علی اخوان پور:
علیرضا کرمیخیرآبادی، زندانی امنیتی پس از ده روز کما در بیمارستان امام در حالیکه با دستبند و پایبند به تخت بسته شده بود، درگذشت. علیرضا کرمیخیرآبادی، زندانی امنیتی محبوس در زندان رجایی شهر کرج بود که از بیماری قلبی رنج میبرد و با نظر پزشکان باید سریع تحت درمان قرار می گرفت.علیرغم شرایط حاد جسمی ، بازجویان مانع انتقال وی به بیمارستانهای خارج از زندان شدند.این در حالی است که سالها قبل کمیسیون پزشکی وضعیت حاد وی را گزارش کرده بود و اعلام نموده بود که قادر به تحمل حبس نیست. وی دو هفته پیش پس از تاخیر به بیمارستان منتقل شد. وی قبل از انتقال به بیمارستان به دلیل اصرار ماموران اعزام در پوشیدن لباس زندان و مخالفت وی با این خواسته نهایتا به بند بازگردانده شد. اما روز بعد از آن در پی تشدید بیماری این زندانی با حالت بیهوش با آمبولانس به بیمارستان منتقل شد. تا اینکه ظهر روز شنبه بدلیل نارسایی مغزی از طریق عفونت ویروسی مغزی فوت کرد. یکی از شیوه های بازجویان و شکنجه گران که علیه زندانیان سیاسی بکار برده می شود عدم انتقال زندانی به بیمارستانهای خارج از زندان تا لحظه ای که مطمئن شوند زندانی سیاسی در مراحل پایانی حیات خویش می باشد. سپس اقدام به انتقال زندانیان سیاسی به بیمارستانهای خارج از زندان می نمایند تا مسذولیت قتل عمد وی را به عهده نگیرند .این شیوه تا به حال علیه چندین زندانی سیاسی بکار برده شده است. علیرضا کرمی خیرآبادی به اتهام هواپیماربایی ابتدا به اعدام و سپس به حبس ابد محکوم شد. وی 16 سال را در زندان های ایران و اردن گذراند. کرمی خیرآبادی کارمند شرکت نفت بود که در اعتراض به بی عدالتی های مدیران شرکت نفت هواپیمای آن شرکت را ربوده و به عراق می رود. وی سپس به اردن رفته و پس از یکسال زندان در اردن، دولت اردن او را به ایران تحویل داد. کرمی خیرآبادی به مدت شانزده سال در زندان ایران بسر برد که یکسال آن در سلول انفرادی و تحت شکنجه های شدید جسمی و روحی قرار گرفته بود
نامه افشاگرانه زنده یادعلیرضا کرمی خیرآبادی از سیاهچال ولی فقیه ارتجاع
نامه افشاگرانه زنده یادعلیرضا کرمی خیرآبادی از سیاهچال ولی فقیه ارتجاع
بنام خداوند هستی آفرین، ملت شریف ایران! ایرانیان عزیز در سراسر دنیا ! فعالین حقوق بشر!
من قبلا گفته ام و باز هم می گویم!
وزارت اطلاعات جمهوری نا اسلامی ایران مرا به خاطر هواداری برادرم عبدالرضا کرمی خیرآبادی از سازمان مجاهدین خلق ایران که هیچگونه ارتباطی با من نمی توانست داشته باشد بارها و بارها به وزارت اطلاعات شهرستان گچساران برده و توسط شخصی بنام سیف الله گشتاز که اکنون مدیر عامل شرکت نفت ملی ایران می باشد شکنجه کرده و علاوه بر آنکه در محیط کار مشکلات عدیده ای برایم ایجاد نمود بدون هیچگونه دلیلی برای تمدید گذرنامه به شهربانی مرکز استان مربوطه (کهکیلویه و بویر احمد ) مراجعه کرده بودم. در گذرنامه مهر ممنوع الخروج حک کرده و رفتاری با من داشتن که مصداق بارز قصاص قبل از جنایت می باشد. من جان خود و فرزندانم را در خطر می دیدم و آنها آنقدر مرا شکنجه کردند که لاجرم برای نجات خود و خانواده ام اقدام به فرار با هواپیمای فوکر ۲۷ متعلق به شرکت ملی نفت ایران نموده و سپس ناگزیر در خاک عراق فرود آمدیم دولت عراق هم در اجرای یک برنامه مشترک با سرویس امنیتی کشور اردن مرا به مقامات امنیتی این کشور سپرده. دولت اردن نیز در مورخۀ ۹ مرداد ۱۳۸۷ مرا به حکومت آخوندی تحویل داد، علیرغم آنکه من و خانواده ام تحت پوشش سازمان ملل بودیم. ما را بوسیلۀ هواپیما به تهران آورده و در انتهای باند فرودگاه مهرآباد به مقامات جمهوری نا اسلامی ایران تحویل دادند. از بدو ورود اجباری به ایران من به مدت ۹ ماه در وزارت اطلاعات شکنجه شده و سپس در بیدادگاهی موسوم به دادگاه انقلاب تهران در یک محاکمه ناعادلانه و فرمایشی بدون حضور هیئت منصفه و نیز بدون حضور وکیل منتخب به مرک محکوم شدم!
اکنون قریب ۱۰ سال است که در ایران در زندانهای مخوفی همچون زندان توحید(زندان کمیته سابق) بند ۲۰۹ اوین و زندان بشدت دهشتناک رجائی شهر در حالیکه به انواع بیماریها مبتلا می باشم تحمل حبس می نمایم. در این مدت همان برادرم که مرا به خاطر هواداری او از سازمان مجاهدین خلق ایران اذیت می کردند یعنی عبدالرضا کرمی خیر آبادی را در مورخه ۳ دسامبر ۲۰۰۳ برابر با ۱۲ آذر ماه ۱۳۸۲ در کشور نروژ به طرز مشکوکی که از سوی وزارت جنایت رژیم آخوندی صورت گرفته به قتل رسید، و به شهادت رسانیدند سپس پسرم امید کرمی خیرآبادی را در مورخه ۲۵ مهر ماه ۱۳۸۴ در وزارت اطلاعات پس از شکنجه های بسیار به دار آویخته و اعدام کردن و اعلام کردن که او در کشور ترکیه خودکشی کرده است و بعد از آنکه اندامهای مثل قلب،کبد،کلیه هایش را از بدنش خارج کردن مبلغ ۵ میلیون تومان پول نقد گرفتند تا جسد را به خانواده ام تحویل دادند و نیز علیرغم میل باطنی و تقاضای ما جسد فرزندم را نه در شهر خودمان گچساران که در شاهین شهر اصفهان دفن نمودند. بعد از این ۲ جنایت دو خواهر بزرگم در همین رابطه دق کردن و فوت نمودند. در ادامه این مصائب دخترم نگار کرمی خیر آبادی با ماشین زیر گرفته شد که قریب به ۳ سال است پاهایش در کج می باشند و پس از چندین عمل جراحی هنوز بهبودی حاصل نکرده است و ایضا در طول همین مدت در زندان ۳ بار به جان خودم سوء قصد شده و سکته مغزی به من تحمیل کردند که در نتیجه آن دست و پای راست و زبانم آسیب دیده و دچار لکنت زبان شده ام سپس به اینها هم قانع نشده و ضمن آنکه خانوادۀ زنم را به همکاری گرفته اند مدتی است که تلاش می کنند تا من بر خلاف میل خود زنم را طلاق بدهم و باقیمانده شیرازه زندگیم نیز از هم پاشیده شود.همچنین یک قطعه زمین کشاورزی دارم که میخواهند به زور آنرا از من بگیرند. بررسی عملکرد این شیادان دزد با توجه به آنکه اموال را بدون داشتن حکم مصادره کرده اند و مطالبات خدمات ۲۰ ساله ام در صنعت نفت را نمی پردازند و نیز با توجه به انکه ۲ عزیزانم را کشته و سبب مرک ۲ نفر دیگر هم شده اند. ایضا به اینکه اندامهای ذیقیمت پسرم رااز جسمش خارج کرده و برای تحویل جسدش ۵ میلیون تومان دریافت کرده اند. همچنین عطف آنکه اکنون در صدد هستن تا زمین کشاورزیم را بگیرند. در ضمن یادآوری می نمایم که با جناقم بنام نجف هنرجویان که از هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران بوده و بدست همین صفاکان اعدام و پسر ۲۱ ساله بنام اشکان هنرجویان نیز به شیوه ای دیگری باز هم بدست همین جنایتکاران اعدام شده است.
لذا از تمامی نهادها، سازمانها و فعالین حقوق بشری تقاضا دارم که شکوایه مرا تا سرحد امکان رسانه ای کرده و حیثیت رژیم را بیش از این زیر سئوال ببرند و لو به قیمت جان من تمام شود چون من از مرگ هراسی نداشته و در واقع دیگر چیزی برای از دست دادن ندارم.
علیرضا کرمی خیر آبادی
۸ اردیبهشت ۱۳۸۷
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen