درباره من سلام به همهٔ خوانندگان محترم: نظر به اینکه وبلاگ قبلی من:"نگاه من نگاه" برای هموطنان مقیم

Montag, 31. März 2014

اکسیون اعتراض به حکم اعدام ریحانه جباری با حضور پر تعداد هم میهنان در استکهلم برگزار شد

علی‌ اخوان پور:


اکسیون اعتراض به حکم اعدام دختر جوان ایرانی ، با حضور ده ها تن از هم میهنان ساکن سوئد در میدان سرگل شهر استکهلم برگزار شد . به امید روزهایی که در اعتراض به آنچه نمی خواهیم متحد عمل کنیم و اکسیون هایی پر تعداد را تشکیل دهیم و بتوانیم بیش از پیش صدای بحق مردم ستم دیده ی درون ایران باشیم .
 


 

Donnerstag, 27. März 2014

به یاد دوستانی که بدون جرم در زندان به سر می برند و بهترین روزهای خود را باطل می کنند

علی‌ اخوان پور:
به یاد دوستانی که بدون جرم در زندان به سر می برند و بهترین روزهای خود را باطل می کنند ، ما همه می دانیم که بیان دیدگاه سیاسی و نه گفتن به ناملایمات جرم محسوب نمی شود و تنها بهانه تراشی می کنند ... .

هوای زندان را برای که تفسیر کنم ؟ به دریا رفته می داند مصیبت های طوفان را ، روزها به کندی هرچه تمام تر می گذرد و من در این قفس که نامش زندان است روزها را به شب می رسانم و ثاانیه ها را می شمارم و در اندیشه روز آزادی ،خود را به دیوار های سلول می چسبان ، چهارمین نوروزی است که در این خرابه نفس می گشم و هر سال حال و هوای این اتاق خالی را برایت می نویسم و می دانم هنگامی که می خوانی اشک هایت کاغذ را خیس می کند و من رطوبت قبل از بارانت را لمس می کنم ، گویی امسال سال آخر است که این روزها دور از تو را تجربه می کنم ، خدا می داند که هر روز صبح با او چه می گویم ! تعدادی از دوستانم به مرخصی رفته اند و من و تنی چند از دوستان دیگر موفق نشدیم مرخصی بگیریم یعنی ندادند ، ولی گویی وضعیت آن بیرون کمی بهتر شده است آنچنان که من از دوستان می شنوم وضعیت سیاسی ایران رو به بهبود است و من نیز امید دارم که هرچه زود تر تکلیف ما هم مشخص شود تا بتوانم هوای خنک دم صبح را در کنار تو استشمام کنم. دلبرا اینجا هوایی گرفته دارد و دیوار کنار تختم گویی وظیفه ای ندارد جز پس زدن نفس های نامیزانم را ، دیوار های اینجا هم نگاه معنا داری دارند .

اوایل سال وقت خوبی است برای برنامه ریزی سال پیش رو ولی چه بگویم از این فضا که هر روزش مثل روزهای قبلش است و من می توانم پیش بینی کنم که پانزده روز دیگر در ساعت شش عصر چه بر من خواهد گذشت ، همیشه از این می ترسم که نکند همینجا بمیرم و دیگر دستانت را لمس نکنم اینجا زندان است و هرچیزی ممکن است پیش آید ولی چند وقتی است که رفتارشان با ما تغییر کرده است نمی دانم ولی گویی بعد از رفتن دولت نفرین شده قبل وضعیت کمی تغییر کرده ولی باز هم هر از چندگاهی سوزنی به ما می زنند که " هوی ؟فکر نکنی وضعیتت سفید شده شما هنوز اینجا زندانی هستید و ... " . خوب آنها هم وظیفه خود را انجام می دهند شاید رفتار این زندان بانان در بیرون از اینجا بهتر باشد هرچه باشد اینجا زندان است همه چیزش خشن .

هر وقتی با خودم می گویم که چرا هنوز مارا در این چهار دیواری نفرین شده نگاه داشته اند ؟ همه که فهمیدند همه تقصیر ها با دولت پیشین بوده حالا همه برایشان مثل روز روشن است که ما "راست" می گفتیم و اعتراض های ما هم برای نجات کشور و دینمان بود در عجبم ، ایکاش قبل از صادر شدن حکم محکومیت ما این اتفاقات پیش می آمد تا جناب قاضی حرف های ما را باور می کرد هر چند شاید فایده هم نمی داشت ! وقتی یک روزنامه نگار یا دانشجو را اوباش خطاب می کنند دیگر چه انتظاری باید داشت ؟

دلتنگم دلتنگم ، دلتنگ خنده هایت ، گریه هایت ، دلتنگ صدایت ، آه دلتنگ عطر چادرت هستم ، دلتنگ دوستانم هستم دوستانی که نمی دانم حالا چه می کنند آیا هنوز به یاد ما هستند یا اینکه مدرک را گرفته اند و همه چیز را فراموش کرده اند و حالا مثل مهندس ها راس ساعت سر کار می روند و حتی یادی هم از ما نمی کنند ؟ آنهایی که اگر کمی شانس نمی آوردند حالا باید در کنار من آب خنک نوش جان می کردند ؟ ولی نه من می دانم که هم سنگر های ما هنوز در حال ثابت کردن حرف خود هستند "چه کار سختی " . اگر غیر از این باشد من همه این روزها را از آنها طلبکارم ، تمام روزهای خوشی که می توانستم در دانشگاه ، کوه ، جنگل ، خیابان و... ، تمام کتاب ها که می توانستم بخوانم ولی در این زندان جز چند کتاب تکراری و روزنامه های وارونه نویس چیزی دستگیر ما نمی شوم ، ولی من می دانم که خیلی ها آن بیرون هنوز می نویسند و به یاد ما هستند .

شاید بیشتر از همه بعد از نام خدا اینجا شعر "ای شادی ای آزادی  " هوشنگ ابتهاج را می خوانم اینجا وقت اضافه زیاد دارم ایکاش می شد کتاب خواند و شعرحفظ کرد ، اینجا خوب می نویسم ولی نوشته هایم بوی عرق جلاد می دهد بوی حرارت مهر زده شده بر نامه اخراجی من از دانشگاه بوی گند می دهند شعر هایم و داستان هایم همه را پاره کردم و دور ریخته ام شاید همین نامه هم چند دقیقه دیگر پاره شود ولی نمی دانی چه حس خوبی دارم وقتی به این ورق نگاه می کنم ، ورقی که چند روز دیگر دست هایت آن را لمس می کند و چشمانت می بارد ، در اینجا سقفی بر سرم نیست در اینجا جغد هم نمی خواند اینجا همه چیز ساکت است مگر شب هایی که سریال یا فیلم خوبی پخش کند ویا همه پای رادیو هفت باشیم ! خیلی وقت ها حس می کنم تنها چشمان دوستان به تلویزیون است فکرشان جای دیگر است ، من می دانم که تو سریال پایتخت را نگاه می کنی ، هر وقت این سریال را می هد توهم می زنم که در کنارت نشستم و با هم می خندیم ولی راستش را بخواهی خنده از یادم رفته و گریه هم نمی کنم تنها گاهی بغض گلولم را فشار می دهد نمی توانم بغضم را بشکنم من هیچ ، فکر می کنی دوستان دیگر وقتی ببینند یکی گریه می کند چه حسی به آنها دست می دهد بعضی وقتا زیر دوش حمام کمی گریه می کنم تا کسی نبیند .

Dienstag, 25. März 2014

حمید شیخ‌علی، فعال سیاسی ساکن نروژ نیز در آستانه تبعید قرار گرفت

علی‌ اخوان پور:
دیپورت سریالی فعالان سیاسی
حمید شیخ‌علی، فعال سیاسی که بیش از ۳ سال را در نروژ به سر می‌برد، در تاریخ ۱۳مارچ در دادگاه رسیدگی به امور پناهندگان حضور یافت.
و پس از آن، روز دوشنبه ۲۳مارچ از سوی اداره مهاجرت این کشور، جواب منفی و نامه ترک خاک خود را از حوزه شینگن دریافت کرد.
حمید شیخ‌علی، بارها به دلیل آنچه نقد یا روشنگری مذهب عنوان شده، از سوی عوامل جمهوری اسلامی و تندروهای مذهبی،  تهدید شده است.
پیش از حکم اخراج شیخ‌علی، صباح لطفی از دیگر فعالان سیاسی، در هفته گذشته توسط پلیس نروژ دستگیر و به مقامات دولت ایران تحویل داده شد. و تا کنون هیچ‌گونه خبری در مورد وضعیت صباح در دست نیست.
فعالان سیاسی در ماه‌های اخیر نسبت به این گونه اقدامات دولت نروژ، واکنش نشان داده و بیان کرده‌اند: این احتمال وجود دارد که دولت نروژ و ایران، بر سر یک سری مسایل توافق کرده‌اند و به‌گونه‌ای با استرداد این پناهجویان، دست به تبادل دو‌سویه می‌زنند.
خبرها حکایت از دیپورت ۱۶ پناهجوی ایرانی در روز دارد. در این راستا، پناهجویان دیگر کشورها نیز از این اقدام مصون نیستند.

Donnerstag, 20. März 2014

در حقیقت، محدودیت چهارشنبه سوری، نشان از سرکوب فرهنگ مردم ایران است

علی‌ اخوان پور:
شادی جرم نیست،چرا باید شادی جرم تلقی شود؟ شادی حق هر ملتی است، چرا بقیه کشورها کارناوال و مراسم شادی جمعی دارند، ما نداریم؟

در بسیاری از کشورهای دنیا، یک روز، هفته یا ماه از سال را به جشن و شادی می پردازند، مثلا  کارناوال ریو، از سال سیصد سال قبل به وجود آمده، و مردم برزیل، فارغ از همه غم ها، برای مدتی به شادی می پردازند. این کارناوال، تبدیل به یک تبلیغ برای فرهنگ آن جامعه شده است.

نکته مهم اینجاست، کارناوال و مراسم های شادی، به تلطیف فضای جامعه، و کم شدن خشونت منجر می شود.
نگاهی به رخدادهای هر سال چهارشنبه سوری بپرداریم، می بینیم که این مراسم شادی، جای خود را به واکنش هایی چون ترقه بازی و انفجار نارنجک داده است.

در اینجا نیز رژیم ایران، در نهایت هنرمندی، آثار منفی عجیبی به جا گذارده است.

مراسمی که در آن باید شادی، رقص، جشن و دوست داشتن، سر خط تمامی خبرها را به خود اختصاص دهد، تبدیل به مراسمی برای انفجار نارنجک و ترقه شده است...!

زمانی که جشن و شادی آزاد نیست، طبیعی است که نوجوانان و جوانان، انرژی خود را به روش دیگری تخلیه می کنند!

یکی از مجلات، با اشاره به تغییر فرهنگ رفتارهای جنسیتی مردم تهران، نوشته بود که این روزها، لندن در مقابل تهران، شهر محافظه کاری است!

به عبارت دیگر، رژیم ایران با ایجاد محدودیت های آنچنانی بر روی روابط معمولی و انسانی بین دو جنس مخالف، باعث شده که این روابط، از شکل طبیعی خارج شود!

اتفاق مشابهی درباره جشن های آخر سال ایران رخ داده است، جشن چهارشنبه سوری، بخشی از فرهنگ این مردم است، و رژیم تلاش دارد که آنرا محدود و سرکوب کند، طبیعی است که مردم ایران، به هر شکلی سعی در زنده نگاه داشتن آن کنند.

مهمترین عاملی که باعث ایجاد یکپارچگی در یک جامعه می شود، مرزهای جغرافیایی نیست، بلکه داشتن یک فرهنگ مشترک است.

این فرهنگ مشترک، یک سرمایه عظیم است، سرمایه ای است که ارزشش از نفت و گاز بیشتر است.این میراث با ارزش؛ تنها متعلق به نسل کنونی نیست، بلکه متعلق به نسل های آینده نیز هست، و ما موظف به پاسداری از آن هستیم .

چهارشنبه سوری، به عنوان یکی از مهمترین جشن های ملی ما ایرانیان، به شکل عجیبی محدود شده و سرکوب می شود، و این نشان می دهد که نگرش فکری سران رژیم به فرهنگ این کشور چیست؟!

در همه جای دنیا، دولت ها تمامی تلاش خود را می کنند که فرهنگ و میراث های فرهنگی را پاس بدارند، اما سران رژیم، به شکل شگفت انگیزی، تلاش می کنند که آنرا سرکوب کنند.

در حقیقت، محدودیت های عجیب و غریب برای چهارشنبه سوری، گواه این امر است که دیکتاتور حاکم بر ایران، اصولا با فرهنگ مردم سر جنگ دارد، همانطوری که مثلا زمان حمله چنگیز به ایران، شاهد محدودیت ها برای فرهنگ و آداب و رسوم ایرانی بوده ایم، اکنون نیز همین اتفاق افتاده است.

پر بیراه نیست اگر بگوییم جماعت حاکم بر ایران، دست کمی از چنگیز و چنگیزیان ندارند...!
نمونه این بی حرمتی ها را در نظرات سران رژیم می بینیم، چرا که آنها بدون هیچ شرمی به آداب و رسوم ایرانیان بی احترامی می کنند.

·         مطهری از قبل انقلاب، این رسوم را احمقانه خواند، (با پوزش از تکرار این عبارت شرم آور)
·         خامنه ای:  مراسم چهارشنبه سوری مستلزم فساد و ضرر است.
·         احمد خامتی: مراسم چهارشنبه سوری در شان مردم ایران نیست.
·         جوادی آملی: چهارشنبه سوری خلاف عقل و شرع است
·         مکارم شیرازی: مراسم چهارشنبه سوری یک سنت خرافی است

در حقیقت، محدودیت چهارشنبه سوری، نشان از سرکوب فرهنگ مردم ایران است

Mittwoch, 19. März 2014

امنیت بدون حقوق بشر تامین نمی‌شود


علی‌ اخوان پور:

به گزارش جرس٬ شهید در این مراسم که در مقر سازمان ملل متحد در ژنو برگزار شد با اشاره به گزارش اخیر خود گفت «از زمان روی کار آمدن دولت جدید علامت‌های متضادی از ایران دریافت می‌شود. از طرفی دولت با تدوین منشور حقوق شهروندی گام مثبتی برداشته ولی از طرفی اجرای اعدام‌ها به میزان نگران کننده‌ای افزایش یافته است» او به انتقادهای دولت ایران درباره گزارش اخیرش نیز پاسخ داد و گفت که «آن‌ها مدعی هستند من در گزارش‌هایم به جنبه‌های مثبت اشاره‌ای نمی‌کنم. پاسخ من این است که باید نیمه پر و خالی را با هم ببینم و دیدن نیمه خالی از این جهت اهمیت دارد که نشان می‌دهد در چه حوزه‌هایی باید اقدام‌هایی برای بهبود اوضاع حقوق بشری صورت گیرد.» شهید به تعامل‌های صورت گرفته اخیر با سفرای ایران در ژنو و نیویورک نیز اشاره کرد و گفت که خواهان افزایش این همکاری‌ها برای پیشبرد ماموریت‌اش به عنوان گزارشگر ویژه است.
او گفت که این گفتگو‌ها به صورت غیررسمی بوده ولی ایران به ۴ نامه از مجموع ۲۴ نامه‌ای که وی به همراه سایر گزارشگران ویژ ارسال کرده نیز پاسخ داده که گرچه رکورد خوبی نیست ولی نشانه مثبتی است. شهید در بیان دشواری‌های خود در نشست شورای حقوق بشر سازمان ملل به موضع برخی کشور‌ها اشاره کرد که مفاد طرح شده در گزارش او را نمی‌پذیرند و موضع حکومت ایران را باور می‌کنند.
وی گفت که برای مثال هیات‌های نمایندگی برخی کشور‌ها موضع ایران را درباره لغو مجازات سنگسار و عدم اجرای حکم اعدام برای افراد زیر ۱۸ سال را باور کرده‌اند در حالی که این احکام در عمل لغو نشده است. او البته یادآور شد که حکومت هم اگر بخواهد گام‌هایی برای بهبود اوضاع حقوق بشر بردارد باید یک اولویت بندی داشته باشد و نمی‌توان انتظار داشت که یکباره نقض حقوق بشر متوقف شود. شهید٬ موضوع هم جنسگرایان را از جمله موضوعاتی دانست که حکومت ایران بسیار به آن حساس است و مواضع حقوق بشری در این باره را با انگ ضد اسلامی بودن محکوم می‌کند. گزارشگر ویژه شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد در بخش پرسش و پاسخ نیز در جواب سوالی پیرامون تاثیر گزارش‌هایش بر ایران اذعان کرد که دامنه عملکرد سازمان ملل بسیار محدود است چرا که دولت‌ها حق حاکمیت ملی دارند و در محدوده مرزهای خود می‌توانند آن طور که می‌خواهند نظم را برقرار کنند. او همچنین در پاسخ به سوالی پیرامون اینکه آیا مذاکرات اتمی میان ایران و جامعه جهانی باعث غفلت از موضوع حقوق بشر نخواهد شد به دیدار کا‌ترین اشتون مسوول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در ایران با برخی فعالان مدنی اشاره کرد و آن را نشانه‌ای از توجه به حقوق بشر در عین مذاکرات اتمی دانست. او گفت که امنیت بدون درنظر گرفتن حقوق بشر برقرار نخواهد شد.

جایزه‌‌ رها برای ۶ کنشگر حقوق بشر

پیش از سخنرانی احمد شهید اعضای هیات داوران تشکل اتریشی سودویند جایزه ۶ فعال حقوق بشر ایرانی را تحت عنوان «جایزه حقوق بشرى ر‌ها» اهدا کردند. ژیلا کرم‌زاده مکوندی٬ مجید توکلی٬ پروین ذبیحی٬ رضا شهابی٬ رسول بداغی و نسیم سلطان بیگی ۶ نفری بودند که از سوی این تشکل به دلیل فعالیت‌های حقوق بشریشان مورد تقدیر قرار گرفتند. اعضای هیات داوران را نیز شیرین عبادی برنده جایزه نوبل و وکیل حقوق بشر٬ کارولینا یانورفسکی وکیل حقوق بشر وعضو هیات مدیر موسسه سودویند و آرون رودرز از بنیانگذاران و محقق اصلى پروژه حقوق آزادى و مدیر اجرایى سابق فدراسیون بین المللى هلسینکى تشکیل می‌دادند. از آنجا که ۵ نفر از ۶ برنده جایزه به دلیل محکومیت‌های قضایی امکان خروج از ایران را نداشتند جایزه آن‌ها توسط نمایندگانش دریافت شد. ژیلا کرم‌زاده مکوندی در پیامی به این نشست گفت که امید دارد در سال جدید رهبران جنبش سبز و سایر زندانیان سیاسی آزاد شوند. او که خود از فعالان کمپین مادران پارک لاله است جایزه خود را به این اعضای این گروه تقدیم کرد.
تقی رحمانی فعال ملی مذهبی که به نمایندگی از رسول بداغی در نشست شرکت کرده بود از تلاش‌های او برای تثبیت فعالیت‌های صنفی معلمان گفت و تقاضای وزیر آموزش و پروش کنونی برای دیدار با سندیکای معلمان را حاصل تلاش‌های بداغی و امثال او دانست. عباس حکیم‌زاده فعال دانشجویی سابق و نماینده مجید توکلی هنگام دریافت اینجایزه گفت که توکلی هم در بیان و هم در عمل شجاعت دارد. او از ضیاء نبوی و مجید دری که به دلیل فعالیت‌های دانشجوییشان در زندان هستند نیز نام برد و با اشاره تحولات سیاسی اخیر گفت که اکنون یک فضای عقلانیتی شکل گرفته و جنبش دانشجویی هم نمی‌خواهد در عمل با فعالیت رادیکال خودش را در تنگنا قرار دهد. شعله زمینی نیز در معرفی نسیم سلطان بیگی به فعالیت‌های او در زمینه زنان و روزنامه نگاری اشاره کرد و از محکومیت ۶ ساله وی به دلیل این فعالیت‌ها به عنوان یکی از مصادیق فشار بر فعالان مدنی در ایران یاد کرد.
کاوه کرمانشاهی فعال حقوق زنان به عنوان نماینده پروین ذبیحی ابتدا پیام این برنده جایزه سودویند را قرائت کرد و سپس گفت که وی به عنوان یک زن مقاوم کرد در یک شهرستان کوچک که مرکز استان هم نبوده فعالیت‌های اجتماعی‌اش را به رغم محدودیت‌های حکومتی و دشواری‌های زندگی شخصی‌اش پیش برده است. ذبیحی خود در پیامی به این مراسم گفته بود در دنیایی که جنگ و فقر و نابرابری بر زندگی بخش کثیری از مردم حکمفرمایی می‌کند اهدای اینجایزه انگیزه‌ای مضاعف جهت استمرار فعالیت‌هایش خواهد بود. بهروز خباز نماینده رضا شهابی نیز ضمن معرفی کارنامه او در سندیکای اتوبوسرانی خواهان آن شد که تلاشی جهانی برای جلوگیری از انتقال شهابی به زندان شکل بگیرد. شهابی به دلیل مشکلات جسمی ناشی از دوران طولانی زندان اکنون برای مداوا به بیمارستان انتقال داده شده است.

Dienstag, 18. März 2014

چهارشنبه سوری امسال نیز فرصتی است که همه بیرون بیاییم و در اعتراض به گرانی و فقر و فلاکت حاکم و در اعتراض به آپارتاید جنسی رژیم اسلامی، جشن و شادی کنیم

علی‌ اخوان پور:
چهارشنبه سوری روز شکستن دیوارهای آپارتاید جنسی است. این روز بیش از هر روزی از آن جوانان است. از آن دختران و پسران جوانیست که با رقص و شادی دست در دست هم میدهند، از فراز آتش میپرند، و با حجاب برگیران به رژیم اسلامی و قوانین ارتجاعی اسلامی اش نه میگویند. در این روز هر ساله محلات در قرق جوانان است و صدای بلند موزیک و جرقه و فشفشه در فضای شهرها طنین می اندازد. در این روز همه مردم در جشن و شادی جوانان شرکت دارند. در این روز بیش از هر روز دیگر حجاب برگیران میشود، و ما شاهد صحنه های زیبایی از رقص و پایکوبی دختران و پسران جوان در وسط خیابانها هستیم. صحنه هایی که خودمان در آن حاضر بوده و نقشی در آن داشته ایم و عکس ها و فیلم هایش را نیز بسیار دیده ایم.
جمهوری اسلامی دشمن چنین روزی است. چون در این روز بیش از هروقت قوانین ارتجاعی اسلامی اش زیر پا گذاشته میشود. جمهوری اسلامی حتی از بکار بردن کلمه "چهارشنبه سوری" اکراه دارد و در همه بیانیه و خطابه هایش هر ساله از "چهارشنبه آخر سال " سخن میگوید. به عبارتی چهارشنبه سوری یکی از روزهای مهم رودررویی جوانان با رژیم اسلامی است و سی و پنج سال است چنین است. در چهارشنبه سوری ها بسیار دیده شده که جوانان با آتش زدن عکس خمینی و خامنه ای و مراجع و مقامات این حکومت و با شعار مرگ بر دیکتاتور از آتش پریده و خشم خود را نسبت به جهنمی که رژیم اسلامی بر پا کرده است اعلام کرده اند.

در برابر این فضای جشن و شادی و اعتراض و فریاد است، که شاهد ترس و هراس حکومت هستیم که مبادا در یکی از این چهارشنبه سوری ها کنترل اوضاع را از دست دهند. متن اخطارها و بیاینه های تهدید آمیزشان خطاب به جوانان و مردم نیز به مناسبت این روز از قبل آماده است و هر ساله آنرا از بایگانی بیرون آورده و خط و نشان هایشان را میکشند. جوانان معترض را از قبل تهدید کرده و دست به دستگیری میزنند. اما هر سال این روز گسترده تر از سال قبل برگزار میشود. امسال نیز رادان فرمانده نظامی رژیم اسلامی بیانیه اش را صادر کرده و از این میگوید که هماهنگی های لازم را با دستگاه قضایی حکومت انجام داده اند و در " چهارشنبه آخر سال هنجارشکنان" رادستگیر خواهند کرد، خودروهایی که در معابر اصلی ایجاد راهبندان و "مزاحمت" کنند توقیف شده و تا پایان تعطیلات نوروزی "مهمان "ناجا خواهند بود و غیره. در آخر هم مزه ریخته و میگوید که ایشان کسی را به این "مهمانی" دعوت نمیکند. بدتر اینکه به گفته ایشان "چهارشنبه آخر سال" با ایام فاطمیه مصادف است و مردم به "حرمت این ایام" بر رفتار خود باید کنترل داشته باشند.
این بیانیه یک رژیم ضد شادی و ضد انسان در برابر ایام شادی و جشن مردم است. این عملکرد نیروی انتظامی و دستگاه قضایی حکومت اسلامی در قبال مردم است. یک حکومت عزا و قبرستانی که بنا بر شریعت اسلامشان نفس برپایی جشن و رقصیدن دختر و پسر با هم و شادی کردن گناه عظیم است. بدون شک امسال نیز جوانان جواب درخور جناب رادان و حکومت اسلامی را خواهند داد.

چهارشنبه سوری امسال نیز فرصتی است که همه بیرون بیاییم و در اعتراض به گرانی و فقر و فلاکت حاکم و در اعتراض به آپارتاید جنسی رژیم اسلامی، جشن و شادی کنیم و با پریدن از آتش سرود آزادی و برابری سر دهیم.

Montag, 17. März 2014

ملاحسن روحانی در روضه های انتخاباتی از آزادی زندانیان سیاسی سخن گفت ولی چوبه های دار را در سراسر کشور برپا کرد

علی‌ اخوان پور:
پس از افتضاح دولت احمدی نژاد، شبکه ولایت فقیه ابزار تحمیق و فریب را آنچنان تدارک دید تا علاوه بر چند میلیون مزدور و جیره خوار، لایه هائی از مردم را هم بپای صندوق رای آورند و به جهانیان وانمود کنند که ایران کشوری آزاد و انتخابات  دمکراتیک است. رژیم موفق به فریب و خرید گروهی از عوام شد و با چاشنی سنتی تقلب انتخاباتی "حماسه آفرینی" کرد. از آن پس روحانی همه جا با استناد به حمایت سیاسی لایه های کودن جامعه، تلاش دارد تا بر ماهیت نظام جنایت پیشه و تاریخ خونبار 35 سال گذشته اسلام و اسلامگرایان سرپوش بگذارد.
روحانی در حاشیه چهل و چهارمین اجلاس مجمع جهانی اقتصاد داووس، در مصاحبه با شبکه تلویزیونی سی‌.ان.‌ان آمریکا به تشریح سیاست‌های دولت "تدبیر و امید" پرداخت و ادعا کرد: "من منتخب یک ملت هستم و همه ارزش در اینجاست که ملت ایران در انتخاباتی آزاد و رقابتی حضور پیدا کرده و فردی را به عنوان رییس‌جمهور انتخاب کردند که شعار او اعتدال و عقلانیت بوده و می‌خواهد با دنیا تعامل سازنده داشته باشد، بنابراین دولت یا رییس‌جمهور مهم نیست و آنچه اهمیت دارد نظر ملت ایران است و دولتی که انتخاب شده این ملت است."
کسانی که بستر روضه خوانی ملاحسن در وصف ماهیت جمهوری اسلامی را فراهم کرده اند، نقش ستون پنجم اسلام و اسلامگرایان و مقام سلمان های پارسی ستیز را در سنگر آخوندها بر عهده گرفتند، آنها بعنوان اقلیتی نادان در هیبت لوء دهندگان  راههای مخفی نفوذ دشمن به قلعه ملت، سرنوشت اکثریتی دانا و از نظام روی برگردانده را به حکومت فریبکار و خائن سپردند.
جاده فرش کنان استبداد و دیکتاتوری چشم بر تهاجم سیاسی، نظامی، دینی، آئینی و فرهنگی آخوندهای بیگانه پرست بستند تا غرور، هویت ملی و تاریخی ایران و ایرانیان نه تنها مورد توهین ، تحریف و تحقیر ملاها قرار گیرد، بلکه  ایران با دین، فرهنگ و منش متجاوزان به جامعه جهانی معرفی شود و "غرور ملی" تا فناوری هسته ای تقلیل یابد. دیروز ملاحسن روحانی موضوع فناوری هسته‌ای را جزو "غرور ملی" ایرانیان دانست! در حالیکه سیاست هسته ای از جنبه های زیست محیطی، اقتصادی و سیاسی خلاف منافع ملی ایرانیان بوده و چنین سمتگیری هائی تنها در خدمت سلطه طلبی پان اسلامیسم و تداوم استیلای اسلام و اسلامگرایان بر ایرانیان است.
ملاحسن روحانی در روضه های انتخاباتی از آزادی زندانیان سیاسی سخن گفت ولی چوبه های دار را در سراسر کشور برپا کرد و بجای اقدام بلادرنگ برای آزادی زندانیان سیاسی؛ شانه  بالا انداخته و  بیشرمانه گفت : "هیچ‌کس برای همیشه در زندان و حصر نمی‌ماند". این موجود بی اراده باز بر نقش ملیجکی خود برای خامنه ای تاکید کرد و گفت "سیاست‌های کلی در اختیار رهبری معظم انقلاب بوده و پس از آن در مقام عمل و طراحی صرفاً در اختیار دولت است."  او مسئولیت دولتی را تقبل کرده است که تنها نقش طوطی دیکتاتور  را دارد.
میدان عمل و عمر موثر عاملان اجرائی نظام فقاهتی در چارچوب تحقق وظایف سیاسی و اجرائی محوله توسط رهبر تعریف می شوند و هیچ‌ نظامی نمی تواند ملت ایران را برای همیشه در زندان استبداد، جباریت و ارتجاع اسلامی نگه دارد. وظیفه خاتمی پیشگیری از کانونی گشتن مبارزه بر سر نفی کلیت جمهوری اسلامی بود که با تحمیق بخش هائی از جامعه (لوء دهندگان راههای مخفی قلعه ها) روند وفاق عمومی برای رودرروئی با کلیت نظام را بتعویق انداخت. هنگامی که تاریخ مصرف خاتمی پایان یافت، رهبر عذر او را خواست و چون دستمال مصرف شده با او برخورد شد.
احمدی نژاد از درون صندوق های رای رهبر سر درآورد تا تشتت و وارفتگی نظام را بر طرف کند، ولی شکاف حکومتی را تعمیق داد، نظام را لرزانتر کرد و بزرگترین انشعاب را در جمهوری اسلامی ایجاد بوجود آورد. جمهوری اسلامی در دوران احمدی نژاد به نقطه عطف انزوا و بی آبروئی و انزوای داخلی و بین المللی رسید که از زیر عمامه شعبده باز نظام، "کبوتر" (بخوانید روباه بنفش) تدبیر و اعتدال بیرون پرید.
عمر موثر کبوتر ولی فقیه چارچوب و زمانبندی مشخصی دارد و هموار نابع و مشروط به اراده کفترباز انقلاب اسلامی است. او نمی تواند چیزی جز سنتز خمیرمایه خاتمی و احمدی نژاد باشد. آنچه در معادلات حاکمان مورد کم لطفی قرار می گیرد، همانا تغییر روانشناشی و مطالبات ملی، آزادیخوانه و دمکراتیک ملت ایران برای رهائی از رژیم نکبتبار اسلامی است. تغییرات در بطن جامعه آرام و پیوسته صورت می گیرد و نیروی عظیم ایراندوست، آزادیخواه و تبعیض ستیز صفوف خود را از جبهه ارتجاع جدا می کنند! روحانی راست گفت که هیچکس برای همیشه در زندان و حصر نمی ماند؛ چراکه مرگ جمهوری اسلامی حتمی است!!!

Donnerstag, 13. März 2014

مادر سعید زینالی:آیا من مادر حق ندارم بدانم فرزندم کجاست؟

علی‌ اخوان پور:

پانزده سال است، به دنبال رد پایی از پسرم به تمام نهاد ها مراجعه کرده ام ولی هیچ کس پاسخگو نیست.

پسرم ، سعید زینالی متولد 1356 ترم آخر رشته کامپیوتر بود . صبح روز 23 تیرماه 1378 دوست و همکلاسی اش شهرام چراغی زنجانی زنگ در منزل ما را زد و سعید را خواست ، ماموران امنیتی با شهرام بودند ، شهرام دستگیر شده بود ، آنها سعید و شهرام را با خود بردند و امروز بیش از پانزده سال است که من و همسرم آواره و سرگردان به تمام نهاد هایی که باید پاسخگو باشند مراجعه کرده ایم ولی هیچ کس پاسخگو نیست و من هیچ خبری از او ندارم . حتی یک تلفن، یک ملاقات، یک نامه ...هیچ .

فقط شنیدم احمد باطبی گفته صدای سعید را هنگام بازجویی شناخته و اسم سعید در لیست دانشجویان دستگیر شده دانشگاه تهران بود فقط همین!

ماه رمضان بود داشتیم افطار می کردیم روز قبل سعید را بازداشت کرده بودند ماموران زنگ همسایه را زده بودند و بدون خبر ، از پله ها بالا آمده و زنگ آپارتمان ما را به صدا در آوردند فکر کردم همسایه است و برای دلداری ما آمده ولی سه مامور قوی هیکل وارد شدند و گفتند حجاب تان را رعایت کنید ما آمده ایم برای تفتیش منزل، نه حکمی نه دستوری از جایی به ما نشان دادند که بفهمیم به دستور چه نهادی پسرمان بازداشت شده. اسلحه ها و بی سیم هایشان مجوزشان بود . تمام خانه را زیر و رو کردند و کتاب ها و دست نوشته ها و کامپیوتر سعید را با خود بردند.

من از فردای آنروز، به دنبال ردپایی از پسرم هستم ولی هر روز ناامید تر می شوم. هیچ کس پاسخگو نیست.

من سعید را دست تنها و بدون پدر، بزرگ کردم پدر سعید یک رزمنده است و چهار سال در جبهه فاو بوده، آنوقت این طور دستمزد ما را می دهند.

در تمام این پانزده سال به همه جا مراجعه کرده ام از بیت رهبری گرفته تا وزارت اطلاعات ، سپاه پاسداران ، نیروی انتظامی، دادگاه انقلاب، وزارت کشور، مجلس، قوه قضائیه، دادستانی و انجمن های مختلف، حتی به نماینده سازمان ملل در تهران ولی هیچ کس تا کنون به داد من نرسیده که حداقل بگوید پسرم زنده است یا نه!

آیا من مادر حق ندارم بدانم فرزندم کجاست؟ چقدر طاقت بیاورم! دیگر صبرم لبریز شده، هر بلایی سر پسر من آورده اید حداقل بگویید مزارش کجاست؟

رئیس نیروی انتظامی اول آقای نقدی بود پیش او رفتیم هی گفتند خبر می دهیم و ندادند بعد آقای قالیباف رئیس نیروی انتظامی شد شنیدیم می خواهند بروند جمکران رفتیم آنجا آقای قالیباف را دیدیم نامه دادیم عکس دادیم از دفترشان تلفن زدند عکس جدید بیاورید عکس جدید بردیم گفتند هفته دیگر بیایید رفتیم هیچ کس پاسخگو نبود اصلن دیگر به داخل راهمان ندادند . می گفتند دست اطلاعات سپاه است به اداره سپاه پاسداران رفتیم نتیجه ای نگرفتیم .همه جا نه یک بار هزار بار مراجعه کردیم ولی کسی به داد ما نرسید.

رفتم مجلس پیش نماینده های مختلف نماینده های تهران و میانه شهر خودمان. آقای موسوی خوئینی نماینده مجلس تهران بود وکالت گرفت که پرونده را دنبال کند ولی خبری نشد ، گفتند نماینده سازمان ملل آمده رفتم هتل لاله نامه و عکس و درخواست و هر چه که لازم بود دادم گفتند خبرتان می کنیم ولی دریغ از یک همدردی. خدمت آقای باقی رفتم انجمن دفاع از حقوق زندانیان نتوانستند خبری پیدا کنند.

در دادگاه انقلاب به ما گفتند مدارک کامل را بیاورید پدر شهرام خدا رحمت کند زنده بود با هم مدارک بچه ها را بردیم هفته بعد که برای جواب رفتیم گفتند جوان ها گول خورده اند و از مرز خارج شده اند به پلیس بین الملل گفته ایم پیدایشان می کنند ، منتظر باشید ما به شما خبرمی دهیم.

این یکی دیگر خیلی مضحک بود، ماموران آمده اند خانه ما پسرم را با خود برده اند و خانه را هم زیر و رو کرده اند حالا می گویند از مرز خارج شده . پانزده سال دروغ تحویل ما دادند.

در مراسم ختم شهید محسن روح الامینی، پسر دکتر روح الامینی به آقای محسن رضایی و آقای دکتر جریان را گفتم ، آقای روح الامینی گفت چرا ده سال سکوت کرده ای مدارک را دادم گفتم شما در حکومت هستید ولی درد مرا الان می فهمید من خواسته ام از مجاری قانونی پیگیری کنم نشده ، گفت پیگیری می کنم و به شما خبر می دهم . هیچ خبری نشد خودم تلفن زدم گفت در سفر هستم با شما تماس خواهم گرفت ولی کو؟ هیچ کس کاری نمی کند همه فقط حرف می زنند.

در این سال ها ، افراد سودجوبا نام مامور چه سوء استفاده هایی که از ما نکردند تازه همسرم پیکانی خریده بود تلفن زدند که پیکان را با سند و سوئیچ اش در فلان خیابان بگذارید سعید امشب آزاد می شود ما هم فکر کردیم همان طور که غیر قانونی دستگیرش کردند و نگهش داشته اند به صورت غیرقانونی هم آزاد می کنند و به همه خواسته های سودجویان تن دادیم ماشین مان را هم از دست دادیم و چند بار همین طور گول خوردیم. دیگر طاقتم طاق شده است، پسر من چه گناهی مرتکب شده بگویید.

من درد همه مادرانی که فرزند شان در زندان است را می فهمم، من درد همه مادرانی که فرزند از دست داده اند را با تمام وجودم، حس می کنم ولی درد مرا هم بشنوید و کمک ام کنید.

می خواهم فریاد بزنم و از همه بخواهم به من کمک کنند تا فرزندم را مرده یا زنده پیدا کنم.

آقای خامنه ای رهبر معظم به داد من برسید!

رئیس مجلس شورا ی اسلامی و نمایندگان مجلس، رئیس قوه قضائیه، وزیر اطلاعات، وزیر کشور، ریاست سپاه پاسداران، رئیس نیروی انتظامی، دادستان تهران به هزاران نامه من پاسخ دهید.

نمایندگان سازمان ملل صدای مرا بشنوید!

مردم ایران و جهان به من کمک کنید!

Mittwoch, 12. März 2014

رژیم فاسد عامل اصلی‌ فساد اقتصادی

علی‌ اخوان پور:
در مقطع کنونی در بحث برخورد با مفسدان اقتصادی،مقامهای زیربط حکومت بی کفایت اسلامی ایران با مشکلات عمیقی مواجه هستند که یکی از این مشکلات یا معضلات موجود این است که بخش بزرگی از فسادهای مالی یا اقتصادی در بخشهای مختلف کشور مربوط به مسئولین ریاکار یا آقازاده های خلافکار می باشد که این امر برخورد با بسیاری از فسادهای مالی در نظام بی کفایت اسلامی ایران را دشوار ساخته است یکی دیگر از دلایل مهم دشوار ساختن برخورد با مفسدان اقتصادی در این نظام،جذب شدن این رانتخواران و مفسدان اقتصادی به بخشها و واحدهای تولیدی می باشد بطوریکه این افراد در ابتدا سرمایه اولیه شروع یک فعالیت تولیدی خود را به اصطلاح یک شبِ و از طریق رانتخواری و اختلاسهای مالی بدست آوردند و سپس با آن سرمایه از راه نامشروع اقدام به راه انداختن فعالیتهای تولیدی در کشور کرده اند و بسیار جالب است که عده ای از این رانتخواران به اصطلاح زرنگ در شرایط کنونی خود تبدیل به منتقدین وضع اسفبار اقتصادی کشور شده اند!رانتخواران یا مفسدان اقتصادی که در هشت سال دوران دولت کودتای احمدی نژاد با سریع ترین و شدیدترین وضع توشه دنیای خود را بستند و بسیار جالب است که امروز به فکر آخرتشان افتاده اند و در نتیجه تبدیل به منتقدان سرسخت آن دوران هرکی به هرکی شده اند!این افراد رانتخوار نسبت به تکنیکها و فنون اقتصادی در زمنیه توسه و رشد بخش تولید کشور آگاهی ندارند و متاسفانه همانطور که سرمایه اولیه شروع فعالیت تولیدی خود را بدست آورده اند؛ تنها در صدد سودجوئی در واحد تولیدی از راه نامشروع خود می باشند نه به فکر افزایش سطح تولیدات یا افزایش نرخ اشتغال در اقتصاد کشور و بسیاری از تولیدکنندگان واقعی را با این میل سودجوئی و ویران کننده ی اقتصادی خود به خاک سیاه نشانده اند و در پایان اقتصاد ایران عمیقا آلوده به فساد شده است بطوریکه حتی مفسدان اقتصادی در این کشور جذب بدنه واقعی اقتصاد یعنی بخش تولید اقتصاد ایران شده اند

Dienstag, 11. März 2014

ولی فقیه ام الفساد و دزد اصلی

علی‌ اخوان پور:
از ابتدای روی کار آمدن آخوندها ؛ دارائی ها و ثروتهای ملی کشور ؛ هدف شماره یک تاراج و چپاول ولی فقیه ؛ آخوندها و دار و دسته اسلام پناهان بوده و تا توانسته اند از هیچ غارت و چپاولی دریغ نکرده اند ؛ دزدیها و اختلاسهای نجومی که در صورت وقوع در هر کشور دیگر میتوانست بسقوط دولت و یا تغییرات گسترده در نظام آن کشور ها منجر شود .
علی خامنه ای که تاج ولایت فقیه را بر سر دارد و آزادی ؛ پیشرفت و حقوق ملتی را بگروگان گرفته است در مرکز فساد ؛ دزدی و بحران اقتصادی کشور قرار دارد . وی در این نظام مدعی اجرای فرامین اللهی است و خود را به کسی جز خدا  جوابگو نمیداند . او با اختیارات نا محدود نه تنها نقش اصلی در بی نظمی ؛ غارت و چپاول ثروتهای کشور را بعهده دارد بلکه سرچشمه همه ظلم ها و جنایات بوقوع پیوسته در این سالها در کشور نیز میباشد .
اما چگونه سید علی خامنه ای معروف به علی گدا که در گذشته روضه خوان ناشناخته ای بود و با همان روضه خوانی امرار معاش میکرد و ثروت و مکنت چندانی نیز نداشت ؛ بعدا" به یکی از بزرگترین ثروتمندان جهان با ثروتی معادل 95 میلیارد دلار ــ مطابق گزارش رویترز ــ تبدیل شد ؟ ثروتهای منقول و غیر منقول ولی فقیه چه میباشد  ؟
بعد ار پیروزی انقلاب 57 به دستور آیت الله خمینی نهادی معروف به " ستاد فرمان امام " به منظور شناسائی و مصادره اموال وابستگان به رژیم سابق با عمر محدود یکساله **تأسیس گردید . در ظاهر این نهاد برای کمک به محرومان و بقول دار و دسته خمینی برای خدمت به مستضعفان تشکیل شد . این نهاد چندان ناشناخته که ــ بر خلاف محدودیت زمانی تعیین شده ــ هنوز هم بکار خود ادامه میدهد ؛ امروزه دیگر به یک کارتل بزرگ اقتصادی ــ و یا بازوی اقتصادی ولی فقیه ــ با سرمایه 95 میلیارد دلار تبدیل شده است ؛ که سر نخ اصلی اکثر دزدیها و فسادهای اقتصادی با هزاران رشته پیدا و نا پیدا به آن وابسته است .
دفاتر حسابرسی این ستاد حتی از دسترس و چشم نمایندگان مجلس گوش بفرمان ولی فقیه هم خارج است ؛ و در سال 2008 خود مجلس در مصوبه ای نظارت بر دستگاههای تحت نظر ولی فقیه را ممنوع و غیر مجاز اعلام کرد .
فعالیت های اقتصادی این ستاد که امروزه تحت عنوان " ستاد فرمان خامنه ای " به فعالیت خود ادامه میدهد بسیار وسیع و گسترده است و شامل درآمد " موقوفات " بنیاد " ها و " آستانه " های " قدس رضوی " ؛ " معصومه " قم و " شاه عبدالعظیم " ؛ " امامزاده ها " و ..... میشود .
بنیادهای وابسته به ولی فقیه ــ بنیاد مستضعفان و جانبازان ؛ بنیاد شهید ؛ بنیاد امداد امام ؛ بنیاد پانزده خرداد و ........ ــ در بخش های سود آور اقتصادی چون بانکی و مالی ؛ نفت ؛ صنعت ؛ مخابرات و .... تا قرص های ضد بارداری و تولید و پرورش شتر مرغ ؛ سهام دارد .
بنیاد مستضعفان که با مصادره اموال خاندان پهلوی و سرمایه داران دوران شاه در ابتدای انقلاب تشکیل شد ؛ در سال 1382 بر اساس برآوردی که در آن دوران منتشر گردید بیش از 800 شرکت تولیدی و خدماتی دارد که 700 هزار کارگر و کارمند در این شرکتها بکار مشغول اند . این فعالیتها از کشت و صنعت ؛ زمین داری ؛ دامداری ؛ سد سازی ؛ نشر کتاب تا استخراج مواد معدنی و فروش و صدور نفت و گاز .
 محسن رفیق دوست که در سال 1376 ریاست بنیاد مستضعفان را بعهده داشت ؛ در آن تاریخ گفته بود :این بنیاد بزرگترین مؤسسه اقتصادی در ایران و خاورمیانه است . بگفته وی " این بنیاد 28 در صد نساجی ؛ 22 در صد سیمان ؛ 45 در صد نوشابه غیر الکلی ؛ 28 در صد لاستیک و 25 در صد شکر کشور را تولید میکند . از دیگر نهادهای پول ساز که در اختیار ولی فقیه قرار دار مسجد جمکران میباشد که بنابر گفته متولی آن در آمد یکسال آن بالغ بر 6/5  میلیارد تومان بوده است و همچنین درآمدهای هنگفت امامزاده ها را هم باید به درآمدهای ولی فقیه اضافه کرد .
کلید دار اصلی در آمد بنیاد ها و آستان های قدس رضوی ؛ شاه عبدالعظیم و حضرت معصومه و دیگر نهادهای دینی که صدها شرکت ؛ کارگاه ؛ تجارتخانه و میلیونها هکتار زمین مرغوبِ زراعیِ وقفی در اختیار دارند ؛ ولی فقیه است که از هرگونه حسابرسی رسی هم معاف میباشد . یعنی در آمد این شرکت ها و زمینهای زراعی که بیشمار است به جیب ولی فقیه و دار و دسته آخوندهای دزد و مفت خور ؛ سرازیر می شود .
خامنه ای ؛ فرزندان و اعضای بیت و دیگر نزدیکان ولی فقیه برای این ثروت افسانه ای که بناحق کسب کرده اند ؛ حتی یکساعت کار در کارگاه و کارخانه ای انجام نداده اند ؛ یک روز هم عرق نریخته اند . و این در حالی است که اکثریت مردم ایران علیرغم کار طاقت فرسا در ادارات و کارخانه ها ؛ نگران سیر کردن شکم خود و خانواده هایشان هستند . یعنی بهای ثروتمند شدن ولی فقیه و بقیه کارگزاران دزد و غارتگر رژیم به قیمت نابودی ساختارهای اقتصادی کشور ؛ همراه با ریختن خون دهها هزار انسان بی گناه و بی دفاع و بخاک سیاه نشاندن مردم ایران ؛ فراهم شده است .
این در حالی است که یکی از اعضای مجلس خبرکان در خرداد ماه 1390 گفته بود : رهبر حکومت اسلامی برای گذراندن مخارج روزمره زندگی اش ناچار است از دیگران پول قرض کند . و یا آیت الله ابوالحسن مهدوی ؛ عضو دیگر مجلس خبرگان گفته است : مخارج زندگی خامنه ای بسیار کم است ؛ اما بسیاری از مردم کشور خبر ندارند و آگاه نیستند که ایشان چقدر ساده زندگی میکنند . وی در ادامه میگوید : هزینه هایشان از اکثریت مردم جامعه کمتر است و در منزل شان تنها یک فرش نخ نما وجود دارد و تمام سطح منزل شان موکت است .
چه خوب بود ؛ اگر دروغ حناق میبود و گلوی کثیف این آیت الله رذل و دروغگو را میگرفت . برای اثبات دروغگوئی حرف این آیت الله به مقدار کمی از ثروت دم دستی ولی فقیه و زندگی اشرافی این جنایتکار اشاره میکنم :

ــ کلکسیون پیپ وی که حدودا" از  200 پیپ گران قیمت تشکیل شده ؛ ارزشی معادل  2 میلیون دلار قیمت دارد .
ــ عقیق انگشتری که ولی فقیه در دستان خود دارد ؛ قدیمی ترین عقیق دنیا میباشد و ارزش آن نیم میلیون دلار تخمین زده میشود .
ــ 170 عصای گران قیمت کلکسیون عصای او را تشکیل میدهد . این کلکسیون یک میلیون و دویست هزار دلار قیمت گذاری شده است .
ــ آقای ولی فقیه بالغ بر 120 عبای گران قیمت بارزش 400 هزار دلار دارد .
ــ محافظین نزدیک خامنه ای حدودا" 200 نفر میباشند . این افراد از نزدیک شاهد سفرها و زندگی ولی فقیه هسند . بهرکدام از این محافظین یک خانه تعلق گرفته است که ارزش تقریبی آن یک میلیارد تومان می باشد .
ــ 500 نفر مسئول حفاظت از خانواده ولی فقیه و نزدیکان وی ( یک خانواده 40 نفری شامل عروسها ؛ دامادها ؛ دختران و پسران ؛ برادران ؛ برادر زنها و ...... ) میباشند ؛ حقوق هر کدام از این محافظین حداقل ماهی هزار دلار است .
ــ دکتر مرندی وزیر بهداشت سابق هماهنگ کننده تیم پزشکی ولی فقیه میباشد؛ در زیر زمین بیت رهبری یک بیمارستان خصوصی با چهار دکتر کشیک در 24 ساعت مراقب حال وی هستند . در سفرهای زمینی یک بیمارستان سیار وی را همراهی میکند و در سفر های هوائی در هواپیمای مخصوص او بیمارستانی با دو اتاق عمل وجود دارد . حالا منظور از زندگی فقیرانه ولی فقیه را که آیت الله دروغگو ــ ابوالحسن مهدوی ــ توصیف کرده است ؛ روشن شد .

Donnerstag, 6. März 2014

اعتراض وزیر امور خارجه لهستان به سانسور اینترنت در ایران


علی‌ اخوان پور:

اعتراض وزیر امور خارجه لهستان به سانسور اینترنت در ایران طی یک کنفرانس مطبوعاتی با ظریف، توسط رسانه‌ها سانسور شد.

وی در این سخنان که در رسانه‌های ایرانی بازتاب نیافتند، خطاب به ظریف گفت که در سفر روز جمعه خود به شهر اصفهان، وقتی می‌خواسته وارد وب‌سایت یکی از روزنامه‌های مهم کشورش شود، با فیلتر و سانسور مواجه شده است. سیکورسکی ادامه داد: «برای ما که از کشوری با سابقه مبارزه علیه نقض آزادی بیان می‌آییم، این موضوع مانند یک شوک است».
رادسلاو سیکورسیکی با اعتراض به اجرای احکام متعدد اعدام در ایران گفت: «من هم‌چنین به وزیر گفتم که لازم است به بحثی درباره حقوق بشر وارد شویم. دنیا دریافته که ایران اخیرا اعدام‌های بیشتری را انجام داده است».
سخنان وزیر امور خارجه لهستان درباره سانسور، در رسانه‌های ایرانی سانسور شد و رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از ایران نیز چندان توجهی بدان نشان ندادند.

Mittwoch, 5. März 2014

فرزانه مرادی ۲۶ ساله که از سال ۱۳۸۶ در زندان شهر اصفهان به سر می‌بُرد، سر انجام روز سه شنبه ۱۲ اسفندماه قصاص شد

علی‌ اخوان پور:
فرزانه مرادی ۲۶ ساله که از سال ۱۳۸۶ به اتهام قتل همسرش با چاقو در زندان شهر اصفهان به سر می‌بُرد، سر انجام روز سه شنبه ۱۲ اسفندماه به خواست اولیای دم قصاص شد. عبدالصمد خرمشاهی، وکیل فرزانه در گفت‌وگو با "روز" با اشاره به مهلت یک‌ماهه‌ای که از پدر مقتول گرفته شده بود، می‌گوید: "یک ماه پیش که قرار بود فرزانه اعدام شود، به اصرار او از پدر شوهرش مهلت گرفته شد تا بی‌گناهی‌اش را ثابت کند، که البته مشخص بود که این مساله زیاد جدی نیست چرا که در این یک ماه عملا کاری نمی‌توانست انجام بشود."
خرمشاهی که در سال‌های اخیر وکالت تعداد زیادی از زنان متهم به قتل‌های خانوادگی را به عهده داشته با استناد به تجربیاتش می‌گوید: "فارغ از اینکه قتل توسط آنها اتفاق افتاده یا نیفتاده باشد، این زنان قربانی شرایط نامناسب جامعه‌ ومحیطی هستند که در آن زندگی می‌کنند. یعنی عواملی دست به دست هم می‌دهد که شخص تحت تاثیر شرایط بیرونی و درونی نامناسب، مرتکب جرم می شود."
این وکیل پایه یک دادگستری شرایط نامناسب را زمینه و بستری برای ایجاد جرم می‌داند: "ابتدا باید زمینه‌های تحقق جرم از بین برود. ضمن اینکه به هر حال شاهد هستیم که فرهنگ گذشت، صلح ودوستی در جامعه ما کمرنگ شده و کم کم روحیه انتقام‌گیری، خشونت و کینه‌توزی جایگزین فرهنگ بخشش وعطوفت می‌شود."
او معتقد است این آسیب‌ها باید توسط جامعه‌شناسان و متخصصین ریشه‌یابی و مشخص شود که چرا به این سمت و سو کشیده شده‌ایم.
این حقوقدان با تاکید بر کمرنگ شدن روحیه بخشش و مهربانی در جامعه می‌گوید: "خداوند مخصوصا به اولیای دم تاکید می‌کند که اگرچه قصاص حق آنهاست اما اگر گذشت کنند آن را کفاره‌ گناهانشان قرار می‌دهد. پس چه چیزی باعث می‌شود که در اینگونه موارد، متاسفانه اولیای دم مصر هستند تا این حق قانونی خودشان را اعمال بکنند؟"
خرمشاهی در ادامه با اشاره به اینکه بهتر بود تا پدر شوهر فرزانه از حقش می گذشت، می‌گوید: "نوه‌ی این خانواده قبلا پدرش را از دست داده بود و حالا با این عدم گذشت، مادرش را هم از دست داد، کاش لااقل می‌گذاشتند مادرش در کنارش باشد."

قربانی یک ازدواج زودهنگام
فرزانه مرادی ۱۵ سال داشت که به عقد "احمد" از بستگان دور پدرش درآمد. او یک سال بعد فرزندش "فاطمه" را به دنیا آورد. فرزانه درگفت‌وگوهایی که پیش‌تر انجام داده گفته که زندگی‌اش با وجود همه تلاش‌هایش "سرد" بوده: "من چیز زیادی از زندگی نمی‌دانستم و بدون اینکه خودم نقشی در ازدواجم داشته باشم، زندگی مشترکم شروع شد. من و شوهرم‌‌ همان سال اول بچه‌‌دار شدیم اما تولد دخترم هم نتوانست زندگی ما را گرم کند. این زندگی سرد ادامه داشت تا اینکه من با سعید آشنا شدم. او مرد خوبی بود و من دلبسته‌اش شدم. چند مرتبه سعید را دیدم و او گفت اگر شوهرت را بکشیم، می‌توانیم با یکدیگر ازدواج کنیم. اول با این پیشنهاد مخالفت کردم اما در ادامه، سعید وادارم کرد به این کار تن بدهم."
فرزانه که در بازجویی‌های اولیه قتل همسرش را به عهده گرفته بود، پس از آنکه دید درحالیکه او در زندان به سر می‌برد دوست پسرش زندگی عادی دارد، عنوان کرد: "سعید فریبم داد و گفت چون من فرزند دارم، پدر و مادر شوهرم من را قصاص نمی‌کنند. او چاقوی خون‌آلود را پاک کرد و آن را به دست من داد. من هم وقتی دستگیر شدم، قتل را گردن گرفتم اما بعد هرچه به ماموران گفتم فریب حرف‌های سعید را خورده‌ام، فایده‌ای نداشت و نتوانستم بی‌گناهی‌ خودم را ثابت کنم."
می‌توان گفت فرزانه به نوعی قربانی ازدواج زودهنگامی بود که او را در نوجوانی دچار بحران کرد؛ رابطه‌ای که خارج شدن از آن در ذهن فرزانه، چاره‌ای جز مرگ همسر نداشت. وب‌سایت عدالت برای ایران در همین خصوص نوشته است: "دختربچه‌هایی که از بی‌قدرت‌ترین اقشار جامعه و خانواده هستند، در اثر ازدواج زود هنگام، تبعاتی همچون کودکی نکردن، از دست دادن فرصت تحصیل یا امکانات آموزشی برابر با دیگر هم‌سالان، آسیب‌های جسمی به دلیل رابطه جنسی و زایمان در سنین پایین، قرار گرفتن در معرض خشونت‌های خانگی، فرار از خانه پدر یا شوهر برای فرار از ازدواج اجباری و خودکشی را تحمل می‌کنند و گاه همچون فرزانه مرادی برای رهایی از این ازدواج ناخواسته مرتکب قتل شوهر یا همدستی در قتل شوهر شده و در نهایت همچون فرزانه به پای چوبه دار می‌روند."

اعدام بدون اطلاع وکیل
اعدام فرزانه پس از گذشت مهلت یک ماهه و در حضور پدرشوهرش در حالی اجرا شده که بر خلاف آیین‌نامه مربوطه، به وکیل پرونده برای حضور در مراسم اجرای حکم خبر داده نشده است. خرمشاهی در این خصوص به "روز" می‌گوید: "بر اساس آیین‌نامه باید وکیل محکوم علیه در محل اجرای حکم باشد، اگرچه عدم حضور او مانع از اجرای حکم نیست. متاسفانه من امروز شنیدم که پدر شوهر فرزانه رفته و شخصا حکم را اجرا کرده است."
او با انتقاد از عدم اطلاع‌رسانی می‌گوید: "متاسفانه به من اطلاعی ندادند و من واقعا متاثر شدم، به هر حال محکوم علیه هم باید بتواند از آن امتیازاتی که قانون گذار به او داده استفاده بکند." این وکیل پایه یک دادگستری دلیل این کار را نمی‌داند: "به هر حال نقصی در کار هست که این اتفاق افتاده، اعتراض هم الان فایده‌ای ندارد، چون پرونده زندگی فرزانه بسته شده است."
خرمشاهی در پاسخ سئوال "روز" مبنی بر اینکه آیا قانون مجازات اسلامی در موارد اینچنینی شرایط مقتول را در نظر می‌گیرد یا خیر، می‌گوید: "در مقام نقد قانون نیستم و توضیحاتم در خصوص این پرونده است. طبعا نقد و بررسی قانون مجازات اسلامی حوصله و فرصت زیادی می طلبد و به نوبه خود جای بحث دارد." او معتقد است ابتدا باید بستر بزهکاری و جرم را از بین برد و روحیه بخشش وگذشت را تقویت کرد.

قصاص یا بازتولید خشونت
قصاص به مجازات مجرم به روشی مشابه جرم گفته می‌شود و یک حکم شرعی است. کشتن قاتل به دلیل انجام قتل، یکی از انواع قصاص است. اجرای قصاص در خصوص قتل، بستگی به نظر اولیای دم دارد. بسیاری با انتقاد به این روش آن را غیر انسانی می دانند و معتقدند قرار دادن اختیار جان یک انسان در دست انسان دیگری که اسیر اندوه و هیجان است عادلانه نیست. قوانین جمهوری اسلامی با تکیه بر احکام اسلامی از اجرای قصاص درصورتی که خواست اولیای دم باشد دفاع می‌کند. مدافعان قصاص می‌گویند انجام این کار جنبه بازدارنده داشته و اگر کسی بداند که در مقابل انجام یک جرم، به همان شیوه مجازات می‌شود، مرتکب جرم نخواهد شد. این در حالی است که منتقدان معتقدند بررسی جوامع مختلف نشان داده است قصاص قابلیت بازدارندگی ندارد و حتی خشونت را بازتولید می‌کند

Dienstag, 4. März 2014

درخواست زانيار و لقمان مرادی ازاحمد شهيد؛ نگذارید اعدام شويم

علی‌ اخوان پور:


با سلام و احترام جناب آقاي دکتر احمد شهيد
نگارش اين نامه از طرف ما دو نفر زانيار مرادي و لقمان مرادي شايد براي شما تازگي نداشته باشد٬ اما ما دو نفر براي اثبات بي گناهي و نجات دادن جان خود از حکم ناحق اعدام٬ به سازمان ملل و مجامع حقوق بشري تکيه و خواستار کمک هستيم و از آنها ياري ميطلبيم. حتي اگر لازم باشد ما اين نگارش را چندين بار تکرار خواهيم کرد تا بتوانيم از وضعيت دشوار و حکم ناعادلانه و غير انساني اعدام رهايي يابيم. همانطور که قبلا هم به اطلاع شما رسانديم٬ به مدت پنج سال است ما درد و رنجهاي بسياري را تحمل کرده ايم. از سناريو سازيهاي وزارت اطلاعات از کينه و انتقام گيريهايي که جوانان را به نابودي ميکشانند٬ دوري از خانواده هايمان و چيزهايي که شايد بازگو نکردن آن براي ما بهتر باشد تا آن خاطره هاي تلخ و ناگوار را از ياد ببريم. بعد از اين همه مدت تحمل درد و رنجها و خبر رساني ما همچنان درد و خستگي شديدي احساس ميکنيم. اما چيزهايي وجود دارد که مانع گسترش اين زخم ميشود. يکي اينکه سازمانهاي حقوق بشري و سازمان ملل اقدامات انسان دوستانه را در حق ما دريغ نکرده و تا امروز هم زنده ماندن خود را مديون اين سازمانها ميدانيم. ديگري بي گناه بودن خودمان اين اعتماد بنفس را به ما داده است که مرتب اعلام کنيم در حق ما و عليه ما پرونده سازي صورت گرفته است.
همانطور که قبلا هم برايتان نوشته بوديم٬ تمامي مراحل پرونده ما از زمان بازداشت تا اعلام حکم با قانون شکني هاي شديد همراه بوده است. شکنجه هاي شديد و طولاني مدت که منجر به نقض اعضاي بدن ما شده است. يادآوري چندين ماهه زندان انفرادي و عدم امکان ملاقات و حتي تلفن با اعضا ي خانواده٬ تهديدها و توهين ها ي شخصي و اعتقادي و… وادار نمودن ما به اعترافات کاذب و نادرست عليه خود٬ تنها بخش کوچکي از اين قانون شکني هاي مرتبط با پرونده ما است.
جناب دکتر احمد شهيد!
ما هيچ اميدي به پيگيريهاي قانوني جمهوري اسلامي نداشته و نداريم. اما به عنوان دو جواني که در زير حکم اعدام بسر ميبريم و هر لحظه سايه مرگ را بر سر خود مي بينيم٬ از شما انتظار داريم تا با اقدامات وپيگيريهاي موثر خود در جوامع بين المللي٬ حقوق از دست رفته اين دو شهروند کرد و ساير زندانيان سياسي عقيدتي را دنبال نماييد و در جهت احقاق حقوق آنها تلاشهاي لازم را انجام دهيد.
با تشکر زانيار و لقمان مرادي زندان گوهردشت ايران

Montag, 3. März 2014

ادعای مضحک دولت در مورد ایرانیان خارج از کشور

علی‌ اخوان پور:

لابد صدای مخالفان درخارج کشور باید بیش از این ها نیرومند شود تا دیگر رژیم جرئت نکند چنین ادعاهای مضحکی را برزبان آورد! ماهیت و فلسفه وجودی خیل ایرانیان تبعیدی و یا مهاجرت کرده به خارج اساسا نمی تواند جز تبلورنارضایتی از حاکمیت و پژواکی از جامعه ایران و اوضاع آشفته کشور و البته سنگری در دفاع از آزادی و رهائی مردم ایران باشد. این صدا را رساتر و نیرومندترکنیم تا هیچگاه رژیم سرکوب جرئت نکند چنین یاوه هائی را برزبان آورد!
 
حسن قشقائی معاون وزارت امورخارجه مدعی شده  که مخالفان جمهوری اسلامی، تازه آنهم دربهترین حالت بین 3 تا 4 درصدایرانیان خارج کشور را تشکیل می دهند! لابد اگرایشان ارفاق نمی کردند و خفیف ترین حالت را در نظرمی گرفتند، اصلامخالفی  درخارج کشور وجود نداشت و خیال رژیم و ایشان نیز از "مزاحمت های آنها" راحت شده بود!
اما صرفنطر از دروغ و گزافه گوئی ها همه می دانند که کشورما از برکت سلطه حکومت اسلامی و انواع سرکوب های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی، درطی سالهای متمادی متحمل یکی از بزرگترین مهاجرت های بزرگ تاریخی یعنی یعنی خروج 5 میلیون شهروند شده است. ترکیب عمده این مهاجران را که روند آن هم چنان هم قطع نشده است و هراز هرچندی خبر غرق شدن شماری از مردم و جوانان دراخبارجهانی بازتاب پیدامی کند، طیف متنوعی از مدافعان سرنگونی و انقلاب تا حتی باورمندان به اصلاح و مخالف جناح حاکم  و یا  ناراضیان سیاسی و اقتصادی و اجتماعی  تشکیل داده است. البته موج های مهاجرت  با جذرو مدتحولات سیاسی و اقتصادی  کم و زیادمی شود و رنگ وبوی های سیاسی و یا اقتصادی آن کم و زیادمی شود. چنان که درپی بحران و سرکوب جنبش سال 88موج  بزرگی از روزنامه نگاران و فعالان اجتماعی وحتی حامیان  اصلاح طلبان و سبزها برای گریزاز خطرزندان و سایرفشارهای رژیم راه خارج را در پیش گرفتند. اما نکته مهم دیگری که  درمورد مهاجران ایرانی جلب توجه می کند، همانا کمیت بالای تحصیل کردگان و متخصصان است که   که از آن به  فرارمغزها و یا حتی از نظراقتصادی به فرار سرمایه ها تعبیرمی شود..  بطوری که درقیاس با سایرکشورها کشورایران از نظراین تعداد مهاجرت یا فرار افرادبا تخصص و تحصیلات بالا شاخص است. چندی پیش مقامات  رژیم نیز اعلام داشتند که خسارت فرارمغزها برای کشور سربه صدها  به صدها میلیارد می زند.
بدیهی است که بخش بزرگی از ایرانیان مهاجر به خاطرفضای سرکوب و اختناق و نقض سیستماتیک وبی رحمانه حقوق اولیه هرشهروند بعنی بدلائل سیاسی خارج شده اند و بخشی هم بدلیل معضلات و نارضایتی های اقتصادی و اجتماعی . وجه مشترک همه  آنها را بهرحال نارضایتی از اوضاع کشورتشکیل می داده است و سیاست های رژیم عامل عمده را تشکیل می دهد.
دولت روحانی  برای راه اندازی اقتصادبه گل نشسته نظام به سختی در صدد جلب  سرمایه های ایرانیان خارج از کشور و نیز ایفاء نقش لابی گری برای رژیم  درکشورهای میزبان توسط ایرانیان هستند. یکی از دلایل پوچی که آقای قشقائی علم کرده است، تعدادکسانی است که به ادعای او به کنسول های ایران درخارج کشور رفته  به کشوررفت و آمد دارند. درصورتی که حتی اگررقم ادعائی او هم صحت داشته باشد صرف تردد به ایران به معنی همراهی آنها با جمهوری اسلامی نیست. و گرنه با این دلیل تمامی مردم ساکن سرزمین ایران باید حامی دولت باشند و این همه نارضایتی گسترده وجود نمی داشت.پس روشن است که رژیم دلش برای ایرانیان خارج از کشورلک نزده  و مخاطب آنها نیز در اصل نه ناراضیان سیاس بلکه آن بخش محدود و کم شمارتری هستند که حاکمیت چشم به کیسه پول  و سرمایه گذاری و لابی گری آنها برای خروج از بحران  دوخته است. واین درحالی است که آنها نیز بدون وجود امنیت و قانون که در ایران تحت سلطه ولایت مطلقه حکم کیمیا را دارد به دشواری حاضرند سرمایه ها گذاری های واقعی و کلان صورت دهند.
جالب است که همزمان  درایران باندهای مختلف سیاست های خود را دارند و صدای واحدی هم از سوی همه آنها درمورد ایرانیان خارج از کشور شنیده نمی شود. مثلا درحالی که دولت از ایرانیان دعوت می کند و به آنها قول می دهد که مشکل و خطری سرمایه و یا خود آنها را  تهدید نمی کند همزمان  باندهای مقتدردیگر وحتی از زمره مقامات مسئول هستند که نه فقط برای ایرانیان خارج ازکشور خط و نشان می کشند  و علائم تهدیدآمیزارسال می کنند که مبادا کسانی تصورکنند که گویا برای آنها فرش قرمزی در داخل پهن شده است، و بهمین دلیل مدام شمشیر  خیانت و جاسوسی و ... را درهوامی چرخانند و حتی شماری از خارج برگشته ها را با چنین اتهاماتی به زندان کشانده اند.
  اگر سخن رژیم را  وارونه نمائیم چیزی نزدیک به حقیقت بدست خواهد آمد: بطورتقریب شاید 3 تاچه 4 درصد ایرانیان خارج کشور را می توان حامی رژیم قلمدادکرد و بقیه را  چه به لحاظ سیاسی و چه به لحاظ اقتصادی ویا سایرمشکلات اجتماعی باید ناراضیان از حکومت اسلامی تلقی کرد. رفت و آمد ایرانیان به داخل کشور نیزنمی تواند نافی حقیقت فوق باشد. کشوری که مقام ممتازی در سرانه اعدام و کشتار، قصاص و جنایت و شاخص های منفی در بسیاری از عرصه های اجتماعی و زیستی را دارد و هیچ گونه امنیت و قانونیت درآن وجود ندارد و هرروزهم دررسانه های خود علیه مخالفان خارج از خود چنگ و دندان می کشد، با چه وقاحتی به خود اجازه می دهد که  از فقدان مخالف درخارج ازکشوردم می زند. لابد صدای مخالفان درخارج کشور باید بیش ازاین ها نیرومند شود تا دیگررژیم جرئت نکند چنین ادعاهای مضحکی را برزبان آورد! ماهیت وجودی خیل ایرانیان تبعیدی و یا مهاجرت کرده به خارج اساسا نمی تواند جز نارضایتی از حاکمیت و پژواک دادن جامعه ایران و اوضاع آشفته کشور و البته سنگری در دفاع از آزادی و رهائی مردم ایران باشد. این صدا را رساتر و نیرومندترکنیم تا هیچگاه رژیم سرکوب جرئت نکند چنین یاوه هائی را برزبان آورد!

تقی‌ روزبه

من یک فمنیست هستم

علی‌ اخوان پور:
من یک فمنیست هستم . شیرین عبادی:
از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان ، من یک فمینیست هستم.

* اولین بارجرقه های فمینیسم من در سن کودکی زده شد وقتی دیدم که مادر بزرگم پسرهای فامیل را شومبول طلا خطاب می کند و آنها حق دارند با شورت دور حیاط بدوند ولی اگر من جوری بنشینم که دامنم درست نباشد همه بسیج می شوند تا دامن مرا روی پاهای کودکانه و بی خبرم بکشند و مدام گوشزد کنند که درست بنشین
.
* ذهن پنج ساله ی من نفهمید ( هنوز هم نمی فهمد) که چرا آن چیزی که وسط پای پسر عمه ام است باید با لفظ طلا آراسته شود و حتی گاهی با الفاظ ( شومبولتو بخورم) خورده شود ولی آن چه من دارم مایه‌ی شرمساری است و باید پوشانده شود.

* ذهن پنج ساله ی من حتی وقتی ده ساله شد نفهمید که چرا آنها باید راحت ته کوچه دوچرخه سواری کنند و من با هزار مکافات ویواشکی رکاب بزنم و روپوش و روسری ام مدام توی چرخ گیر کند و زمین بخورم و همه به من بخندند.

* و هرگز نفهمید چرا وقتی بالغ شدم و آن دو جوانه ی سرکش در سینه هایم رویید باید آن را زیر مقتعه ی چانه دار بلند و روپوش گشاد پنهان کنم و قوز کنم تا برجستگی های بدنم را از چشم ها بپوشانم.

* ذهن من هرگز نفهمید چرا هرچه مربوط به زنانگی من است زشت و پنهانی و گناه آلود است و هرچه مربوط به مردانگی پسر هاست قابل افتخار و ستودنی و حتی به روایتی خوردنی است.

* ذهن من هنوز پنج ساله است، نمی فهمد چرا به عنوان یک دختر ناقص و نیمه است؛ نمی فهمد چرا همه برایش دنبال شوهر می گردند فکر می کنند که بدون مرد کامل نیست. نمی فهمد چرا مادرش مدام می پرسد این پسره کیه که هر شب زنگ می زند؟ اگر دوستت داره باید بیاد خواستگاریت.
او انقدر بچه است که فقط برای پوز زنی مادرش به آن پسر میگوید بیا خواستگاریم والکی الکی زن مردی می شود که دوستش ندارد.

* او حتی نمی فهمدچرا درخانواده ی آن مرد، مردها یک طرف مجلس عرق می خورند و بحث سیاسی می کنند و زنها طرف دیگر ظرف می شورند و مزخرف می بافند.

* او نمی فهمد که چرا شوهرش التماس می‌کند که لطفا جلوی فامیل من سیگار نکش وقتی خودش می کشد. او نمی فهمد چرا سیگارکشیدن مرد درست است و سیگار کشیدن زن نا درست.

* او نمی فهمد چرا وقتی مردش را نمی‌خواهد سالها باید دنبال طلاق بدود در حالیکه اگر مرد بود در یک هفته می توانست زنش را طلاق بدهد

* ذهن من هنوز پنج ساله است. این ذهن پنج ساله دو برابر پسر های هم دوره اش زحمت کشیدتا دانشگاه برود ، آنها خرخون لقبش دادند.

* این ذهن پنج ساله بین همه ی دانشجوهای ورودی‌اش شاگرد اول شد تهمت زدند که معلوم نیست با کدام استاد روی هم ریخته است.

* بعدها مجبور شد هر تشخیص را دو بار تکرار کند برای آنکه چون زن بود حرفش نصف یک مرد ارزش داشت.

* مجبور شد از زبان یک پزشک همکار( که زن بود )بشنود که پیش دکترزن نرو، زن ها همه بیسوادن و هیچ نگوید و دم نزند.

* مجبور شد دو برابر تلاش کند تانامش نصف اعتباری که باید را بیابد.

* مجبور شد دو برابر مردها خوب رانندگی کند تامبادا تصادف کند و این جمله را بشنود که ” زن ها دست به فرمون ندارند”.

* مجبور شد دوبرابر مردهای دور و برش کار کند و دو برابر آنها موفق شود و دو برابر آنها پول دربیاورد و آخر هم ” زن بی سر پرست” نامیده شود.

* مجبور شد دو برابر مردها وبلاگ بنویسد تا صدایش به جایی برسد و آخر سر هم متهم شود که زنانه نویسی می کند و درواقع “مرد” است..

* از همه ی اینها گذشته ،نگارنده زن خوشبختی محسوب می شود. در خانواده ای مرفه و غیرمذهبی بدنیا آمده ، امکان تحصیل و امکان فرار از آن چهارچوب های غیر منصفانه وزشت را داشته است . او هرگز کتک نخورده و نفقه نخواسته و حضانت طفلی را از دست نداده است.

* با این همه زخمی وخسته است.

* خسته است از اینکه از زبان مردهای بی خاصیت و احمقی که نصف ضریب هوشی او را ندارند شنیده است که زن ها منطق ندارند، زن ها طنز ندارند، زن ها دست به فرمان ندارند.

* خسته است از جامعه‌ای که اگر زنی مورد تجاوز قرار بگیرد زن را مورد خطاب قرار میدهد که چرا حجابت کامل نبود و مقصر می شمارند که مرد را گناه انداخته و از مردنمی پرسد که چرا مثل یک حیوان رفتار کرده است.

* خسته است از جامعه‌ای که اگر زنی مورد خیانت قرار گرفت به او توصیه می کند که صبوری کند و خانمی پیشه کند و بیشتر به مردش توجه کند.

* خسته است از جامعه‌ای که سزای خیانت در آن برای مرد توجه بیشتر و برای زن سنگسار است.

* خسته است از جامعه‌ای که زن هایش قوز کرده و ترسیده و تهدید شده اند و مردهایش باافتخار لگن خاصره شان را جلو می دهند و به شومبول های طلای خود می نازند و به خودشان جرات می دهند به زن ها یی که دو برابر آنها قد کشیده اند لقب کوتولگی بدهند.

* خسته است از جامعه‌ای که زنهایش به کوتولگی خود افتخار میکنندوحاضرنیستند بهای قد کشیدن‌شان را بپردازند و هنوز افسوس تازیانه و تسبیح و ته دیگ را می خورند.
،
* بر او ببخشایید اوخسته است ازجامعه‌ای که حتی معنی فمینیست را نمی داند.

شیرین عبادی