درباره من سلام به همهٔ خوانندگان محترم: نظر به اینکه وبلاگ قبلی من:"نگاه من نگاه" برای هموطنان مقیم

Mittwoch, 10. Oktober 2012

» به هم اهانت می‌کنیم، و ناراحتيم كه چرا حرمت پيامبرمان را نگه نمی‌دارند فریاد محمد اصفهانی از رفتارهای غیرمسئولانه: بیدار شویم؛ این وضعیت حق ملت ایران نیست



چکیده :با پایان کار اجلاس؛ پارازیتها دوباره غوغا می کنند تا آمار افزایش سرطان به 90 هزار نفر در سال گذشته؛ روند صعودی خود را کماکان ادامه دهد و ما را به آستانه ی "سونامی سرطان" در ایران بعنوان یکی از رکورد داران جهانی این بیماری برساند... این است قدر و منزلت ما شهروندان ایرانی و ملت ایران... خودمان اینگونه به هم اهانت می کنیم و قصد جان همدیگر میکنیم آنوقت ناراحتیم که چرا بیگانگان حرمت پیامبرمان و عقایدمان را نگه نمیدارند... براستی مقصرکیست؟ آیا دیگر وقت آن نیست که از خواب غفلت بیدار شویم ؛ از عناد و لجبازی دست برداریم و نگاهی اساسی و منصفانه به دین و دنیامان بیندازیم؟ ...

کلمه – گروه فرهنگی: صدای محمد اصفهانی را بار‌ها شنیده‌ایم؛ بار‌ها از سوز دل و درون خود و ما فریاد زده و شعری و آوازی را همزبان با جان ما زمزمه کرده. اما این بار او هم از دردی جانکاه به فریاد آمده و از غم مردمی که بار‌ها برایشان خوانده، هم خوانده و هم نوشته است. توهین به پیامبر اسلام، باعث شده که طاقت از دست بدهد و از رنج‌های مردم مسلمان ایران بنویسد که مسئولان گویی جان و حرمت آن‌ها را به هیچ انگاشته‌اند و کاری را که در وقت حضور سران کشورهای بیگانه شرم دارند، در حق این ملت روا داشته‌اند.
به گزارش کلمه، اصفهانی پیش از پرداختن به موسیقی، پزشک بوده و هست. او در یادداشتی که به بهانه انتشار آواز جدید خود با عنوان «غم غفلت» قلمی کرده، از رفتارهای غیر مسئولان ی حکومت همچون ارسال پارازیت‌ها که جسم و جان ایرانیان و بلکه قدر و شأن آن‌ها را هدف گرفته‌اند، به فریاد آمده و همچنین از رفتارهای تاسف باری که صدا و سیما با او داشته، به اشاره سخن گفته است.
او از اثرات سوء پارازیت‌های ماهواره‌ای بر بیمارانی که داروهای سرکوب ایمنی مصرف می‌کنند تا عضو پیوندی‌اش در بدن باقی بماند؛ سالمندان فرتوت که اصلا ماهواره نمی‌بینند؛ بیماران سرطانی وضعیف تحت شیمی درمانی؛ مسلول‌ها و جانبازان و معلولان؛ بیماران اعصاب و روان؛ آدمهای سالم و قوی که ماهواره نگاه نمی‌کنند؛ بچه‌های سرطانی در کانونهایی مثل محک؛ دیالیزی‌ها؛ حامله‌ها؛ نوزاد‌ها وجنین‌ها و… سخن به میان آورده و سپس نوشته است: خودمان اینگونه به هم اهانت می‌کنیم و قصد جان همدیگر می‌کنیم آنوقت ناراحتیم که چرا بیگانگان حرمت پیامبرمان و عقایدمان را نگه نمی‌دارند… براستی مقصرکیست؟ آیا دیگر وقت آن نیست که از خواب غفلت بیدار شویم؛ از عناد و لجبازی دست برداریم و نگاهی اساسی و منصفانه به دین و دنیامان بیندازیم؟
محمد اصفهانی این یادداشت را با این جملات آغاز می‌کند «این نوشته دغدغهٔ این روزهای من است. در نگارش آن مقید به مرتبط سازی هنجار‌هایش نبودم و هر آنچه در من گذشت بیان کردم» و سپس می‌نویسد:
وقتی ماجرای آن فیلم در مورد پیامبر و وقایع بعدی‌اش اتفاق افتاد از خودم پرسیدم: چرا ما دوستداران و پیروانش این شاخص رحمت و محبت را آنگونه به دنیا معرفی نکردیم تا کسی پروا نکند که به حریم نورانی‌اش نزدیک شود؟ چرا با بد اخلاقی‌ها و خشونت‌های ساده لوحانه و از سر غفلت؛ مکتب بزرگ او را در پهنهٔ گیتی زیر سؤال بردیم؟ پیروان باطل؛ همیشه در جلوه نمایی حاضرند… آیا ما به آن‌ها فرصت‌های خوب و استثنایی ندادیم؟ آیا در تعریف مکتب محمد؛ پیروان «او» کسانی هستند که تا بی‌احترامی و جفا می‌بینند؛ حمله می‌کنند و می‌کشند و کشته می‌شوند؟ آیا او و فرزندانش هم اینگونه بودند؟ آیا حرکاتی که از ما سر می‌زند روح بزرگ پیامبر را بیشتر به درد می‌آورد یا نمایش فیلمی ضعیف از یک فرد معلوم الحال؟ این روز‌ها با غم چنین غفلت‌هایی سر به گریبانم… فکر به کم رنگ شدن روز افزون مقدسات در اذهان؛ فکر به اوضاع نابهنجار مسلمانان درخارج و داخل ایران؛ وضع کار اهالی موسیقی در مملکت؛ مشکلات حرفه‌ای خودم مثل سانسور ناگهانی و یک جانبهٔ تیتراژ سریال «تکیه بر باد» توسط واحد موسیقی صدا و سیما پس از تصویب آن (به گفته دوستان در شبکه تهران) توسط واحد موسیقی سازمان صدا و سیما! آن هم با قطع مواجب و پرداختهای اقشار ضعیفی مانند کارمندان واحد ترابری و… سریال؛ و تحت فشار قراردادن تهیه کنندهٔ محترم با موقوف کردن پرداخت‌ها به قبول این سانسور توسط گروه فیلم و سریال شبکه تهران… سپس انتقال این مساله به بنده که آیا راضی هستم حقوق رانندهٔ ترابری قطع شود یا نه؟ از طرف دیگر تحقیر و شکست و مخاطرهٔ مستمر در قالب بی‌احترامی به اینهمه شهروند ایرانی با فرستادن شبانه روزی پارازیت‌های سنگین ماهواره‌ای و تبدیل تهران و شهرهای بزرگ ایران به کانونهای تشعشع توسط اشخاصی مجهول که نه ملت را قدر می‌شناسند و نه به فریادهای وزیر و وکیل واکنشی نشان می‌دهند که لابد اگر ایرانی باشند خانواده‌های آن‌ها هم قطعا درگذر زمان قربانی چنین تشعشعاتی خواهند شد…
از شما متصدی پارازیت! می‌پرسم: بیماری که داروهای سرکوب ایمنی مصرف می‌کند تا عضو پیوندی‌اش در بدن باقی بماند… سالمندان فرتوت که اصلا ماهواره نمی‌بینند؛ بیماران سرطانی وضعیف تحت شیمی درمانی؛ مسلول‌ها و جانبازان و معلولان؛ بیماران اعصاب و روان؛ آدمهای سالم و قوی که ماهواره نگاه نمی‌کنند؛ بچه‌های سرطانی در کانونهایی مثل محک؛ دیالیزی‌ها؛ حامله‌ها؛ نوزاد‌ها وجنین‌ها و… همه روز و شبشان را با پارازیت‌های ماهواره‌ای و تشعشعات مسموم و مضر آن طی کنند تا شما که کسی جرات ندارد در باره‌تان سؤال کند به وظیفهٔ فرهنگی خود درجبهه‌های تهاجم فرهنگی و جنگ نرم عمل کنید؟ و مثل همیشه فقط با سیستم حذفی ظاهرا به سراغ دشمن و در اصل به سراغ هموطنان و خانواده‌های خود بروید؟… نکند خطر این تشعشعات را شوخی گرفته‌اید؟ آیا می‌دانید رهایی از حق مردم در روز جزا هیچ علاجی جز حلالیت از تک تک آن‌ها ندارد وحتی خداوند بزرگ هم از ناحیه‌ای جز طلب حلالیت؛ قادر به رفع و رجوع آن نیست؟ و اما بعد… جالب اینجاست که ناگهان تمامی این ضرورت‌ها و احساس مسئولیتهای مطابق مصلحت که وضع و تشخیص آن‌ها هم فقط با‌‌ همان قشر غیر پاسخگو و مجهول است یکدفعه رنگ می‌بازد؛ محو می‌شود و از بین می‌رود! چرا؟؟؟
چون چند نفر غیر ایرانی از خارج؛ به نام «سران جنبش عدم تعهد» چند روزی وارد ایران می‌شوند و به خاطر آن‌ها تمامی ملت از این عقوبت شبانه روزی ناگهان عفو شده؛ به یمن برکت ورود آن‌ها موقتا مجاز به ادامهٔ زندگی با شرایط بهتر می‌شوند… ولی فقط موقتا… چون با پایان کار اجلاس؛ پارازیت‌ها دوباره غوغا می‌کنند تا آمار افزایش سرطان به ۹۰ هزار نفر در سال گذشته؛ روند صعودی خود را کماکان ادامه دهد و ما را به آستانهٔ «سونامی سرطان» در ایران بعنوان یکی از رکورد داران جهانی این بیماری برساند… این است قدر و منزلت ما شهروندان ایرانی و ملت ایران… خودمان اینگونه به هم اهانت می‌کنیم و قصد جان همدیگر می‌کنیم آنوقت ناراحتیم که چرا بیگانگان حرمت پیامبرمان و عقایدمان را نگه نمی‌دارند… براستی مقصرکیست؟ آیا دیگر وقت آن نیست که از خواب غفلت بیدار شویم؛ از عناد و لجبازی دست برداریم و نگاهی اساسی و منصفانه به دین و دنیامان بیندازیم؟ مگر نگفته‌اند که دنیا مزرعهٔ آخرت است؟ این روز‌ها با غم چنین غفلت‌هایی سر به گریبانم…
آواز «غم غفلت» را که با همراهی دوست خوب و همکارم بهروز صفاریان؛ بر غزل تابناک شاعر بزرگ؛ بیدل دهلوی در استودیوی بهروز اجرا نمودم پیشکش می‌کنم به پیشگاه اسوه و نمونهٔ اخلاق و محبت و جذب… یعنی پیامبر گرامی اسلام. این اثر؛ وصف الحال این روزهای کسی است که متاسفانه فقط نامش شبیه به محمد مصطفی است و درد دل اوست با هموطنانش.
ز ره هوس به تو کی رسم نفسی زخود نرمیده من
همه حیرتم به کجاروم به رهت سری نکشیده من
به چه برگ؛ ساز طرب کنم زچه جام؛ نشئه طلب کنم؟
گل باغ شعله نچیده من می‌داغ دل نچشیده من
تو به محفلی ننموده رو که زتاب شعلهٔ غیرتش
همه اشک گشته به رنگ شمع و زچشم خود نچکیده من
چه بلا ستمکش غیرتم چه قدر نشانهٔ حسرتم
که شهید خنجرناز تو شده عالمی و تپیده من
تو و صد چمن طرب و نمو من و شبنمی نگه آبرو
به بهار عالم رنگ و بو همه جلوه تو همه دیده من
به کدام نغمهٔ دل گسل زنوا کشان نشوم خجل
چو جرس به غیر شکست دل سخنی زخود نشنیده من
من بیدل و غم غفلتی که زچشم پر ز فسون تو
همه جا زجلوهٔ من پراست و به هیچ جا نرسیده من
«بیدل دهلوی»

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen