درباره من سلام به همهٔ خوانندگان محترم: نظر به اینکه وبلاگ قبلی من:"نگاه من نگاه" برای هموطنان مقیم

Freitag, 18. April 2014

آخوندهای شیعه، مدعیان غرب و بیگانه ستیزی



علی‌ اخوان پور:
یکی از تهمت هایی کثیفی که آخوندهای شیعه همیشه به دیگر باوران ایران وارد ساخته اند رابطه آنان با دول دیگر و خیانت به ملت و کشور در راستای خدمت به این قدرتهای خارجی است. از جمله بهائیان، یهودیان، اعضای برخی احزاب سیاسی و متجددین غیر مذهبی حتا پادشاهان و سلاطین که همین آخوندهای کلاش آنانرا سایه خدا بر روی زمین معرفی میکردند از این افترا بر کنار نبوده اند، حال آن که مروری بر تاریخ معاصر مناطق شیعه نشین از جمله هند و شهر اود، در پایه کوهستانهای هیمالیا، در میان بنگال و دهلی نشان می دهد که این در واقع آخوندها و متولیان مذهب شیعه بودند که در پی اهداف سودجویانه به نقشه های استعماری انگلیس در منطقه خاور میانه و جنوب آسیا کمک نموده اند. هر چند که خیانت کاشانی به مصدق و کمکهای وی به اجرای نقشه استعمار انگلیس در ایران هم نمونه ای بسیار معاصر از این روابط پشت پرده و پنهان آخوندها در ایران است. زنده یاد احمد کسروی مینویسد: بزرگترین آرزوی آخوند در دو قرن پیش رسیدن به پول هند و گردآوردن مقلدانی از بازرگانان مقدس ایرانی بود. او همچنین میافزاید: آخوند روزی خواریش از دو راه است، یکی از پول هند که سالانه با دست نمایندگان انگلیس به حجج اسلام میرسید و آنان هر چه میخواستند برمیداشتند و باقیمانده را به طلبه های پیرامون خود می بخشیدند، دیگری پولهایی که بازرگانان و توانگران باصطلاح مقدس که با اجحاف و گران فروشی به مردم ایران برایشان می فرستادند و یا با خود به شهر های کربلا و نجف میبردند.
حکومت اود در سال 1739 میلادی به دست میر محمد امین نشاپوری معروف به سعادت خان برهان الملک که از خراسان به هند رفته و در خدمت پادشاهان مغول هند در آمده بود قرار داشت، او در سال 1722 میلادی با فرمانی از جانب حکومت مغول هند فرماندار منطقه گشته، پس از پیمانهایی با راجاهای هندی و مسلمانان سنی چون خود را از حکومت مرکزی مستقل میدید با کمک به نادر شاه در حمله وی به هندوستان قادر شد که فرمان حکومت اود را به عنوان پاداش برای خویش و خانواده اش از پادشاه ایران دریافت کند. پادشاهان اود تحت عنوان نواب، شیعی مذهب بودند و به همین دلیل اکثر مشاغل مهم سیاسی و دولتی را شیعیان که کمتر از 1% از جمعیت اود را تشکیل می دادند در دست داشتند. نوابان اود دلبستگی های شدید مذهبی داشتند و این علاقه به حدی بود که بر پایه نوشتار تارنمای نگاه به هندوستان حرمی مشابه حرم علی ابن ابیطالب در نجف را در شهر لاکنو ساخته بودند. جوئن کول در نوشتار مکانهای مقدس و جنگهای مذهبی( سیاست، فرهنگ و تاریخ شیعه) مینویسد: آنها از ترویج روحانیت شیعه حمایت می نمودند و علما را مورد احسان خویش قرار می دادند. این سفرۀ گسترده باعث جذب روحانیان ایرانی به هند و رقابتهایی در میان روحانیان شیعه ایرانی و هندی گشته بود که در این میان ملایان هندی برای آشنایی بیشتر با دربار و رسوم محلی معمولاً مشاغل مهم مانند پیشنمازی جمعه را بدست می گرفتند. روحانیون ایرانی گاه ترجیح می دادند که در مناطق متصرفه ای که به دست انگلیسیها اداره می شد به امور مذهبی بپردازند تا مجبور به تن دادن به خواسته های نوابان اود نباشند.
سلطۀ کمپانی هند شرقی در هند و استفاده انگلیس از ضعف دولت عثمانی و نفوذ روز افزونش در عراق عثمانی به انگلیس اجازه داده بود که در مراکز مهم شیعه نفوذ کند. این امر در تجزیه امپراطوری های هند و عثمانی و بوجود آمدن کشورهای نوپای پاکستان و عراق به دست انگلیس بسیار موثر بود. از سال 1704 تا 1831 میلادی عراق تحت حکومت فرمانروایان مملوک بود که بردگان مسلمان گشته گرجی بودند و از جانب حکومت عثمانی فرمان حکومت ولایات عراق را داشتند. در سال 1763 کمپانی هند شرقی یک مرکز تجارتی در بصره بپا نمود و متعاقباَ مرکزی دیگر در بخشی که امروز کویت است برقرار کرد. در سال 1798 کمیته سری کمپانی هند شرقی اولین کاردار انگلیسی بغداد را تعیین نمود و در میان وظایف دیگر از او خواست تا رابطۀ دوستی بین والی بغداد و کمپانی را استحکام بخشد. در این رابطه انگلیسیها پس از سالها ارتباط با آخوندهای شیعه و پرداخت پولهای هندی بدانها بی شک از حمایت آنها برخوردار بودند. از آن پس نیز کاردار انگلیسی بغداد همانگونه که عنوان شد در رساندن کمکهای مالی به آخوندها شیعه و قدرت بخشیدن بدانها نقشی فعال داشت.
قدرت آخوندها شیعه در عتبات باعث شد که آنها خود را بصورت فزاینده ای از حکومت مرکزی عراق مستقل ببینند. والیان مملوک ولایات عراق نیز کار را بر شیعیان آسان می گرفتند. در غیاب حکومت قدرتمند مرکزی، گروههای اوباش که کارشان باج گیری و قتل و دزدی بود در مناطق شیعه پدیدار شدند. خلافکاران و قانون گریزان و متواریان ارتش از ایران و عراق به عتبات روی می آوردند و به گروههای اوباش می پیوستند و راهزنان عرب مالهای دزدی را برای نگهداری به کربلا می آوردند. این گروههای مافیایی که نظیر چماقداران و حامیان شیوخ تشیع در ایران خود را عیاران و لوطیان می نامیدند با آخوندهای شیعه متحد گشته و زمام امور را در شهرهای شیعه جنوب عراق بدست گرفته بودند. نام سلطان عثمانی در نمازهای جمعه برده نمی شد و به گزارش انگلیسیها کربلا با نوعی استقلال رفتار می نمود. در کربلا دو دسته عمده از این لوطیان وجود داشتند. عده ای یه سرکردگی میرزا صالح خود را مریدان مجتهد اصولی سید ابراهیم قزوینی می دانستند. دسته دیگری نیز به سرکردگی سید ابراهیم زعفرانی مجتهد شیخی سید کاظم رشتی را پیشوای خویش می خواندند. در نگاهی به تاریخ هفت هزار ساله جنگ و سود در عراق، به قلم ادوین بلک، وایلی که در سال 2004 میلادی میخوانیم در سال 1831 حکومت عثمانی به فرمانروایی مملوک که هوای استقلال داشت خاتمه داد و علی رضا پاشا را فرماندار ولایات عراق نمود. سرپیچی شهرهای شیعی عتبات از فرامین حکومت مرکزی باعث شد که در سال 1835 علی رضا پاشا کربلا را با 3000 سرباز محاصره کند. این محاصره منجر به حمله نگردید و علی رضا پاشا بدون موفقیت و با قبول پیشنهاد پرداخت مالیات بیشتر از سوی کربلا به بغداد بازگشت. اما در سپتامبر 1842 نجیب پاشا جای علی رضا پاشا را گرفت و از سوی سلطان عثمانی فرمانروای عراق گردید. نجیب پاشا فردی بسیار سختگیر و در پی یکپارچگی قلمرو عثمانی و اعمال کنترل از سوی حکومت مرکزی بود. به همین سبب بر اساس آنچه که جوئن کول در نوشتار جاهای مقدس و جنگها مذهبی مینویسد: در اکتبر سال 1842 درخواست نجیب پاشا برای ورود به شهر کربلا از سوی دسته های حاکم بر شهر رد شد و از او خواستند که بدون سپاه و تنها با چند محافظ وارد شهر شود. نجیب پاشا کربلا را محاصره نمود و اعلام کرد که اگر دروازه ها را نگشایند به زور متوسل خواهد شد. ایرانیان جمعیت عمده ای را در کربلا تشکیل می دادند و کنسول ایران در کربلا تقاضای شش ماه مهلت برای خروج ایرانیان نمود اما تقاضای او از جانب پاشا رد شد. پس از آن گروهی از سران شهر راه مذاکره با پاشا را باز نمودند و جمعی از آنها از جمله شاهزاده تبعیدی قاجار ظل السلطان و سید کاظم رشتی برای مذاکره به اردوی پاشا رفتند. تلاشهای مصرانه ظل السلطان و رشتی برای توافق بی نتیجه ماند و شرایط نجیب پاشا برای قرار دادن ارتش عثمانی در شهر و برچیده شدن دسته های اوباش مورد قبول واقع نگردید. نجیب پاشا از ساکنین شهر در خواست نمود که خود را از دسته های اوباش جدا نمایند و قول داد که آن عده که به آرامگاه امام حسین و یا عباس و یا خانه های سید کاظم رشتی و ظل السلطان پناهنده شوند از گزند مصون خواهند بود. در ژانویه 1843 نیروهای عثمانی حصار شهر را در هم شکستند و برای سر هر لوطی 150 پیاستر جایزه تعیین نمودند. پس از آن سربازان نجیب پاشا به چنان کشتار بی رحمانه ای پرداختند که برخی ساکنین شهر گمان نمودند امام غایب آمادۀ ظهور گشته است. بر پایه ی نوشتار سیاستهای فرا ملیتی شیعه، شبکه های مذهبی و سیاسی در خلیج، به قلم لاورنس لوئر، از انتشارات دانشگاه کالیفرنیا که در سال 2008 میلادی منتشر شد در این ماجرای خونین بیش از 5000 نفر و به عبارتی 15% از جمعیت شهر در کربلا کشته شدند و شهر خسارتهای فراوان دید.

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen