر یک از نظریات اقتصادی رایج جهان اعم از سیاست‌های لیبرالی یا راهبردهای نهادگرایانه، پیمودن راه بازسازی اقتصادی ایران بدون ریاضت سخت، تلاطم و تحمل رنج ملی ممکن نیست و حتی اگر بر اثر تذکر ‌هزارباره ملال‌آور نیز شده باشد، هنوز دست‌کم در علم اقتصاد هیچ آمپولی که دردناک نباشد و همه مشکلات را در کوتاه یا بلندمدت حل کند، اختراع نشده است. این ریاضت، دست‌کم پادافره یا مجازات آن ضیافت بزرگ نفتی هشت‌ساله است..."( گویا ما ملت بزرگ ایران در هشت سال اخیر بریز بپاش داشتیم و حالا است که باید قدر نعمت را بدانیم! ) اکنون نیز حل مشکلات برخاسته از خماری این هشت‌ساله کمابیش ملی جز با عزم و انسجام ملی و تحمل شداید و ریاضت اقتصادی شدنی نیست....برای شروع به حل مشکلات، راهی جز کاستن شدید هزینه‌های جاری، افزایش درآمدهای دولت از محل رشد مالیات‌ستانی و افزایش قیمت حامل‌های انرژی، فروش اوراق مشارکت و خلاصه پیمودن همه راه‌هایی که «عرضه‌کل» را می‌افزاید و «تقاضای کل» را می‌کاهد، نیست." خِلاص!
باید اذعان کرد که این اقتصاددان درسش را در مکتب بورژوازی خوب آموخته است. چنان از "ضیافت نفتی هشت ساله، خماری هشت ساله" میگوید گویی در این هشت سال ( البته بیشتر مواقع از ضیافت نفتی صد ساله یاد میکنند) این ما "ملت بزرگ ایران" بودیم که ریخت و پاش حسابی راه انداختیم حالا که مستی از سرمان افتاده باید سر درد بعد از خماری را تحمل کنیم! اما فقط کافی است به اخبار همین یک ماه گذشته رسانه های حکومتی دقت کنیم که از "دله دزدی" ١٦ میلیاردی شخص رئیس جمهور سابق گرفته تا اختلاس ده هزار میلیارد تومانی در سایپا، ازتاراج سرمایه شرکت مس ایران، تا بالا کشیدن دو میلیارد دلار پول نفت، از ناپدیدن شدن ١٢ هزار میلیارد دلار در وزارت راه تا مفقود شدن ٢٠ هزار از اسناد سازمان تامین اجتماعی که گویای غارت این سازمان میباشد و .... گفته اند تا مشخص شود چه کسانی در ضیافت نفتی شرکت داشتند و چگونه ثروت این جامعه را بالا کشیدند. اما به زعم این اقتصاددان محترم " رنج ملی" را ما مردم باید تحمل کنیم که آخر سر چه بشود؟ که همین حکومت چپاولگر سرکار بماند.
همانگونه که اشاره شد دور تازه ای از تبلیغات توهین آمیز و تحقیر کردن ما مردم ایران از سوی حکومت شروع شده است که مثلا زمینه را برای ریاضت اقتصادی مورد اشاره آماده کنند. بطور نمونه این روزها اشاره میکنند که مصرف سرانه از ٦٠ میلیون به ٨٠ میلیون لیتر رسیده است در صورتی که یکماه پیش رسانه های حکومت اشاره کردند که در سال ٩١، چهل و سه درصد مردم بخاطر گرانی نتوانستند به مسافرت بروند( به یاد بیاورید که در ایامی مانند نوروز چگونه تبلیغات راه انداخته بودند که مردم ایران همگی در سفر هستند و خوش میگذرانند!) در گزارش فوق تاکید شده است که آنهای هم که به مسافرت رفتند برای اینکه وسع شان نمیرسیده به خانه آشنایان و فامیل میرفتند. (بماند که آشنایان و فامیل به گرانی حاکم به چه زحمتی افتادند) آمار جدید از مصرف بنزین مقدمه گران کردن این محصول است. دوشنبه صبح (٢٥شهریور) وزیر نیرو در رادیو جمهوری اسلامی مردم ایران را اینگونه تحقیر کرد که ما بلد نیستیم چگونه برق را مصرف کنیم و بی خود و بیجهت لامپها روشن نگه میداریم وایشان درس صرفه جوی میداد. این در حالی است که در خانه اکثر مردم ایران یک لامپ ( بیشتر از نوع کم مصرف) آویزان است که نه تنها خیلی زشت وبیقواره است بلکه با یک لامپ نور کافی در محیط وجود ندارد. اینگونه تبلیغات هنگامی شدت میگیرد که قصد دارند کالای خاصی را گران کنند و گرانی را میخواهند به گردن خود مردم بیندازند.
از سوی دیگر گیرم که "رنج ملی" را تحمل کردیم مگر قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ چنانکه میگویند قرار است "زیر ساخت های مملکت" بهبود یابد تا سرمایه احساس امنیت کند تا شاید تولید بهبود یابد. اما من کارگر"رنج ملی ام" تمام نمی شود، تازه شروع میشود، چرا که باید چیزی نخواهم، چیزی هم نگویم و در "بازسازی" مملکت شرکت کنم تا شاید یک روزی ( صد سال، دویست سال دیگر) رفاه در خانه نواده گان من را بزند! اینگونه مواقع به ما مردم یادآوری میکنند که ما در قبال نسلهای آینده مسئولیم! اما مسئولیت خود ایشان چه میباشد؟ غارت و چپاول همه "سرمایه های ملی"، هزینه کردن میلیارد دلاری برای دستجات فاشیست اسلامی در منطقه، مسلح کردن نیروهای نظامی و انتظامی به آخرین دستاوردهای تکنولوژیکی سرکوب و شکنجه و کشتار،هزینه های سرسام آور برای بمب اتمی اسلامی، سازماندهی استثمار تا بی نهایت، نابود کردن محیط زیست، زمینه سازی جرم و جنایت، گسترش زندانها، نابودی نسل از پی نسل مردم با محیط سیاه و افسرده که با فرهنگ ضد بشر اسلامی شان سازمان دادند... و این لیست متاسفانه بسیار طولانی و وحشتناک است.
سعید لیلاز شاید تنها کسی باشد که بی پرده از تدارک حمله وسیع دیگری به زندگی ما مردم ایران پرده برمیدارد. هوشیار باید بود و باید نشان داد امامزاده ای به نام روحانی قرار نیست چیزی را شفا دهد بلکه برای حاد کردن درد مردم آمده است. این حکومت شوم هیچ نسخه شفا بخشی ندارد و همینجاست که نشان میدهد تلاشهای کسانی در پوشش "دانشمندان امر خطیر اقتصاد"، تلاشی برای نابودی شیرازه زندگی ما توده زحمتکش ساکن ایران است و این چهره ها را باید افشا کرد و نقاب از چهره شان برداشت. و باید توجه داشت این حکومت با همه درندگی اش از "تبعات اجتماعی و اقتصادی" وحشت دارد، تبعات اسم رمز اعتراضات و تظاهرات آینده است و همین ترس باید امکانی باشد که ما تدارک مبارزه با دور جدید هجوم به کرامت انسانی را فراهم آوریم. ما هم مثل دولت روحانی فرصت زیادی نداریم. از این فرصت نباید غافل شد.

ستار بهشتی در وبلاگش بارها و بارها از آزادی نسرین ستوده نوشت. کجایی ستار نسرین آزاد شده و جای تو عمیق خالیست...

علی‌ اخوان پور:
ستار بهشتی در وبلاگش بارها و بارها از آزادی نسرین ستوده نوشت. کجایی ستار نسرین آزاد شده و جای تو عمیق خالیست...

رضا خندان نوشت : نسرین آمد .. به او گفتند آزادی! کمیته گزارشگران حقوق بشر –محبوبه كرمي، ژيلا كرم زاده مكوندي، مهسا امرآبادي، كفايت ملك محمدي، الميرا(فرح) واضحان،مریم جلیلی ، میترا رحمتي و صغري غلام نژاد 8 زنداني زن آزاد شده مي باشند به گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر مریم جلیلی و میترا رحمتي كه از نوكيشان مسيحي مي باشند تنها 1.5 ماه از دوران حبس 2.5 ساله آنها باقي مانده بود كه نيمه شب ديروز از زندان اوين به صورت مشروط آزاد شدند. همچنين مهسا امر آبادي روزنامه نگار زنداني( كه هم اكنون در مرخصي به سر مي برد) و محبوبه كرمي كه هر كدام به ترتيب به 2 و 3 سال حبس محكوم گرديده بودند نيز تنها چند ماه از دوران حبس آنها باقيمانده بود. ژيلا كرم زاده مكوندي نيز شاعر و از اعضای «مادران عزادار» مي باشد كه به 2 سال حبس محكوم و او نيز چند ماهي بيشتر از پايان حكمش باقي نمانده بود كفايت ملك‌محمدي ، با داشتن 65 سال سن، مسن‌ترين زنداني بند زنان بوده است که به اتهام ارتباط با سازمان مجاهدین به تحمل ۵ سال حبس تعزیری محکوم گرديده بود که حدود 4 سال از حبس او نيز سپري گرديده بود. فرح واضحان نيز در سال 88 بازداشت و ابتدا به اتهام ارتباط با سازمان مجاهدین به محاربه و اعدام محكوم گرديد و سپس پس از نقض حكم در ديوان عالي كشور به 17 سال زندان محكوم گرديد. وي كه خود از بيماريهاي متعدد جسمي رنج مي برد چندي پيش جهت پرستاري از همسر بيمارش به مرخصي آماده بود وي به صورت مشروط آزاد گرديده است. صغرا غلام‌نژاد هم به اتهام ارتباط با «سازمان مجاهدین خلق» به تحمل ۲ سال حبس تعزیری محکوم گرديده بود ، چند ماه بيشتر از دوران زندانش باقي نمانده بود وي نيز به صورت مشروط آزاد گرديده است.

Mittwoch, 18. September 2013

یک قربانی جدید ضرب و شتم پلیس امنیت با تنی مجروح و شکنجه دیده به بند ۳۵۰ منتقل شد

علی‌ اخوان پور:
در حالی که هنوز به پرونده ستار بهشتی قربانی ضرب و شتم پلیس فتا در بازداشت رسیدگی نشده است،.
به گزارش کلمه، هفته گذشته رضا نقوی(بهروز) که طی ۲۴ ساعت بازداشت در پلیس امنیت مورد و ضرب و شتم شدید قرار گرفته و آثار ضرب و شتم و جراحت در بسیاری از نقاط بدن وی مشهود است به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شد.
رضا نقوی با داشتن گرایش ملی گرایانه، کارگری از اهالی رباط کریم و همشهری ستار بهشتی، جرمش نوشتن شعار روی دیوار بوده است.
۱۹ شهریور ماه وی در حالی که مشغول نوشتن شعار ” دفاع از تک تک زندانیان سیاسی وظیفه اخلاقی و انسانی ماست ” روی دیوار بوده بوسیله نیروی انتظامی دستگیر و در مسیر انتقال به مقر پلیس اطلاعات و امنیت تهران به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت.
ضرب و شتم شدیدتر همراه با فحاشی و توهین به وی پس از انتقال به مقر و بازداشتگاه پلیس اطلاعات و امنیت تهران نیز همچنان ادامه داشت.
بنا بر گزارش خبرنگار کلمه ، در تاریخ ۲۰ شهریور که وی به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شده آثار ضرب و جرح و شکنجه در سر و صورت، کمر و پاهایش مشهود بوده که بوسیله بهداری زندان اوین و مسئولان بند ۳۵۰ صورت جلسه شده است .
رضا ( بهروز ) نقوی کارگر ساختمانی و از اهالی رباط کریم و همشهری زنده یاد ستار بهشتی است و کفالت پدر سالخورده و از کار افتاده خود را نیز بر عهده داشته است.
پیشتر در شرایطی مشابه ستار بهشتی نیز در حالیکه در پلیس امنیت مورد ضرب و جرح قرار گرفته بود به زندان اوین منتقل و بلافاصله از این زندان خارج شد ولی در حین بازداشت در پلیس امنیت بدلیل ضرب و شتم شدید و شکنجه جان باخت که پرونده وی هنوز در مرحله تحقیقات قرار داشته و فقط منجر به صدور کیفرخواست قتل غیر عمد از سوی مامور پلیس امنیت شده است.
عدم برخورد با بازجویان خودسر و خاطی ستار بهشتی که باعث مرگ وی شدند و حمایت نکردن از قانون شکنی آنان می تواست جلوی تکرار این فاجعه تلخ راابگیرد.
در جریان قتل ستار بهشتی هر چند محسنی اژه ای وجود آثار کبودی و ضرب و شتم بر پیکر ستار را تایید کرد فرمانده نیروی انتظامی ایران نه تنها آن را نپذیرفت بلکه علت مرگ را هم فشار روحی و شوک ذکر کرد او که قصور صورت گرفته در نیروی تحت امرش را پذیرفته بود در خصوص قتل ستار بهشتی گفته بود: که در بهداری زندان (اوین) به او (ستار بهشتی) داروی آرام‌بخش داده‌اند و زمانی که او تحویل پلیس فتا شده است به دلیل اینکه نسخه دارو و مجوز مصرف را نداشته است، مأموران به او اجازه استفاده از قرص‌ها را نمی‌دهند که ممکن است این موضوع نیز قصور تلقی شود اما هیچ‌گونه آثار ضرب و جرح روی بدن این فرد وجود ندارد.
در آن زمان نمایندگان مجلس خواستار برخورد جدی با خاطیان نیروی انتظامی شدند و مسئولان قول دادند که زندان های کشور و مکان های بازجویی مجهز به دوربین باشد که هیچ ماموری اجازه تعدی به بازداشت شدگان را نداشته باشد. مساله ای که تاکنون عملی نشده است.
در جریان اعتراضات بعد از انتخابات ۸۸ تعدادی از زندانیان سیاسی گزارش های مستندی از بدرفتاری ماموران و بازجویان و شکنجه های انجام شده در زندان و بازجویی ارائه کردند. اما متاسفانه تاکنون به هیچ یک از آنان رسیدگی نشده است.
اگر در جریان رسیدگی به پرونده ستار بهشتی اراده مسئولان قضایی و انتظامی کشور بر مجازات فرد خاطی قرار می گرفت و به جای فشار بر خانواده قربانی برای گرفتن رضایت، ماموران خاطی مجازات می شدند اینک بعد از کمتر از یکسال شاهد ضرب و شتم یک کارگر دیگر توسط نیروی انتظامی نبودیم.
انتظار است همانگونه که احمدی مقدم بارها در مراسم رسمی بر ضرورت تربیت نیروی انتظامی در برخورد با شهروندان سخنرانی می کند و وعده می دهد عزم جدی نیروی انتظامی در برخورد با ماموران متخلف را نیز به نمایش گذارد و اجازه ندهند باز یک جوان دیگر قربانی بی توجهی و رفتارهای غیرقانونی ماموران شود.
 
 

Sonntag, 15. September 2013

خواهش و التماس می کنم برای خوشحالی دل ما کارگران شرکت فولادکاویان و به حکم انسانیت، علیرغم گذشت زمان به هرشکل که میتوانید این خبر را منتشر کنید

علی‌ اخوان پور:

از طرف کارگران شرکت فولادکاویان در مورد
.........حوضچه مرگ درشرکت فولاد کاویان 

"حوضچه ای درشرکت فولاد کاویان وجود دارد که 9 تن ازهمکاران ما را هرروزسه نفر بهداخل آن می فرستند تا لجن هایی که باعث گرفتگی مسیردفع فاضلاب شده را بیرون بکشند. تمام وسائل وتجهیزاتی که به آنهاداده می شود چکمه و دستکش است. این افراد باید درعمق 8 متر که 3 متراول دهانه باز و بدون آب و لجن و در 5 متر بقیه لجن همراه روغن صنعتی و گازمتان است کار کنند. آنها اغلب هیچ اطلاعی از فشار و مقدار آب و لجن متراکم شده در سرتاسر لوله ندارند. لوله هائی که ازهمه شرکت جمع شده وبه این نقطه میرسد وهمچنین ازخطرمرگی که گازمتان میتواند برایشان ایجاد کند.

به دستور و تهدید رئیس خدمات هرکس نخواهد کاری که آنها می گویند انجام دهد اخراجش می کنند و یک وانت بیکار جدید می آورند و جایگزین اخراجی ها می کنند.

چند روز پیش بعد از تخلیه تمام لجن ها و روغن های درون حوضچه یکباره دهانه لوله ورودی به حوضچه با فشار گازمتان بازشد و نفر نشسته بنام سعیدخانی پور قبل از اینکه آب و لجن ها حوضچه را پرکند بدلیل گازگرفتگی هنگام فراراز داخل حوضچه بیهوش شده و به داخل حوضچه سقوط کرد و خفه شد. نفرسوم که در ورودی دهانه سه متری بود به بیهوش شد و به اغما رفت.

مقصراصلی سلسله مراتب شرکت فولادکاویان است که برای کم کردن هزینه های شرکت و پرکردن جیب رسول سلیمی نمین که 4 شرکت فولاد اهدائی دولت را با قیمت مفت صاحب شده است،‌به اين کار مبادرت دارد.

یکی ازبستگان سعید خانی پور که درحال فیلم گرفتن با موبایل بود مورد سوال حراست قرار گرفت. حراستی ها گفتند فیلم می گیری و فردا می رود در اینترنت. او هم گفت: اینهمه کشتید و زدید عکس و فیلمش هم رفت توی اینترنت کسی کاری با شما کرد؟ با این جواب آنها تمام موبایل ها را جمع کردند."

٢٥٠ تن از فعالان سیاسی-مدنی در نامه ای خطاب به وزیر اطلاعات در مورد وضعیت آرش صادقی ابراز نگرانی کرده اند

علی‌ اخوان پور: 
 ٢٥٠ تن از فعالان سیاسی-مدنی در نامه ای خطاب به وزیر اطلاعات در مورد وضعیت آرش صادقی ابراز نگرانی کرده اند . متن نامه : جناب آقای سید محمود علوی , وزیر محترم اطلاعات با سلام ما تنی چند از فعالان سیاسی - مدنی و روزنامه نگاران ایران زمین از وضعیت مبهم و بلاتکلیف آرش صادقی ابراز نگرانی کرده و خواستار اطلاع رسانی در مورد مکان نگهداری و وضعیت سلامتی ایشان هستیم. نگرانی ها از آنجا افزایش یافت که روز دوشنبه 18 شهریور سال جاری آقای محسنی اژه ای از وضعیت آرش صادقی در سال 91-92 اظهار بی اطلاعی کرد.نامبرده در کمتر از یک ماه پس از آزادی در آذر ماه سال 90 دستگیر شده و بر اساس تماس تلفنی ایشان با خانواده در بند 209 زندان اوین بازداشت موقت بوده است.اولین ملاقات وی با پدرش در اردیبهشت ماه 91 انجام می شود. در خرداد 91 دومین ملاقات را با پدربزرگ خود انجام می دهد.بعد از آن نیز بارها پدر و پدربزرگ ایشان در خبرگزاری های مختلف خبر از ملاقات با او در طی مراحل تکمیل پرونده دادند.آخرین اطلاع رسانی در خرداد ماه سال جاری و چند روز قبل از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری بود.این در حالی است که خانواده صادقی بارها به وضعیت نامساعد جسمی و روحی او اذعان داشته اند. ما امضا کنندگان این نامه از جنابعالی به عنوان وزیر اطلاعات دولت تدبیر و امید می خواهیم تا با اطلاع رسانی در مورد مکان نگهداری و وضعیت سلامت آرش صادقی به گمانه زنی های افکار عمومی پایان دهید تا همگان شاهد اعتدال و کارایی دولت باشند.

Donnerstag, 12. September 2013

اگر روحانی از ماهیت واقعی حکومت اطلاع دارد پس چرا صحبت از تغییراتی کرد که عملا امکان آن نیست!?


علی‌ اخوان پور:

حسن روحانی به عنوان عضوی از مجلس خبرگان رهبری و رئیس سابق شورای عالی امنیت ملی، بیشتر سابقه سیاسی و امنیتی خود را در رده های بالای ساختار قدرت ایران سپری کرده است، جایی که افراد منصوب و نه انتخاب می‌شوند. حسن روحانی در روزهای قبل از انتخابات وعده هایی را به مردم می داد که تو گویی او به عنوان یکی از مهره های رده بالای رژیم از ماهیت واقعی درون کوزه جمهوری اسلامی خبری ندارد و بی اطلاع است!?
پس اگر روحانی از ماهیت واقعی حکومت اطلاع دارد پس چرا صحبت از تغییراتی کرد که عملا امکان آن نیست!?
روحانی و خامنه ای می دانستند که در انتخابات 88 و سرکوب خشن معترضان و مخالفان جمهوری اسلامی مشروعیت خود را در مقابل مردم دنیا و افکار عمومی از دست داده اند . برای افزایش آرا شرکت کنندگان و کسب مشروعیت پوشالی نیاز به حضور پرشمار مردم در روز انتخابات داشتند و فقط با طرح بخشی از مطالبات مردمی (بدون آنکه آن مطالبات را پاسخ دهند.) می توانستند دست به موج سواری بزنند و برای اینکه رنگ سبز را به عنوان نماد اعتراض و مخالفت با رژیم را کمرنگ کنند رنگ بنفش را علم کردند.حضور مردم در انتخابات آنقدر برای رژیم اهمیت داشت که خامنه ای دو روز قبل از انتخابات گفت "درباره رای دادن، ممكن است بعضی به دلیلی نخواهند از نظام اسلامی حمایت كنند اما از كشورشان كه می‌خواهند حمایت كنند؛ همه باید بیایند "  آنقدر وضعیت سیاسی , اجتماعی , شغلی و امنیت در جامعه اسفبار است که ایران همچنان رتبه اول در فرار مغزها را دارد.

رتبه نخست ایران در فرار مغزها  "  کماکان روند خروج افراد تحصیلکرده از کشور ادامه دارد، تا جایی که بر اساس گزارش گذشته صندوق بین‌المللی پول، سالانه 200 هزار نفر از ایرانیان تحصیلکرده اقدام به خروج از کشور می کنند که این آمار ایران را در بین 91 کشور در حال توسعه و توسعه نیافته در رتبه نخست قرار داده است. همچنین طبق آماری که پیشتر از سوی سازمان‌ها و نهادهاي دولتي اعلام شده، 90 نفر از 125 دانش‌آموزي که در چند سال گذشته در المپيادهاي جهاني رتبه کسب کرده‌اند، هم اکنون در دانشگاه‌هاي آمريکا تحصيل کرده و متاسفانه بسياري از آنان هرگز به ايران جهت زندگي دائم باز نمي‌گردند.
تحقيقات ديگري که در سطح دانشگاه‌هاي معتبر ايران انجام شده نشان داده که به طور متوسط از هر 18 نفري که از سوي دانشگاه براي کسب تخصص به کشورهاي توسعه يافته اعزام شده‌اند، تنها 3 نفر به ايران بازگشته‌اند."
حسن روحانی گفت که مردم در انتخابات سال ۱۳۹۲ «همه شبهات» افکار عمومی جهان درباره انتخابات گذشته را «شستشو» دادند.
به گزارش خبرگزاری «نسیم» آقای روحانی روز سه‌شنبه (۱۹ شهریور) در گردهمایی ائمه جمعه سراسر کشور گفته این «شستشو» به «این امر به دلیل آگاهی مردم و تدبیر رهبری صورت گرفت.»
وی گفته است: «برای دشمن خیلی سخت بود که با این همه القاء علیه نظام و روحانیت٬ مردم مجددا یک روحانی و معمم را {در انتخابات سال ۹۲} انتخاب کردند.»
حسن روحانی در جریان دفاع از کابینه خود در صحن مجلس شورای اسلامی از اعتراض‌های خیابانی به نتیجه انتخابات سال ۱۳۸۸ نیز با عنوان «اردوکشی خیابانی» یاد کرده بود.

حسن روحانی در مورد برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی نیز اعلام کرده که «دولت از حقوق مسلم هسته‌ای مردم ذره‌ای کوتاه نخواهد آمد.»
بنابراین روحانی خیلی زود نقاب از چهره خود برکشیده است. در واقع بسیاری از وعده های پوشالی و دروغین روحانی صرفا در جهت مشارکت حداکثری مردم در پای صندوق های رای بوده است درواقع نه منزلت را به زنان باز گرداند و نه زندانیان سیاسی آزاد شدند.روحانی:کاری می کنم که همه زندانی‌ها آزاد شوند و دختران در خیابان احساس امنیت کنند " اگر بار مسئولیت بر دوش من افتاد، کرامت به دانشگاه و دانشجو بازخواهم گرداند و به منزلت را به زنان باز خواهم گرداند.این سخنان روحانی با شعار حضار مواجه شد که می‌گفتند: «زندانی سیاسی آزاد باید گردد».
روحانی در پاسخ به حضار گفت: چرا فقط زندانی سیاسی؟! کاری کنیم همه زندانیان آزاد شوند. اگر اعتدال در کشور حاکم شود، نیازی نیست که در کشور عدل و اعتدال کسی در زندان باقی بماند. من به کمک پلیس کاری خواهم کرد که امنیت واقعی باشد و دختران ما در خیابان احساس امنیت کنند و نخواهم گذاشت مأموری بی‌نام و نشان از کسی سئوال کند. دختران خود حافظ حجاب و عفاف هستند." 

 نامه نرگس محمدی به وزیر کشور 

نشان می دهد که وعده های روحانی به زنان صرفا جهت شرکت آنان در انتخابات بوده است و تاکنون به هیچ یک از وعده های خود در حوزه زنان عمل نکرده است و قصد عمل کردن نیز نداشته است و در همان ابتدای کار با عدم معرفی وزرای زن به کابینه نشان داد که جمهوری اسلامی خرش از پل گذشته و با عوام فریبی توانست به بازی انتخابات خود رونقی ببخشد.

 نرگس محمدی در قسمتی از نامه اش به درستی خطاب به وزیر کشور می نویسد: " چنین برخوردی با زنان با حرمت ایران روا نیست و این نامه از سر ناچاری و در اعتراض به جسارت ماموران دربرخورد با زنان و دختران این سرزمین نوشته شده، شاید مانع تداوم آن گردید. همان زنانی که با رای و اراده خود در بزنگاههای تاریخ نقش می‌آفرینند و جالب اینجاست که در ایام انتخابات و راهپیمایی‌ها شاهدیم که خبرنگاران با همان زنان با همان پوشش‌ها مصاحبه می‌کنند و حتی مصاحبه‌هایشان در اخبار سراسری تلویزیون جمهوری اسلامی پخش می‌شود. آیا زنان با شعور ایران که در انتخابات‌های سرنوشت ساز مخاطب مردان حکومت قرار می‌گیرند تا با رای خود سرنوشت سرزمینی را رقم زنند، نمی‌توانند لباس مناسب و در شان خود را تشخیص دهند و بر تن کنند و باید ماموری با گفتار، رفتار و تهدید آنچنانی دستور دهد شما بروید شلوار بپوشید و حتی اگر حجاب تان ایرادی ندارد اما ما تشخیص می‌دهیم دامن و مانتو بلند با جوراب سیاه ضخیم غیر شرعی و قانونی است و حاضر به شنیدن صدای اعتراضی هم نباشند."

حال باید از روحانی پرسید این همان منزلتی است که وعده تحقق آن را به زنان دادید?این همان احساس امنیت برای دختران و زنان این سرزمین است که گفتید کاری می کنید که به کمک پلیس  امنیت واقعی باشد و دختران ما در خیابان احساس امنیت کنند و نخواهم گذاشت مأموری بی‌نام و نشان از کسی سئوال کند?آقای روحانی ماموران بی نام و نشان و ماموران با نام و نشانتان همچنان از زنان و دختران این سرزمین سلب امنیت می کنند و این نشانی بر دروغگویی و عوامفریبی شما صرفا برای مشارکت زنان در انتخابات بوده است.

 به گفته منابع رسمی،" تاکنون 80 نفر درراه امر به معروف و نهی از منکر کشته شده‌اند. (البته خیلی کم و است و امیدوارم که افزایش پیدا کند.)همچنین قرار است پس از حکم مراجع قضایی، در صورتی که فعالان این بخش دچار صدمات بدنی و جراحت یا فوت شده باشد، این دفاتر آنها را به عنوان جانباز یا شهید معرفی کنند تا خانواده‏های آنها مورد حمایت قرار بگیرند."

Mittwoch, 11. September 2013

دانشجویان اخراج شده از دانشگاه و دانشجویان ستاره‌دار و محروم از ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر همگی دچار ضربات روحی شده‌اند و زندگی آنها از مسیر طبیعی خود خارج شده است

علی‌ اخوان پور:
یکی از دانشجویان ستاره‌دار شده مبداء صدور احکام محرومیت از تحصیل را قبل از دولت محمود احمدی‌نژاد می‌داند و می‌گوید: «تعداد ستاره‌دارها در وزارت علوم دولت احمدی‌نژاد قابل مقایسه با وزارت علوم دوران خاتمی نیست. نوع برخورد‌ها هم فرق داشت، اما من که در دوران آقای خاتمی ستاره‌دار شدم چه باید بگویم؟ دروغ بگویم که در دوران احمدی‌نژاد ستاره‌دار شده‌ام؟ این را بگویم خیلی بیشتر مرا تحویل می‌گیرند. می‌توانم بروم و پناهنده بشوم یا اگر فضا باز شود، به عنوان قربانی مصاحبه کنم و معروف شوم، اما من در زمان آقای خاتمی ستاره‌دار شدم و جلوی ادامه تحصیل من گرفته شد.
دانشجوی محروم از تحصیل: «یک مسئله را نباید فراموش کرد. در کارنامه ما ستاره می‌زدند در دوران خاتمی. روی کارنامه بود. پنهان نمی‌کردند. فرق معین و توفیقی با زاهدی و کامران دانشجو این است که در دوران احمدی‌نژاد دروغ می‌گویند. با خونسردی و بدون شرم و حیا مصاحبه می‌کنند که در ایران دانشجوی ستاره‌دار وجود ندارد.»
نباید یادمان برود از کجا شروع شد. انتخابات سال ۸۴ در میدان ولی‌عصر طرفداران آقای معین جمع شده بودند و به اصطلاح این روزها “اردوکشی خیابانی” بود. آن موقع اسمش “شور انتخاباتی” و “نشاط مردم‌سالاری دینی” بود، بعد شد “فتنه”. کاری نداریم، داشتم رد می‌شدم. هم ورودی من عکس معین را بالا گرفته بود. هدبند بسته بود. با یک حالت پرسشگری به او نگاه کردم. مطلقاً نگاه بد و توهین‌آمیز نکردم. سؤالی بود. چون قبلاً با هم بحث کرده بودیم فهمید به چه چیزی فکر می‌کنم. آن زمان به ذهن کسی نمی‌رسید ماجرای ستاره‌ها این شکلی شود، ولی موضوع بحث این بود که نباید برای رفع مشکلات از راه‌ حل‌های سریع و بدون برنامه‌ریزی استفاده شود. صحبت اصلی ما درباره نشریات بود. بحث از اینجا شروع شد که من گفتم راه حل مقابله با توقیف نشریات این نبود که تعداد مجوز‌ها را زیاد کنند و باید ریشه مشکل به صورت دائمی و قانونی حل شود… خلاصه همینطور که نگاهش می‌کردم آمد طرف من، روی شانه‌ام زد و گفت: “فلانی واقع‌گرا باش”. من واقعگرا نبودم چون به آقای معین رأی دادم. با اینکه می‌دانستم رأی نمی‌آورد… ستاره‌دار شدن دانشجوها از زمان دکتر معین باب شد. بیشتر آنها از طرف اطلاعات مستقر در سازمان سنجش بازجویی می‌شدند و با تعهد ثبت نام می‌کردند. در دوره احمدی‌نژاد بیشتر کسانی که ستاره‌دار شدند محروم شدند و یک تعداد کم با بازجویی پس دادن و لو دادن اطلاعاتی که درباره بقیه دادند توانستند ادامه تحصیل بدهند… وقتی مسئول نشریات صنفی و اعضای انجمن علمی را ستاره‌دار کردند، من باور نمی‌کنم بعضی از دانشجویان سیاسی پر سر و صدا بدون زد و بند درس‌شان را ادامه داده باشند. دوستان ستاره‌دار به درستی به یک مورد اشاره می‌کنند، موردی از دوره کارشناسی که همچنان به عنوان دانشجوی ستاره‌دار مصاحبه می‌کند، اما مدرک کارشناسی و ارشد خود را گرفته، مصاحبه دوره دکترا قبول شده و به زودی مدرک دکترا می‌گیرد. این مسائل داغ دل ما را بیشتر می‌کند و جایی هم نمی‌توانیم درباره آن حرف بزنیم. نمی‌دانم چرا باید بی‌اخلاقی را با سکوت جواب داد و اگر سکوت نکنیم متهم بی‌اخلاقی می‌شویم.»
این دانشجوی محروم از تحصیل اضافه می‌کند: «یک مسئله را نباید فراموش کرد. در کارنامه ما ستاره می‌زدند در دوران خاتمی. روی کارنامه بود. پنهان نمی‌کردند. فرق معین و توفیقی با زاهدی و کامران دانشجو این است که در دوران احمدی‌نژاد دروغ می‌گویند. با خونسردی و بدون شرم و حیا مصاحبه می‌کنند که در ایران دانشجوی ستاره‌دار وجود ندارد. من این فرصت را دارم که کارنامه‌‌ام را نشان بدهم و بگویم با وجود کیفیت درسی عالی، اجازه ‌ندادند درس بخوانم؛ این هم ستاره‌هایم. اما دانشجوهای ستاره‌دار در زمان احمدی‌نژاد کارنامه ندارند. سه سال پیش برای یک نفر درج شده بود “مردود علمی”. شنیده بودم که این کار را می‌کنند. این یک مورد را خودم با چشم خودم دیدم. کسی که به اصلاح از بچه خر‌خوان‌های دانشگاه بود. سیاسی به آن صورت نبود. یک نشریه دانشجویی خیلی لایت داشت. بایستی ثابت کند در‌سخوان بوده، و حالا قبول شده است. وحشتناک است.»
همین حالا هم که دارم حرف می‌زنم اذیت می‌شوم
یکی دیگر از دانشجویان ستاره‌دار، از تاثیر محرومیت از تحصیل روی زندگی خصوصی خود چنین می‌گوید: «فقط بحث ارشد (فوق لیسانس) نبود. مدرک کارشناسی مرا هم ندادند. خیلی اذیت کردند. پدرم چندبار با رئیس دانشگاه و مسئول نهاد رهبری صحبت کرد. خودم پشت سر هم می‌رفتم وزارت علوم. هیچ راهی نداشت جز اینکه به دیوان شکایت کنم. یک سال طول کشید تا مدرکم را دادند. یک نامه هم از طرف دیوان نیامد. نمی‌دانم بررسی کردند یا نه. یک سال اذیت کردند بعد مدرکم را دادند. روزهای خیلی بدی بود. خیلی بد. فکرش را هم نمی‌توانید بکنید چه عذابی کشیدم. سخت‌ترین قسمت آن بی‌اعتمادی پدرم بود. چند ماه اول فکر می‌کرد درست می‌شود. شاید خسته شد یا در ملاقات‌هایی که داشت حرفی به او زده بودند. به من شک کرد. بعد از یک مدت، شک تبدیل شد به بهانه گرفتن و متلک انداختن.
 دانشجوی ستاره‌دار: «وقتی برای پیگیری پرونده‌ام به دانشگاه رفت و آمد می‌کردم اعضای بسیج دانشگاه با پوزخند نگاهم می‌کردند. فکر می‌کردند پیروز شده‌اند و همه چیز تمام شده است. دلم می‌خواهد وقتی بر می‌گردم به دانشگاه توی صورت تک تک آنها نگاه کنم و با صدای بلند بخندم تا بفهمند آنها باید از دانشگاه و ایران بروند نه ما.»
از سال دوم با یک خانمی آشنا شده بودم در دانشگاه و قرار بود ازدواج کنیم. حالت نیمه رسمی پیدا کرده بود قضیه. پدرش قول داده بود وقتی فوق لیسانس قبول شوم در شرکت یک از دوستان نزدیکش برایم کار پیدا کند. صحبت کرده بود که دو روز در هفته به خاطر درسم سر کار نروم. همه‌اش خراب شد. فوق پرید، رابطه ما به هم خورد، افسردگی کات شدن رابطه به افسردگی فوق لیسانس اضافه شد. حالم بد بود…»
او اضافه می‌کند: «همین حالا هم که دارم حرف می‌زنم اذیت می‌شوم. هرچه جلو می‌رفت، فقط اوضاع بدتر می‌شد. به خاطر اینکه امید داشتم به دانشگاه برگردم دنبال دفترچه سربازی نرفتم. اضافه خدمت برایم زدند. وقتی از سربازی برگشتم دیگر زندگی در خانه پدرم قابل تحمل نبود. کار پیدا کردم. حقوقش زیاد نبود. با سه نفر از دوستانم خانه گرفتیم. یک زندگی شلوغ. حوزه خصوصی نداشتیم. خانه ۴۵ متری بود. پدرم اصرار می‌کرد که برگردم خانه. هیچ وقت یادم نمی‌رود، وقتی صحبت مدرک دانشگاه می‌شد به من می‌گفت “بی مسئولیت” و “بی اراده”. می‌گفت اگر عرضه و عقل داشتم مدرکم را می‌گرفتم. اینقدر کار می‌کنم تا به پدرم ثابت کنم مشکل از طرف من نبوده است…»
حس ترحم
در کلمات دانشجوی دیگری که با او به صحبت می‌نشینم فشار ناشی از احساسی سنگین و مزمن شده به وضوح قابل دریافت است. این زن جوان نیز هیجان‌‌زده و تا حدودی خشمگین است.
او درباره تاثیر اخراج شدن از دانشگاه روی مسائل شغلی خود می‌گوید: «کاری که من دارم در این شرکت انجام می‌دهم در اصل کار دو نفر است. هم مترجم هستم و هم مسئول روابط عمومی. طوری برای رئیس شرکت کار کرده‌ام که هزینه تبلیغاتش نصف شده است. کار ترجمه مربوط به مسئول خرید شرکت است، اما من انجام می‌دهم چون مسئول خرید زبانش خوب نیست. برای هر دو کاری که انجام می‌دهم ۷۵۰ هزار تومان حقوق می‌گیرم. وقتی از دانشگاه اخراج شدم این کار برایم رؤیا بود. مستقل شدم. در آن شرایط تحمل قواعد مردسالارانه و نگرانی‌های خانوادگی را به هیچ عنوان نداشتم. حقوق اولم را که گرفتم انگار بلیت بخت آزمایی برنده شده بودم. زندگی‌ام را سر و سامان دادم… اما با این حس ترحم نمی‌توانم کنار بیایم. صاحب شرکت یکی از فعالان سیاسی است. آن زمان وقتی خبر اخراج مرا در سایت‌ها خواند به من زنگ زد و سعی کرد مرا آرام کند. به من قول داد که کمکم کند. در آن مقطع کمک بزرگی به من کرد… حالا حس ترحم یک جورهایی تبدیل به سوءاستفاده شده است. به جای دو نفر کار می‌کنم و بر مبنای حقوق وزارت کار باید یک میلیون تومان حقوق بگیرم ولی ۷۵۰ هزار تومان می‌گیرم. احساس می‌کنم چون ستاره‌دار هستم به چشم جزامی و مجرم به من نگاه می‌کنند. احساس می‌کنم در تمام حرف‌ها و حرکات‌شان می‌خواهند به رویم بیاورند که به من لطف کرده‌‌‌اند. من لطف آنها را جبران کردم. در هزینه شرکت صرفه‌جویی کردم. مزدی که می‌گیرم به خاطر زحمتی است که می‌کشم. نباید فکر کنند به خاطر اینکه به یک دانشجوی ستاره‌دار کار داده‌‌اند اجازه‌ دارند ترحم نشان بدهند یا طلبکار باشند… کاری که با ما کردند جنایت است. ما را کشتند. غرور ما، اعتماد به نفس ما، جایگاه اجتماعی ما را داغان کردند. دوستان نزدیک ما بعضی وقت‌ها یکجوری رفتار می‌کنند انکار لطف می‌کنند با ما رفت و آمد می‌کنند. انگار روی پیشانی ما نوشته‌اند: خطر.»
اصلاح طلب‌ها بر می‌گردند، برای ما فرقی ندارد
یک دانشجوی نخبه، محروم از تحصیل و دارای گرایش سیاسی چپ ترجیح می‌دهد درباره مواضع آقای توفیقی درباره رفع مشکل دانشجویان ستاره‌دار صحبت کند. او می‌گوید: «یک آپشن در سایت آقای توفیقی راه‌اندازی شده است که به ظاهر برای ارتباط مستقیم است. یعنی قرار است خود آقای توفیقی جواب بدهد. من از این طریق شرح کامل ستاره‌دار شدن خودم و مدارک معتبری را که داشتم ارائه کردم. دو روز بعد تعدادی از بچه‌ها گفتند باید مدارک را به روابط عمومی وزارت علوم ارائه کرد به همین خاطر یک نسخه دیگر را دستی به روابط عمومی تحویل دادم. فعلاً که خبری نشده است. گفتند بررسی می‌کنند و بعد خبر می‌دهند. اگر بخواهم حقیقتش را به شما بگویم، خوب چندان امیدوار نیستم. احتمالش برای ما که اصلاح طلب نیستیم صفر است. شانس دانشجویان اصلاح‌طلب برای برگشت به دانشگاه بالا است. در مورد ما چون اصلاح‌طلبان با چپ‌‌ها مشکل دارند شانسی نداریم. اصلاح‌طلبان اول انقلاب دانشجویان مذهبی بوده‌اند که در انجمن‌ها اسلامی با دانشجویان مارکسیست درگیر بوده‌‌اند. آقای معین که الآن اصلاح‌طلب هستند در جریان انقلاب فرهنگی در دانشگاه شیراز عامل حمله به دانشجویان مارکسیست بوده‌‌اند. میردامادی و جلایی‌پور و بقیه همگی در پاکسازی دانشگاه شرکت داشته‌‌اند. خامنه‌ای این اواخر یک سری توصیه به دانشجویان بسیجی کرده است که سومین مورد این است که مراقب گرایش مارکسیستی در دانشگاه باشید. می‌خواهم بگویم کل بدنه جمهوری اسلامی روی برخورد با ما اشتراک نظر دارد و اصلاح‌طلب و اصول‌گرا فرقی ندارد.»
صحبت کردن از روحیات و احوال درونی دانشجویانی که به دلیل فعالیت‌های سیاسی یا صنفی خود از دانشگاه اخراج شده‌اند دشوار است. آنچه با قاطعیت می‌توان گفت این است که این افراد همگی زخم خورده هستند. آنها در انتظار فرصتی هستند که خودشان را به آنانی که آنها را مورد انکار قرار داده‌اند، ثابت کنند.
از او دلیل این همه بدبینی نسبت به احتمال بازگشت به دانشگاه در دوره ریاست جمهوری حسن روحانی را پرسیدم و پاسخ شنیدم: «حکومت با احمدی‌نژاد در راه برپایی یک نظام فاشیستی از نوع کلاسیک حرکت می‌کرد. همانطوری که آقای صالحی گفته است فکرش را نمی‌کردند بانک مرکزی تحریم شود و اینقدر شرایط برای‌شان سخت شود. شور حسینی کورشان کرده بود و تحلیل درستی از شرایط نداشتند… بازگشت اصلاح‌طلبی سوپاپ اطمینان شرایط سخت حکومت است، آلترناتیو آن نیست. جمهوری اسلامی از هر نوع آلترناتیوی وحشت دارد و اجازه کوچکترین حضوری به ما و عقیده ما را نمی‌دهند. من خبر دارم فعالان دانشجویی سابق که در ستادها فعالیت می‌کردند با قول برگشتن به دانشگاه و حل مسئله محرومیت از تحصیل جذب ستاد‌ها شدند. یعنی از قبل سهم آنها این بوده است که به دانشگاه برگردند. فکر می‌کنم حیطه بررسی و ترتیب اثر محدود به اصلاح‌طلبان و ستادی‌های آقای روحانی است. ما همچنان شهروند درجه دو باقی خواهیم ماند.»
خوشحالم که نرفتم
دانشجوی ستاره‌دار دیگری که با او به گفت‌وگو می‌نشینم درباره خروج افرادی چون خود از کشور صحبت می‌کند: «بیشتر کسانی که ستاره‌دار می‌شدند سریع اٌپلای می‌کردند و برای ادامه تحصیل به خارج می‌رفتند. به من هم پیشنهاد شد. یک دانشگاه در مجارستان و یک دانشگاه در آمریکا. آن موقع وضع مالی خیلی بدی داشتم و اینجور کارها اولش یک پولی می‌خواهد. خوشحالم که نرفتم. با یکی از دوستانم که البته او فوق لیسانس را هم خواند یک کارگاه کوچک زدیم و الآن جا افتاده‌ایم. یک همسر خوب دارم که اگر از ایران رفته بودم از داشتن او محروم می‌شدم. اگر اجازه بدهند ادامه تحصیل بدهم به دانشگاه برمی‌گردم و به فعالیت دانشجویی ادامه می‌دهم. سعی می‌کنم تا جایی که انرژی داشته باشم کمک کنم تا خاطرات بد هشت سال قبل فراموش شود. می‌روم وسط دانشگاه و داد می‌کشم: “عوضی‌ها من هنوز ایرانم و سنگر را خالی نکرده‌‌‌‌ام.” از تمام فشاری که داخل سینه‌ام جمع شده خودم را خالی می‌کنم. وقتی مدرکم را گرفتم یک کپی از آن را می‌فرستم به آدرس کیهان و احمدی‌نژاد و با ماژیک قرمز بالایش سه تا ستاره می‌کشم.»
این دانشجوی ستاره‌دار صحبت‌های خودش را اینگونه ادامه می‌دهد: «وقتی برای پیگیری پرونده‌ام به دانشگاه رفت و آمد می‌کردم اعضای بسیج دانشگاه با پوزخند نگاهم می‌کردند. فکر می‌کردند پیروز شده‌اند و همه چیز تمام شده است. دلم می‌خواهد وقتی بر می‌گردم به دانشگاه توی صورت تک تک آنها نگاه کنم و با صدای بلند بخندم تا بفهمند آنها باید از دانشگاه و ایران بروند نه ما.»
صحبت کردن از روحیات و احوال درونی دانشجویانی که به دلیل فعالیت‌های سیاسی یا صنفی خود از دانشگاه اخراج شده‌اند دشوار است. آنچه با قاطعیت می‌توان گفت این است که این افراد همگی زخم خورده هستند. آنها در انتظار فرصتی هستند که خودشان را به آنانی که آنها را مورد انکار قرار داده‌اند، ثابت کنند. تعدادی از این افراد سال‌هاست که به دانشگاه‌ ممنوع الورود شده‌اند و در حسرت این به سر می‌برند که یکبار دیگر پای خود را درون دانشگاه بگذارند و خاطرات گذشته‌ای نه چندان دور را زنده کنند. باید دید وزارت علوم دولت حسن روحانی تا چه میزان و در برابر کدام طیف از دانشجویان ستارده‌دار و اخراجی به تعهدات خود مبنی بر رسیدگی به وضعیت اینگونه دانشجویان پایبند خواهند ماند. این نیز بسی مهم است که دانشجویان اخراجی و محروم از تحصیل دست به چه اقداماتی برای بازگشت به دانشگاه خواهند زد.
منبع رادیو زمانه

Dienstag, 10. September 2013

جای تعجب ندارد که راهکار همیشگی سرکوب و حمله به جوانان و بخصوص زنان روی میز نیروی اجرایی حکومت قرار گیرد

علی‌ اخوان پور:
طبیعتا و ماهیتا عدم برخود با چنین شرایطی که اساس نظام را زیر پا له می کند،  از منطق حکومت اسلامی بدور هست. پس جای تعجب ندارد که راهکار همیشگی سرکوب و حمله به جوانان و بخصوص زنان روی میز نیروی اجرایی حکومت قرار میگیرد تا از پیشروی این موقعیت جلوگیری شود. اینجا دیگر روحانی و غیر روحانی ندارد.  بعضی دوستان از شنیدن  اخبار حمله دوباره گشت ارشاد به جوانان بخصوص زنان شوک زده می شوند. اتفاقا اگر این سرکوبها و گشت ارشاد ها نباشد باید تعجب کرد و شوک زده شد که چه اتفاقی افتاده! آیا سر حکومت به سنگ خورده! آیا آزادی انسانی و حقوق مدنی معنی پیدا کرده! آیا کلید روحانی درب رهایی زنان را گشوده و پوشش اختیاری شده! نخیر این اتفاقات هرگز در این حکومت رخ نخواهد داد. اینها یک مشت حدسیات غیرممکن است.
حال به خیال خودشان دارند جدی تر و محکم ترعمل می کنند. چه قبل از کنسرت بگیرند چه بعد از کنسرت، چه در برج میلاد چه در خیابان، هیچ فرقی نمیکند، بی حجابی در جامعه ایران به یک فرهنگ و یک سبک اعتراضی تبدیل شده که هر روز بیشتر تثبیت می شود. گشت ارشاد هم شده یک مضحکه خیابانی، همین.
الان که داشتم عکسهای برخورد فیزیکی و گله ای مامورین گشت ارشاد با جوانان بخصوص زنان خوش تیپ و خوش رنگ و لعاب و به اصطلاح حکومت بد حجاب، قبل از کنسرت مازیار فلاحی در برج میلاد  را می دیدم ، فکر کردم که عجب! ظهور روحانی و ظهور ساپورت های مدل به مدل و رنگارنگ در پای زنان تقریبا به موازات هم اتفاق افتاده. اینجاست که هر چند روحانی کلی قمپز سیاسی  دَر کرده و ادعای اعتدال کرده، ولی مگر میتواند اینجا  دست روی دست بگذارد و سکوت کند. وقتی جامعه به دست زنان اینقدر جلو رفته و سد ها را پشت هم  فرو ریخته،  اگر سکوت اختیار شود که همین امروز زنان روسری ها و مانتو ها را هم از سر و تن جدا می کنند و آن موقع چه شود! کما اینکه در حال حاضر هم نه چیزی از مانتوها و نه از روسری ها باقی مانده ، همه شده اند یک تکه پارچه رنگ و وارنگ بهمراه یک ساپورت رنگی و زیبا.

Sonntag, 8. September 2013

ارسال دختران ایرانی به سوریه برای تأمين نيازهای جنسی جنگجویان???

علی‌ اخوان پور:


به گزارش سایت شیعه آنلاین، تعدادی از دختران ایرانی طی چند هفته اخير به سوريه سفر کرده اند. اين دختران ابتدا به کشور امارات متحده عربي سفر کرده و از آنجا به ترکيه و از ترکيه وارد خاک سوريه شده اند تا به "جهاد نکاح" بپردازند.
 "جهاد نکاح" اصطلاحی است که حدودا از يک سال پيش به وجود آمده و بر اساس آن، دختران و زنان برای تأمين نيازهای جنسی جنگجويان به خاک سوريه برده می شوند.
 
 
براستی بر سر شأن و منزلت ایرانی چه آمد که به چنین روزی افتادیم ؟ در طول تاریخ کی تا به این حد حقیر و ذلیل بودیم ؟ تنها میتوان گفت ننگ ابدی بر جمهوری اسلامی...

Freitag, 6. September 2013

دستگاه قضایی می‌خواهد به فعالین حقوق بشری و یا همه فعالین خارج از کشور فشار بیاورد


علی‌ اخوان پور:

بر اساس تصمیم دادسرای شهید مقدس زندان اوین وثیقه ۱۰۰ میلیون تومانی آقای کلانکی به صورت ۲۱ میلیون تومان نقد و ماهیانه دو میلیون و پانصد هزار تومان به مدت ۳۶ ماه به اجرا گذاشته شد.
سعید کلانکی به روز می‌گوید مقامات قضایی طی‌ ۲ سال گذشته برای اجرای این وثیقه بارها خانواده را تحت فشار گذاشته بودند.
در سه دهه گذشته، بویژه سالهای بعد از انتخابات مناقشه برانگیز سال ۸۸ وثیقه بساری از روزنامه نگاران ،‌فعالان سیاسی و مدنی در پی عدم مراجعه به زندان توقیف شده است.
در خرداد ماه سال ۹۱ در پی خروج عبدالرضا تاجیک، روزنامه‌نگار از ایران قوه قضائیه وثیقه ۵۰۰ میلیون تومانی وی را توقیف کرد. آقای تاجیک در پی وقایع پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ در ایران، سه بار بازداشت شده بود. دست کم صد نفر از روزنامه نگاران و فعالان سیاسی که در روبرو شدن با حکم های غیرقانونی و امنیتی مجبور به ترک کشور شده اند، خانواده شان یک سال بعد از مهاجرت آن ها با احضاریه هائی روبرو شده اند که مقدمه به اجرا گذاشتن خانه و محل های وثیقه ای است که معمولا افرادی از طبقات مرفه در بین آنان جا ندارند.
سعید کلانکی که اینک وثیقه او به اجرا درآمده است پس از خروج از ایران از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی پیر‌عباسی و به اتهام عضویت در کمیته گزارشگران حقوق بشر، تبلیغ علیه نظام و توهین به رهبری به ۳ سال حبس تعزیری محکوم شد.
این فعال حقوق بشر پیشتر ۴ مرتبه دیگر نیز در سال‌های ۸۱، ۸۲، ۸۳ و ۸۸ توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده بود.
به گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر سعید کلانکی برای پنجمین بار در آذر ماه ۸۸ پس از وقایع مرتبط به انتخابات ریاست جمهوری، توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد.
آقای کلانکی پس از گذراندن ۱۰۰ روز از جمله ۲۸ روز انفرادی در زندان به قید وثیقه ۱۰۰ میلیون تومانی از زندان آزاد شد.
در همان سال نه عضو دیگر کمیته گزارشگران حقوق بشر از سوی دستگاه امنیتی بازداشت شدند و مدتی در سلولهای انفرادی ۲۰۹، ۲۴۰ و ۲ الف به سر بردند.
سعید جلالی‌فر، دیگر عضو این کمیته حقوق بشری هفته گذشته پس تحمل حدود ۲ سال حبس به مرخصی موقت فرستاده شد. شیوا نظر‌آهاری دبیر سابق و عضو هیات موسس کمیته گزارشگران همچنان در بند زنان زندان اوین دوران 4 ساله حبس خود را سپری می کند.
سعید حائری و نوید خوانجانی از جمله دیگر اعضای سابق کمیته گزارشگران حقوق بشر هستند که در زندانهای اوین تهران و رجایی شهر کرج به سر می برند.
بسیاری از فعالان سیاسی، عقیدتی و روزنامه‌نگاران در سالهای گذشته از سوی دستگاه قضایی تهدید به اجرای وثیقه هایشان شده‌اند.
سعید کلانکی با تاکید بر قانونی بودن فعالیتهای او همکارانش می‌گوید: "دستگاه قضایی از این طریق می‌خواهد به فعالین حقوق بشری و یا همه فعالین خارج از کشور فشار بیاورد."