علی اخوان پور:
لقمان مرادي امروز دوشنبه ۵ اسفند ماه ۱٣۹۲ در بيمارستان بود، او به همراه مامور شاهمرادي به بيمارستان رفته بود و مي بيند که قبل از آنها سعيد غفاري يکي از مزدوران رژيم که روز يکشنبه لقمان را با مشت و لگد چنان کتک زده که او دچار خونريزي مجاري ادراري شده، در بيمارستان حاضر است.
او به لقمان ميگويد من ترا نزدم، ما فقط خواستيم لباست را عوض کنيم. به پزشکان اينجا بگو که اين خونريزي در اثر ضربه و کتک کاري نبوده است. لقمان ميگويد نه تو با لگد به قفسه سينه ام زدي و من بيهوش شدم. اينرا ديگر نميتواني انکار کني. شما سه نفر چنان مرا کتک زديد که سر و صورتم خونين شد و دنده هايم ضربه خورده و اکنون به زحمت راه ميروم. او پاسخ ميدهد بهتر است بگويي ما نزده ايم و لقمان ميگويد نه شما زده ايد و من به اين روز افتاده ام. او ميگويد هيچ کاري نميتواني بکني. من زنداني کتک زده ام که بعد از سه روز مرده و کسي نتوانسته کاري بکند و پاسخ لقمان اين بوده که جنايت کردن و آدم کشتن هنر نيست اين افتخاري ندارد که با لگد و چوب و با قنداق اسلحه اتان به زنداني بي گناه چنان ضربه هايي ميزنيد که او را ناقص ميکنيد و يا باعث مرگش ميشويد اين جنايت است.
لقمان مرادي روز يکشنبه ۴ اسفند ماه ساعت ۶ براي انتقال به دادگاه فراخوانده شده بود. او ساعت شش و نيم در محوطه زندان مشغول جر و بحث با مسئولين زندان بود. او نميخواست با لباس زندان به دادگاه برود و به آنها گفته بود: من يک زنداني سياسي هستم و ميخواهم با لباس شخصي خودم دادگاه بروم و نه لباس اونيفورم زندان. اول محسن منصوري به او تذکر ميدهد و سپس ستوان يکم رضا يوسفي مي آيد و در نهايت سعيد غفاري هر سه ميريزند روي سر لقمان او را کتک ميزنند چنان زير مشت و لگد بوده که بيهوش ميشود . سه مزدور حکومت ميگويند مرداني رئيس زندان به ما گفته به زور لباس تن تو بکنيم بايد با لباس زندان به دادگاه بروي. لقمان گفته بود اگر لباس زندان ميخواهيد بر تنم کنيد اصلا دادگاه نميروم. مرا به سلول برگردانيد. در نهايت بعد از کتک زدن و خونين کردن لباس لقمان، يکي از مزدوران داخل بند رفته و به هم بنديهاي او دروغي تحويل داده و لباس تميز مي آورد " هوا سرد است، لقمان يک يک دست لباس ديگر ميخواهد " و با اين حالت لباسهاي خونين لقمان را از تنش در آورده و لباس تميز بر تن او ميکنند مزدوران در اين مورد شکست خورده و کوتاه مي آيند. لقمان با لباس معمولي به دادگاه ميرود.
در دادگاه فقط از او پرسيده اند آيا وکيل دارد يا وکيل تسخيري ميخواهد به او گفته اند که پرونده آنها در دادگاه کيفري استان شعبه ۷۴ مورد رسيدگي مجدد قرار خواهد گرفت و او را برگردانده بودند.
ساعت دو و نيم بعد از ظهر به وقت تهران او به زندان برميگردد، سپس با پزشک قانوني و بهداري رجايي شهر حرف زده و صورت جلسه ميکند که گردن، صورت، و قفسه سينه اش مورد ضرب و شتم قرار گرفته و در بهداري از او آزمايش ادرار ميکنند. پزشک بهداري زندان ميگويد در ادرار شما خون هست و احتمالا کليه و يا مثانه شما آسيب ديده و خونريزي دارد . امروز دوشنبه لقمان به بيمارستان امام خميني اعزام ميشود. مزدوران وحشت دارند که باعث مرگ يک زنداني بشوند و موجي از اعتراض در همه جا به اين جنايت در رجايي شهر راه بيفتد.
در بيمارستان امام خميني پزشکان تاييد کرده اند که در ادرار لقمان خون هست و اين خونريزي بدليل ضربات وارده ديروز به بدن او است. او اکنون کوفتگي شديد دارد، نميتواند از ديروز غذا بخورد و مشکل تنفسي دارد و قرار است فردا سه شنبه نيز براي کنترل و معالجه به بيمارستان اعزام شود.
او به لقمان ميگويد من ترا نزدم، ما فقط خواستيم لباست را عوض کنيم. به پزشکان اينجا بگو که اين خونريزي در اثر ضربه و کتک کاري نبوده است. لقمان ميگويد نه تو با لگد به قفسه سينه ام زدي و من بيهوش شدم. اينرا ديگر نميتواني انکار کني. شما سه نفر چنان مرا کتک زديد که سر و صورتم خونين شد و دنده هايم ضربه خورده و اکنون به زحمت راه ميروم. او پاسخ ميدهد بهتر است بگويي ما نزده ايم و لقمان ميگويد نه شما زده ايد و من به اين روز افتاده ام. او ميگويد هيچ کاري نميتواني بکني. من زنداني کتک زده ام که بعد از سه روز مرده و کسي نتوانسته کاري بکند و پاسخ لقمان اين بوده که جنايت کردن و آدم کشتن هنر نيست اين افتخاري ندارد که با لگد و چوب و با قنداق اسلحه اتان به زنداني بي گناه چنان ضربه هايي ميزنيد که او را ناقص ميکنيد و يا باعث مرگش ميشويد اين جنايت است.
لقمان مرادي روز يکشنبه ۴ اسفند ماه ساعت ۶ براي انتقال به دادگاه فراخوانده شده بود. او ساعت شش و نيم در محوطه زندان مشغول جر و بحث با مسئولين زندان بود. او نميخواست با لباس زندان به دادگاه برود و به آنها گفته بود: من يک زنداني سياسي هستم و ميخواهم با لباس شخصي خودم دادگاه بروم و نه لباس اونيفورم زندان. اول محسن منصوري به او تذکر ميدهد و سپس ستوان يکم رضا يوسفي مي آيد و در نهايت سعيد غفاري هر سه ميريزند روي سر لقمان او را کتک ميزنند چنان زير مشت و لگد بوده که بيهوش ميشود . سه مزدور حکومت ميگويند مرداني رئيس زندان به ما گفته به زور لباس تن تو بکنيم بايد با لباس زندان به دادگاه بروي. لقمان گفته بود اگر لباس زندان ميخواهيد بر تنم کنيد اصلا دادگاه نميروم. مرا به سلول برگردانيد. در نهايت بعد از کتک زدن و خونين کردن لباس لقمان، يکي از مزدوران داخل بند رفته و به هم بنديهاي او دروغي تحويل داده و لباس تميز مي آورد " هوا سرد است، لقمان يک يک دست لباس ديگر ميخواهد " و با اين حالت لباسهاي خونين لقمان را از تنش در آورده و لباس تميز بر تن او ميکنند مزدوران در اين مورد شکست خورده و کوتاه مي آيند. لقمان با لباس معمولي به دادگاه ميرود.
در دادگاه فقط از او پرسيده اند آيا وکيل دارد يا وکيل تسخيري ميخواهد به او گفته اند که پرونده آنها در دادگاه کيفري استان شعبه ۷۴ مورد رسيدگي مجدد قرار خواهد گرفت و او را برگردانده بودند.
ساعت دو و نيم بعد از ظهر به وقت تهران او به زندان برميگردد، سپس با پزشک قانوني و بهداري رجايي شهر حرف زده و صورت جلسه ميکند که گردن، صورت، و قفسه سينه اش مورد ضرب و شتم قرار گرفته و در بهداري از او آزمايش ادرار ميکنند. پزشک بهداري زندان ميگويد در ادرار شما خون هست و احتمالا کليه و يا مثانه شما آسيب ديده و خونريزي دارد . امروز دوشنبه لقمان به بيمارستان امام خميني اعزام ميشود. مزدوران وحشت دارند که باعث مرگ يک زنداني بشوند و موجي از اعتراض در همه جا به اين جنايت در رجايي شهر راه بيفتد.
در بيمارستان امام خميني پزشکان تاييد کرده اند که در ادرار لقمان خون هست و اين خونريزي بدليل ضربات وارده ديروز به بدن او است. او اکنون کوفتگي شديد دارد، نميتواند از ديروز غذا بخورد و مشکل تنفسي دارد و قرار است فردا سه شنبه نيز براي کنترل و معالجه به بيمارستان اعزام شود.
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen