درباره من سلام به همهٔ خوانندگان محترم: نظر به اینکه وبلاگ قبلی من:"نگاه من نگاه" برای هموطنان مقیم

Donnerstag, 27. Februar 2014

حقوق بشر ایران، ۷ اسفند : بنا به گزارش امروز رسانه های دولتی ایران سه مرد جوان در ملاء عام در منطقه کرج، نظرآباد و هشتگرد به دار آویخته شدند

علی‌ اخوان پور:
روز گذشته سازمان   حقوق بشر ایران (IHR) در مورد اعدام برنامه ریزی شده هفت زندانی از زندان رجایی شهر کرج هشدار داده بود. امروز صبح شش نفر به دار آویخته شدند ، سه تن از آنها در سه نقطه مختلف شهرستان کرج در ملاء عام به دار آویخته شدند. سازمان حقوق بشر ایران موج اعدام ها در ایران را شدیداً محکوم می کند و خواستار واکنش جامعه بین المللی می باشد.
حقوق بشر ایران، ۷  اسفند : بنا به گزارش امروز رسانه های دولتی ایران سه مرد جوان در ملاء عام در منطقه کرج، نظرآباد و هشتگرد به دار آویخته شدند . 260214-karaj1
به گزارش خبرگزاری  ایسنا، سه مرد به نامهای ارسلان، حمید و حبیب با میانگین سنی ۲۵ تا ۲۶ سال در سه نقطه مختلف کرج در ملاء عام به دار آویخته شدند. بنا به این گزارش این زندانیان به آدم ربایی و تجاوز به یک زن باردار در اسفند ماه ۱۳۸۷ متهم بودند. وب سایت خبری  ‘تیتر 1 ’ این زندانیان را به عنوان ارسلان ابراهیمی، حمید یوسفی و حبیب الله خان علیزاده شناسایی کرده است.
به گزارش منابعسازمان  حقوق بشرایران (IHR) در ایران شش زندانی، از جمله سه نفر ذکر شده در بالا ، امروز در کرج به دار آویخته شدند. اطلاعات در مورد این سه زندانی دیگر متعاقباً اعلام خواهد شد.
سازمان حقوق بشر ایران(IHR) اعدام های امروز را به شدت محکوم می کند. محمود امیری مقدم، سخنگوی حقوق بشر ایران(IHR) گفت: “بیش از ۱۳۰ نفر در کمتر از دو ماه در ایران اعدام شده اند. بسیاری از این اعدام ها در ملاء عام جهت رعب مردم انجام شده است. ما از جامعه بین المللی می خواهیم که به منظور متوقف کردن این موج جاری اعدام در ایران واکنش نشان دهد .”

Dienstag, 25. Februar 2014

سعيد غفاري مزدور رژيم در زندان رجايي شهر: من زنداني کتک زده ام که سه روز بعد مرده هيچکس هم نتونسته کاري بکند!


علی‌ اخوان پور:
loqman
لقمان مرادي امروز دوشنبه ۵ اسفند ماه ۱٣۹۲ در بيمارستان بود، او به همراه مامور شاهمرادي به بيمارستان رفته بود و مي بيند که قبل از آنها سعيد غفاري يکي از مزدوران رژيم که روز يکشنبه لقمان را با مشت و لگد چنان کتک زده که او دچار خونريزي مجاري ادراري شده، در بيمارستان حاضر است.
او به لقمان ميگويد من ترا نزدم، ما فقط خواستيم لباست را عوض کنيم. به پزشکان اينجا بگو که اين خونريزي در اثر ضربه و کتک کاري نبوده است. لقمان ميگويد نه تو با لگد به قفسه سينه ام زدي و من بيهوش شدم. اينرا ديگر نميتواني انکار کني. شما سه نفر چنان مرا کتک زديد که سر و صورتم خونين شد و دنده هايم ضربه خورده و اکنون به زحمت راه ميروم. او پاسخ ميدهد بهتر است بگويي ما نزده ايم و لقمان ميگويد نه شما زده ايد و من به اين روز افتاده ام. او ميگويد هيچ کاري نميتواني بکني. من زنداني کتک زده ام که بعد از سه روز مرده و کسي نتوانسته کاري بکند و پاسخ لقمان اين بوده که جنايت کردن و آدم کشتن هنر نيست اين افتخاري ندارد که با لگد و چوب و با قنداق اسلحه اتان به زنداني بي گناه چنان ضربه هايي ميزنيد که او را ناقص ميکنيد و يا باعث مرگش ميشويد اين جنايت است.
لقمان مرادي روز يکشنبه ۴ اسفند ماه ساعت ۶ براي انتقال به دادگاه فراخوانده شده بود. او ساعت شش و نيم در محوطه زندان مشغول جر و بحث با مسئولين زندان بود. او نميخواست با لباس زندان به دادگاه برود و به آنها گفته بود: من يک زنداني سياسي هستم و ميخواهم با لباس شخصي خودم دادگاه بروم و نه لباس اونيفورم زندان. اول محسن منصوري به او تذکر ميدهد و سپس ستوان يکم رضا يوسفي مي آيد و در نهايت سعيد غفاري هر سه ميريزند روي سر لقمان او را کتک ميزنند چنان زير مشت و لگد بوده که بيهوش ميشود . سه مزدور حکومت ميگويند مرداني رئيس زندان به ما گفته به زور لباس تن تو بکنيم بايد با لباس زندان به دادگاه بروي. لقمان گفته بود اگر لباس زندان ميخواهيد بر تنم کنيد اصلا دادگاه نميروم. مرا به سلول برگردانيد. در نهايت بعد از کتک زدن و خونين کردن لباس لقمان، يکي از مزدوران داخل بند رفته و به هم بنديهاي او دروغي تحويل داده و لباس تميز مي آورد " هوا سرد است، لقمان يک يک دست لباس ديگر ميخواهد " و با اين حالت لباسهاي خونين لقمان را از تنش در آورده و لباس تميز بر تن او ميکنند مزدوران در اين مورد شکست خورده و کوتاه مي آيند. لقمان با لباس معمولي به دادگاه ميرود.
در دادگاه فقط از او پرسيده اند آيا وکيل دارد يا وکيل تسخيري ميخواهد به او گفته اند که پرونده آنها در دادگاه کيفري استان شعبه ۷۴ مورد رسيدگي مجدد قرار خواهد گرفت و او را برگردانده بودند.
ساعت دو و نيم بعد از ظهر به وقت تهران او به زندان برميگردد، سپس با پزشک قانوني و بهداري رجايي شهر حرف زده و صورت جلسه ميکند که گردن، صورت، و قفسه سينه اش مورد ضرب و شتم قرار گرفته و در بهداري از او آزمايش ادرار ميکنند. پزشک بهداري زندان ميگويد در ادرار شما خون هست و احتمالا کليه و يا مثانه شما آسيب ديده و خونريزي دارد . امروز دوشنبه لقمان به بيمارستان امام خميني اعزام ميشود. مزدوران وحشت دارند که باعث مرگ يک زنداني بشوند و موجي از اعتراض در همه جا به اين جنايت در رجايي شهر راه بيفتد.
در بيمارستان امام خميني پزشکان تاييد کرده اند که در ادرار لقمان خون هست و اين خونريزي بدليل ضربات وارده ديروز به بدن او است. او اکنون کوفتگي شديد دارد، نميتواند از ديروز غذا بخورد و مشکل تنفسي دارد و قرار است فردا سه شنبه نيز براي کنترل و معالجه به بيمارستان اعزام شود.
 

Montag, 24. Februar 2014

دوام و بقای این حکومت مذهبی تا زمانی است که خرافات و نادانی در میان ایرانیان جایگاه دارد

علی‌ اخوان پور:
تنها تفاوت انسان با حیوان، برخورداری از قدرت تفکر و اندیشیدن است. انسان باید با استفاده از عقل خود بتواند درست را از غلط تشخیص بدهد. انسانی که تنها تقلید میکند و کورکورانه و بدون اندیشیدن کارهای نیاکان خود را تکرار میکند و به دنبال دیگری براه می افتد، عملا خود را از تنها وجه تمایز انسان با حیوانات یعنی اندیشیدن و قدرت استدلال، بی بهره ساخته و همچون گوسفند به دنبال گله به راه افتاده است! در چنین حالتی اگر گله به سمت چاهی در حرکت باشد، انسان خردباخته، به همراه دیگر اعضای گله به درون چاه خواهد افتاد و آنجاست که دیگر راه نجاتی نیست! تنها راه نجات انسان خردباخته، بیدار کردن او از خواب غفلت از طریق آموزش تفکر و اندیشیدن و یادآوری این نکته به اوست که عقل سلیم حکم میکند که انسان قبل از انجام هر کاری اول فکر کند و تنها پیرو منطق و خرد خود باشد.
شما این تصاویر اخیر منتشر شده در خبرگزاری ها درباره به راه افتادن مردم به دنبال در ساخته شده برای حرم امام هفتم شیعیان را نگاه کنید (+ +). ببینید چگونه عده ای انسان خردباخته خود را و پارچه ها و لباس خود را به این در می مالند! آخر مگر یک تکه چوب و فلز که تا همین دیروز در کارگاهی زیر دست نجار و آهنگر بوده چه چیز متفاوتی با در و دیوارهای دیگر دارد که آن را از بقیه متمایز میکند؟! این در دقیقا چه زمانی و از طریق چه پروسه شگفت انگیزی متحول و به یکباره چنین قدرت فوق العاده ای پیدا کرده است که میتواند موجب شفای بیماران یا ایجاد برکت و افزایش روزی برای افراد شود؟! به راستی بوسیدن و یا مالیدن این پارچه ها و لباسها به این «در مقدس»، موجب چه تحولی میشود که عده ای این کارها را نجام میدهند؟!
من قویا معتقدم دوام و بقای این حکومت مذهبی تا زمانی است که خرافات و نادانی در میان ایرانیان جایگاه دارد. به محض اینکه مردم غفلت زده آگاه شوند و از این جهالت، بت پرستی و تقلید کورکورانه دست بردارند و تفکر کردن، متفاوت اندیشیدن و منطقی رفتار کردن را یاد بگیرند، شیشه عمر این حکومت هم خواهد شکست! شما نگاه کنید ببینید چگونه تعداد امامزاده ها از اول انقلاب تاکنون چندین برابر شده است! ببینید چگونه سالی چند ده هزار میلیارد تومان صرف سفرهای زیارتی (مرده پرستی و قبرپرستی) به مشهد، قم، کربلا، دمشق و عربستان میشود و چه پول هنگفتی به داخل ضریح ده هزار امامزاده موجود در کشور و جیب اعراب منطقه ریخته میشود! ببینید با این پول هنگفت به هدر رفته بر سر جهل و نادانی، چه کارهای مفیدی می شد انجام داد …

Sonntag, 23. Februar 2014

رضا شهابی را آزاد کنید

علی‌ اخوان پور:
سه تشکل مدافع حقوق کارگران و حدود سی فعال کارگری در داخل و خارج از ايران در نامه‌ای به احمد شهيد،‌ گزارشگر ويژه سازمان ملل برای حقوق بشر در ايران،‌ از او خواستند تا از مقام‌های جمهوری اسلامی ايران بخواهد رضا شهابی،‌ فعال کارگری زندانی، ‌را «بی‌قيد و شرط» آزاد کنند تا امکان درمان او در خارج از زندان فراهم شود.
امضاکنندگان نامه با اشاره به آن چه «شکنجه رضا شهابی پس از بازداشت» خوانده‌اند،‌ نوشته‌اند که او در اين مدت دچار ناراحتی کليه،‌ درد شديد در ناحيه کمر و انتھای ستون فقرات شده و پای چپ او نيز بی‌حس شده است.
کمپين بين المللی حمايت از حقوق کارگران ايران،‌ انجمن کارگری دموکراسی‌خواه و چند تن از اعضای سنديکای کارگران شرکت واحد تهران از جمله امضاکنندگان اين نامه‌اند.
رضا شهابی، عضو هيئت مديره سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، در خرداد سال ۸۹ بازداشت و به شش سال زندان، ‌پنج سال محروميت از فعاليت سنديکايی و پرداخت هفت ميليون ريال جريمه محکوم شد.
پيش از اين، سنديکای کارگران فلزکار و مکانيک و هيئت بازگشايی سنديکای کارگران نقاش و تزئينات نيز با اشاره به بيماری‌های آقای شهابی، خواستار آزادی و معالجه او شده بودند.
سازمان عفو بين‌الملل، از بزرگ‌ترين نهادهای بين‌المللی و غير دولتی مدافع حقوق بشر، نيز در آبان‌ماه سال جاری، نسبت به وضعيت نابه‌سامان رضا شهابی فعال کارگری زندانی در اوين هشدار داد.
پزشکان پيش از اين گفته بودند که آقای شهابی در صورت عدم درمان ممکن است از ناحيه سمت چپ بدن فلج شود.
رضا شهابی يک بار در سال ۱۳۹۱ مورد عمل جراحی ستون فقرات قرار گرفته است.
امضاکنندگان نامه به احمد شهيد، دليل بيماری‌های کنونی آقای شهابی را در اين دانسته‌اند که او را پس از بازداشت «با زور سوار ماشين اطلاعات می‌کنند و در تمام طول راه در حالی که سر او را به زير صندلی فرو کرده بودند، با لگد به گردن او می‌کوبند. سپس به مدت سه روز بی‌ھيچ سوال و جوابی او را کتک می‌زنند و از دست‌ھا و پاھا آويزان می‌کنند. تازه بعد از اين سه روز بازجويی از او شروع می‌شود. بازجويی ماه‌ھا به طول می‌انجامد. در اين مدت ھر روز کتک می‌خورد و شکنجه می‌شود. کتف چپش در ھمين ايام جابه‌جا می‌شود و گردن و ستون فقراتش به شدت صدمه می‌بيند. چهارده ماه او را به ھمين منوال نگه می‌دارند تا زمانی که اعتصاب غذا می‌کند و مجبور می‌شوند او را به بيمارستان ببرند».

Donnerstag, 20. Februar 2014

از صبح امروز تاکنون ۲۳ تن درایران اعدام شدند

علی‌ اخوان پور:
براساس گزارشات رسیده از صبح امروز تاکنون ۲۳ تن درایران اعدام شدند. صبح امروز ۸ زندانی متهم به قاچاق مواد مخدر در زندان قزل‌حصار کرج اعدام شدند و تا کنون تنها جسد یک تن از ایشان به خانواده تحویل شده است. روز گذشته ۸ زندانی متهم به قاچاق مواد مخدر جهت اجرای حکم اعدام به سلول انفرادی منتقل شدند و سحرگاه روز جاری حکم اعدام این ۸ تن در محوطه زندان قزل‌حصار کرج از طریق چوبه دار به اجرا در آمد و تا لحظه تنظیم این خبر تنها جسد مرتضی لطافت را تحویل خانواده داده‌اند. علی اصغر (امیر) خدادوست ۳۶ ساله، علی زرپوش ۲۹ ساله که جنازه‌اش را به کرمانشاه فرستادند ولی هنوز تحویل خانواده نشده است، علی افخمی ۲۲ ساله، عادل کرمی ۳۰ ساله، مرتضی لطافت ۳۳ ساله که جنازه‌اش تحویل خانواده شد، محمد خالقی ۳۳ ساله، علی دبیریان ۳۵ ساله، علی اصغر کیان ۴۱ ساله اسامی اعدام شدگان امروز بودند. همچنین یک متهم به قاچاق مواد مخدر صبح امروز در ملاء‌عام و در میدان مادر قزوین به دار آویخته شد و سه زندانی دیگر در زندان چوبین در این شهر اعدام شدند. امروز نیز چهار نفربه اتهام حمل و نگهداری ۷۰۳ کیلو تریاک و ۲۳ کیلو هرویین اعدام شدند طی احکام صادره از سوی شعب دوم و سوم دادگاه انقلاب اسلامی کرمان، ۴ نفر در محوطه زندان مرکزی کرمان به دارآویخته شدند. در زنجان نیز ۲ نفر دیگر به اتهام توزیع مواد مخدر بالای چوبه ی دار رفتند که به موجب دادنامه‌های صادره از شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی زنجان حکم صادره به اجرادرآمد. براساس گزارشات رسیده دست‌کم ٥ نفر زندانی دیگر نیز در زندان بندر عباس اعدام شدند. این در حالی ست که صبح روز جاری دست‌کم ۱۵ زندانی محکوم به اعدام در زندان رجایی شهر کرج جهت اجرای حکم اعدام به سلول انفرادی منتقل شدند. به گفته برخی کارشناسان و نهادهای مستقل حقوق بشری، انعکاس این حجم از اخبار اعدام تنها بخشی از گستردگی اجرای مجازات‌های مرگ در ایران را به نمایش می‌گذارد و با توجه به عدم شفافیت سیستم قضایی جمهوری اسلامی، آمار واقعی می‌تواند بسیار بیش از این‌ها باشد. در این رابطه دو گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد، احمد شهید، گزارشگر ویژه در مورد حقوق بشر در ایران، و کریستوف هینز، گزارشگر ویژه در مورد اعدام‌های فراقضایی، فوری و خودسرانه، ۳ بهمن‌ماه ۱۳۹۲ از دولت ایران خواستند تا بلافاصله اعدام‌های مستمر را متوقف کنند. این گزارشگران با تاکید بر اعدام دست‌کم ۶۲۵ نفر، شامل ۲۸ زن در سال ۲۰۱۳ از شیب افزایش‌یابنده‌ی اعدام‌ها در سال ۲۰۱۴ به شدت ابراز نگرانی کردند.

Dienstag, 18. Februar 2014

خودسوزی مقابل وزارت نفت ایران

علی‌ اخوان پور:
بر اساس گزارش رسانه‌های ایران یکی از کارمندان سابق شرکت نفت امروز دوشنبه ۲۸ بهمن‌ماه در مقابل وزارت نفت خودسوزی کرد.

به گزارش خبرگزاری فارس، این فرد ۵۸ ساله، همزمان با حضور حسن روحانی، رئیس جمهوری ایران در ساختمان وزارت نفت اقدام به خوسوزی کرد.

این فرد یکی از کارمندان صنعت نفت در جنوب کشور بوده است.

فرد مذکور به بیمارستان فوق تخصصی مرکزی نفت منتقل و درصد سوختگی او ۵۵ درصد برآورد شده است.

در همین حال بر اساس گزارش خبرگزاری کار ایران (ایلنا)، اکبر نعمت اللهی سخنگوی وزارت نفت با تائید خبر خودسوزی گفت: "امروز پس از بازدید و خروج رئیس جمهور از وزارتخانه یکی از کارکنان در محوطه خروجی ساختمان اقدام به خودسوزی کرد."

وی گفت که هویت و دلیل خودسوزی این فرد هنوز مشخص نیست.

با توجه به تحریم‌های ایران و افزایش مشکلات اقتصادی، کارگران و کارمندان شرکت‌های مختلف در دو سال اخیر بارها دست به تجمع های اعتراضی زده‌اند.

از جمله بازنشستگان پالایشگاه آبادان در آذرماه سالجاری در اعتراض به شرایطشان در مقابل وزارت نفت تجمع کرده بودند.

"مگر در کشوری که نهال خشونت با خون آبیاری شد و رشد کرد جز «مرگ» ثمر دیگری میتوان از آن انتظار داشت؟

علی‌ اخوان پور:
محمد ملکی، نخستین رئیس دانشگاه تهران پس از انقلاب، در نامه یی سرگشاده، سیاست های جمهوری اسلامی را جزء به جزء، و موبه مو، به نقدی صریح و بی پروا کشیده است.

محمد ملکی، هشتاد ساله، و از مدافعان فعال آزادی های مدنی، در این نامه بیسابقه، پس از پرداختن به رویدادهایی که در ایران به انقلاب و قدرت یافتن آیت الله خمینی انجامید، می نویسد:

"گذشته از شعار اصلی انقلاب که استقلال، «آزادی، جمهوری اسلامی» بود، متأسفانه بقیه ی شعارها بوی «مرگ» میداد. از جمله «مرگ بر شاه، مرگ بر شاه، مرگ برشاه»، «مرگ بر آمریکا»، «مرگ بر امپریالیسم» و انواع و اقسام طلب مرگها.

"کلمه «مرگ» در ذهنمان جا گرفت و تا امروز که ۳۵ سال از تغییر نظام شاهی به نظام شیخی میگذرد، این کلمه ی منحوس هنوز گریبان ما را رها نکرده است. مگر آن روزها فریاد نمیکردیم «تا شاه کفن نشود، این وطن، وطن نشود؟» ولی دیدیم شاه کفن شد ولی وطن، وطن نشد."

دکتر ملکی سپس پرسیده است:

"مگر در کشوری که نهال خشونت با خون آبیاری شد و رشد کرد جز «مرگ» ثمر دیگری میتوان از آن انتظار داشت؟ ۳۵ سال شعار «مرگ بر...» سردادیم و کمتر از «زنده باد» بهره گرفتیم."

*"خدعه خمینی و زخم التیام نیافته"

نخستین رئیس دانشگاه تهران در دوران پس از انقلاب، از ایرانیان خواسته است که برای جلوگیری از تکرار آن چه «دوران خون و خشونت» می خواند، خرد پیشه کنند، و از «عقل» بهره گیرند. بنوشته او:

"آقای خمینی با کوله باری از حرفهای قشنگ که خواسته مردم در شعارهای اصلی شان بود، به ایران آمد، و ملتی را با وعده های خود فریب داد یا بقول خودش «خدعه» کرد و پایه های دروغ و نیرنگ را استوار ساخت. باید عاقلانه اندیشید که چرا چنین شد و ما به این وضع گرفتار شدیم؟"

دکتر ملکی به همین پرسش بسنده نکرده، باز می پرسد:

"چرا وقتی آقای خمینی در پاریس زیر درخت سیب با آن منیّت و غرور می نشست و آن شعارهای توخالی را که هرگز به آنها اعتقاد نداشت، می داد، ما سابقه ی خشونت ورزی او را در دوران زندگی اش فراموش کرده بودیم؟ چرا از نوشته ها و گفته هایش پی به افکارش نبرده بودیم؟ چرا عکس او را در ماه دیدیم؟ "


آقای ملکی که نخستین بار روز دوازدهم تیرماه ۱۳۶۰ در پی اعتراض به تعطیل شدن دانشگاه ها و باز ستاندن استقلال آن ها، طعم زندان را در دوران جمهوری اسلامی چشید، و پنج سال پشت میله ها ماند، با اشاره به اعدام های پی در پی در سال های نخست پس از انقلاب در تهران و گوشه و کنار ایران می نویسد:

" آقای خمینی وعده ی «مهر» و «محبت» داده بود اما چند روزی از این وعده ها نگذشت که اعدام سران حکومت سقوط کرده در دادگاه هایی که نه قاضی های آن صلاحیت قضاوت داشتند، و نه [هیچ یک] از بدیهی ترین اصول یک دادگاه قانونی برخوردار بود، آغاز گردید. نه از وکیل مدافع متهم خبری بود، نه از فرصت دفاع متهمین از خود و نه از محیطی که متهم احساس امنیت کند. به جای آیات رحمت و رحمانیت، با ملعبه قرار دادن یکی از آیات قرآن آن را روبروی متهم و در بالای سر به اصطلاح قاضی به دیوار دادگاه می آویختند تا متهم بداند که جز با حکم مرگ و نابودی از آنجا بیرون نخواهد آمد.

"از کشتارهای کردستان و گنبد و قتل عام، روستای قارنا چه بگویم؟ سکوت اکثر ما زخمی شد که هنوز پس از گذشت ۳۵ سال التیام نیافته است."

*به گروگان گرفتن آمریکایی ها زشت و زیانبار بود

دکتر ملکی با "زشت و زیانبار" خواندن حمله به سفارت واشینگتن در تهران در آبان ماه ۱۳۵۸، و به گروگان گرفته شدن نزدیک به هفتاد دیپلمات و کارمند آن، یادآوری می کند:

"آقای خمینی این عمل زشت و زیانبار را که هنوز دود آن چشم هایمان را می سوزاند، «انقلاب دوم» نامید و گروههای سیاسی از چپ و راست و مذهبی با برافراشتن خیمه و بارگاه به تأیید آن کار پرداختند و شعار مرگ بر آمریکا و امپریالیسم سردادند. گروههای سیاسی سعی داشتند هریک صدای خود را بلندتر کنند تا بیشتر انقلابی! بودن آنها ثابت شود. دولت بازرگان استعفا داد و ما، همین ماهای باصطلاح انقلابی، لقب «لیبرال» به او دادیم و لعن و نفرینش کردیم."

*هر که انتقاد کرد، زبانش را بریدیم

این مدافع فعال آزادی های مدنی در ایران، با شرح چند و چون برچیدن دانشگاه ها و زمینه چینی برای سرنگون کردن ابوالحسن بنی صدر، نخستین رئیس جمهوری اسلامی، خطبه های حجت الاسلام علی خامنه یی در نماز جمعه تهران را در تحریک صدام حسین به درگیری جنگی با ایران موثر می خواند، و نمونه یی از گفته های رهبر کنونی جمهوری اسلامی را در این زمینه عیناً نقل می کند.

بگفته دکتر ملکی، ادامه جنگ پس از آن چه در ایران «فتح خرمشهر» خوانده می شود، سیاستی نادرست بود که هم آیت الله حسینعلی منتظری [نایب ولی فقیه در آن زمان] و هم مهندس مهدی بازرگان درباره این نادرستی به آیت الله خمینی هشدار گفته بودند. اما جنگ ادامه یافت، و بنوشته دکتر ملکی:

" عده ای که منافع خود را در ادامه ی جنگ می دیدند، جنگ دفاعی را تبدیل به جنگ تهاجمی کردند و وارد خاک عراق شدند و تمام تلاش خود را بکار گرفتند تا جنگ ۸ سال ادامه یابد و نتیجه آن صدها هزار شهید و مجروح و معلول و بقول آقای هاشمی رفسنجانی بیش از هزار میلیارد دلار خسارت مادی برای ایران شد."

بنوشته دکتر ملکی، بنیادگذار جمهوری اسلامی جنگ را نعمت می خواند اما «نقمت» یا عقوبت نصیب مردم ایران شد.

*سپاه پاسداران پاسدار چیست؟

در این نامه پس از اشاراتی مفصل به دوران پس از جنگ، و ترور شماری از ایرانیان در خارج از کشور، در دوران ریاست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی، دکتر ملکی قدرت گرفتن سپاه پاسداران در عرصه سیاسی ایران را نکوهش می کند:

"سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برای چه بوجود آمد؟ اگر وظیفه ی سپاه، پاسداری از انقلاب اسلامی است، پس باید به این پرسش پاسخ داده شود که انقلاب اسلامی چیست که سپاه باید از آن پاسداری کند؟ مگر هر انقلابی را از شعارهایش نمی شناسند؟ شعار انقلاب اسلامی چه بود؟ مگر مردم در انقلاب استقلال، آزادی، جمهوریت و اسلامیت را فریاد نمی کردند؟

"آیا سپاه در پی تحقق این آرمانهای ملت ایران بوده یا وظیفه سرکوب و شکنجه و کشتار مردم را به عهده گرفته است؟ بسیجِ وابسته به سپاه در دانشگاهها و مدارس و ادارات و بازار چگونه با مردم رفتار کرده [است] و میکند؟ سپاه و بسیج آزادی آفرینند یا آزادی کش؟"

در زمینه یی باز هم پرسشی، دکتر ملکی سپاه پاسداران را اینچنین به چالش می کشد:

"مگر سپاه نبود که اسفند سال ۷۹ دهها شخصیت دگراندیش از جمله نویسنده را ماهها در زندان مخوف عشرت آباد و در آن سلولهای یک متر در دو متر زندانی نمود و آن رفتار غیرانسانی را با آنها انجام داد و با چشم بسته آنها را به بازجوییهای شبانه میبرد و از هیچ توهین و تحقیر در مورد اسیران دریغ نکرد؟
"مگر بسیاری از آنها با کاسبکاری از جنگ به سرداری نرسیدند و بر همه ی امور اقتصادی و سیاسی مسلط نشدند و ثروتهای کلان و کاخهای فرعونی برای خود و اقوام و فرزندانشان بنا نکردند و شکستن استخوان توده های فقیر مردم را زیر پاهایشان نشنیدند؟ و اگر کسی یا کسانی به این اعمال اعتراض کردند مگر با خون و خشونت با آنها برخورد نشد؟"

*احمدی نژاد «تحفه» خامنه یی به مردم ایران

"
این ناراضی سالمند و زندان کشیده جمهوری اسلامی، با نقد دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی، و یادآوری قتل داریوش و پروانه فروهر، محمد مختاری، محمدجعفر پوینده، و چندین اندیشه مند دیگر ایرانی در رشته قتل های معروف به «زنجیره یی»، محمود احمدی نژاد را «تحفه» یی می خواند که رهبر جهوری اسلامی به مردم ایران داد:

"در این دوره بلایی بر سر مردم آورده شد که در سال ۸۸ مردم سر به شورش برداشتند و جنبش سبز با ده ها کشته و مجروح و هزاران زندانی سیاسی را شاهد بودیم. بالاخره فقر و فلاکت، دزدی و دروغ و اعتیاد و فحشا به جایی رسید که صدای همه درآمد.

"درگیری بین حاکمان موجب افشاء آدم کشیها و شکنجه و تجاوزها در زندانها و اختلاس های چندهزار میلیاردی و دخالت و آتش افروزی در جای جای کشورهای اسلامی و ... شد. همه ی این اعمال در زمان ریاست جمهوری کسی صورت گرفت که مورد تأیید حضرت «آقا» بود و این حمایتها تا پایان دوره هشت ساله ی رئیس جمهوری احمدی نژاد ادامه داشت. "

*از «نرمش» در ایران خبری نیست

محمد ملکی، انتخاب حسن روحانی به ریاست جمهوری اسلامی را ناشی از ناگزیری سران تهران می داند:

"آقای روحانی با ۱۸ میلیون رأی اعلام شده با یک سوم آراء مردمی که حق شرکت در انتخابات داشتند به ریاست جمهوری رسید. فشارهای کمرشکن تحریم ها و انزوای جهانی و نارضایتی روزافزون مردم، مقامات نظام ولایی را وادار کرد تا دست از جاه طلبی هسته ای بردارند و با روی کار آمدن آقای روحانی مقدمات نرمش در برابر قدرتهای غربی آماده شد و نهایتاً توافق نامه ژنو را به امضا برسانند.

" اما برای مردم این سوال باقی مانده که چرا دهها میلیارد دلار هزینه برای جاه طلبی هسته ای خرج شد؟ آخر این کار که به قیمت فقر و ورشکستگی اقتصادی مملکت تمام شد چه سودی برای مردم ایران داشت؟"

دکتر ملکی افسوس می خورد که از این «نرمش» در خود ایران خبری نیست:

" در این مدت، زندان و حصر و خشونت و اعدام ادامه داشته و معلوم نیست چه زمانی قرار است به حقوق بشر و حقوق مردم ایران احترام گذاشته شود؟"

در این نامه بیسابقه، و بسیار صریح، دکتر ملکی به ایرانیان توصیه می کند:

"بیاییم با تجربه گیری از گذشته دیگر از «مرده باد» کمتر، و از «زنده باد» بیشتر استفاده کنیم."
 

Mittwoch, 12. Februar 2014

زمینه‌ی انقلاب را آخوندها پدید نیاوردند


علی‌ اخوان پور:
بعد از انتشار سخنان غلامعلی حداد عادل با این ادعا که «شب‌های شعر گوته کار انگلیسی‌ها بود» بهانه‌ای به دست آمد که به سراغ شرکت کنندگان این شب‌های شعر برویم. و بالاخره این افتخار را داشتیم که با استاد اسماعیل خویی به گفت و گو بنشینیم، صدای درد قلم و رنج مردمی را از او بشنویم که طی سی و پنج سال شاهد ذبح هر روزه‌ی انقلابشان بوده‌اند، انقلابی که حاصل دهه‌های متمادی مبارزات آزادی‌خواهانی بود که به براندازی نظام سلطنت و اتمام ریشه‌های دوانده شده نظام سرمایه‌داری در ایران امید داشتند و آن چه پس از ربوده شدن انقلابشان به دست اسلام‌گرایان نصیب‌شان شد اعدام بود: اعدام سرها، زبان‌ها، قلم‌ها، و بشر.
اسماعیل خویی: دوستان درود بر شما و هنگام‌خوش می‌گویم به هم‌میهنان و هم‌زبانانم در هر جای جهان که هستند به خصوص در ایران امروزی، ایران آخوندزده و بدبخت. آقای حداد عادل وظیفه‌ی انقلابی و اسلامی خودش را دارد انجام می‌دهد. اجازه بدهید برای آن‌که حرفم را زده باشم، اول از مفهوم”تقیه” در اسلام چند کلمه‌ای بگویم. “تقیه” که هم‌ریشه است با تقوا (یعنی دروغ گفتن پرهیزگارانه) و مسلمانان حق دارند، البته مسلمانان شیعی به‌ویژه شیعیان دوازده امامی که هرگاه اسلام یا جان خودشان را در خطر دیدند به دشمن دروغ بگویند.
khoi
اسماعیل خویی

این مفهوم اندک اندک به یکی از اصول شیعیان بدل شده است. اگر بخواهم مقایسه کنم و حرفم را به روشنی بگویم نخست باید اشاره‌ای بکنم به سوگندنامه‌ی بقراط که با آن پزشکان پیمان می‌بندند که از جان و زندگانی بیمار پشتیبانی کنند تا واپسین لحظه. و این اصل هیچ استثنایی ندارد. چرا؟ برای آن‌که هر استثنایی بر این‌گونه اصول را بپذیریم به تدریج کش می‌آید و کم کم قانون را از اصل درمی‌آورد و خودش تبدیل به اصل تازه‌ای می‌شود.
فرض کنید اگر سوگندنامه‌ی بقراط یک استثنا می‌داشت. مگر بیمار دچار بیماری علاج‌ناپذیری باشد و یا سخت عذاب بکشد، همین مگر به زودی پزشکان می‌رسند به جایی که به‌خصوص وقتی‌که مصلحت‌های سیاسی و اجتماعی، تاریخی و یا سکت و گروه خودشان پیش آید که حتی بیمار را به علت یک سرماخوردگی ساده بکشندو بهانه‌شان این باشد که طفلکی آن‌قدر وحشتناک عطسه می‌کرد که کم بود سقف خانه بر سرش فرو بریزد. “تقیه” هم در آغاز یک چنین اصلی بوده است. یعنی شاید با نیک‌خواهی پدید آمده باشد که از آن‌جا که دشمنان نیرومند بوده‌اند و شمار این حضرات شیعیان هم کم بوده برای دفاع از جان خود به‌ویژه برای پیش‌برد اسلام، فرد مسلمان حق داشته است که به دشمن دروغ بگوید. کم کم این چگونگی از خمینی به این سو به قاعده بدل شده است. زشت‌ترین جنبه‌ی اسلام عزیز، اسلام خمینی بدل شده است. و امروز به بهانه‌ی دفاع از اسلام و برای پیش‌برد اسلام و برای نگاه‌داشتن فرمانفرمای آخوندی همه‌ی دست‌اندرکاران این حاکمیت به خودشان اجازه می‌دهند که در همه‌ی زمینه‌ها و به همه‌گان دروغ بگویند. کم کم چشم‌اندازی که پیش روی ماست، از دشمن تمام جهان است یعنی اسلام کنونی، یعنی فرمانفرمای آخوندی دو دشمن اصلی دارد. یک: همه‌ی کشورهای جهان. دو: بیشترین مردمان ایران.  و هم در سیاست خارجی و هم سیاست داخلی به خودشان اجازه می‌دهند که به همه‌گان دروغ بگویند. در نتیجه آقای حدادعادل با وجدان راحت دروغ می‌گوید. بی‌انکه گونه‌هایش سرخ شود. بدون آن‌که کوچک‌ترین خارخار وجدانی احساس کند. دروغ می‌گوید حتی با سرفرازی. انگار که وظیفه‌ی دینی خود را انجام داده است.

استاد خویی، از انقلاب ذبح شده با ما گفت. به قولی ملاخور شدن انقلاب. واقعیت انقلاب آن چیزی بود که طی این سال‌ها یا پنهان شد یا تحریف.
اسماعیل خویی: می‌رسم به نکته‌ی بعدی که زمینه‌ی انقلاب به گفته‌ی شکرالله جان پاک‌نژاد”ملاخور” باشد. زمینه‌ی انقلاب را اسلام عزیز، آخوندها پدید نیاوردند. زمینه‌ی انقلاب از سال‌ها پیش از انقلاب کم کم آماده می‌شد و دست‌اندرکاران و کسانی که این زمینه را داشتند آماده می‌کردند بیشترین‌شان به گواه تاریخ سیاسیون و انقلابیون سکولار بودند. اگر شما فهرستی از زندانیان سیاسی زمان شاه را داشته باشید و به دو دسته‌ی اسلامی و غیراسلامی تقسیم کنید، زندانیان سیاسی مسلمان در زمان شاه، بسیار بسیار کم بودند اصلا قابل مقایسه نبودند با زندانیان چپ و زندانیان وابسته به جبهه‌ی ملی مثلا. هم حزب توده، هم چپ نو که البته از بنیاد با حزب توده مخالف بود و هم جبهه‌ی ملی و هم همه‌ی چند نیروی دیگری که در کار بودند، این‌ها همه سکولار بودند. حتی مجاهدین که زمینه‌ی اصلی جهان‌نگریشان اسلام است، در برخورد با حاکمیت آن‌ها نیز سکولار بودند. یعنی درست بود که مسلمان بودند اما بر آن بودند که حاکمیت از دین باید جدا باشد و به‌ویژه با آخوندها هیچ میانه‌ای نداشتند. گمان می‌کنم این چگونه‌گی هم برآیندی بود از آموزه‌های به‌ویژه دکتر علی شریعتی.
khoi.

پس زمینه‌سازان انقلاب بیش و پیش از همه سکولارها بودند. و ای کاش انقلاب سزارین نمی‌شد. پیش از موعد خودش از شکم تاریخ بیرون کشیده نمی‌شد. اما از آنجایی که احساس خطرهای جهانی شد. اگر یادتان باشد اسم خمینی از حداکثر ۶ ماه قبل از انقلاب این سو و آن‌سو آغاز شده بود به شنیده شدن. و از ٣ ماهی پیش از انقلاب بود که مسلمان‌ها به خیابان‌ها ریختند. یعنی به زمینه‌ی سکولار انقلاب یک بخش دیگری زمینه‌ی اسلامی نیز اضافه شد. زمینه‌ی انقلاب، زمینه‌ی آمیخته بود از نیروهای سکولار که بیبش‌ترین بودند و نیروهای اسلامی که دیرآمدگان در این زمینه بودند.
اما پس از انقلاب و اگر سری بزنید به قانون اساسی فرمانفرمای آخوندی می‌بینید که این قانون از بنیاد و از درون خودش دچار تضادهای آشکاری‌ست. چرا چنین است؟ برای این‌که از دو دیدگاه این قانون اساسی نوشته شد. یک: از دیدگاه سکولارها که می‌خواستند هر چه بیش‌تر روی حقوق مردم تکیه کنند. دو: دیدگاه آخوندی که می‌خواست هر چه بیش‌تر روی حقوق اسلامی تکیه کند. این‌چنین است که قانون اساسی جمهوری اسلامی از بنیاد دچار تناقض است. و طبیعی‌ست که چنین باشد زیرا از یک‌سو اندیشه‌ای پشت نوشتن شدن  این سند بود که می‌خواستند جمهوری داشته باشند که زمینی‌ست و در آن بنیاد و خواست‌گاه قدرت اراده‌ی مردم باشد. از سوی دیگر اندیشه‌ای در کار بود که می‌خواست حاکمیت اسلامی پدید آورد، حاکمیتی که قدرت در آن فقط از آن خدا بود و نمایندگان خدا بر زمین. جمهوری با اسلام از بنیاد تناقض دارد. جمهوری یعنی گونه‌ای از حاکمیت که در آن قدرت از مردم، با مردم و برای مردم است. جمهوری نظامی‌ست از حاکمیت که در آن همه‌ی قانون‌ها ساخته‌ی اراده‌ی مردم هستند. به همین دلیل است که هیچ قانونی نه مقدس است و نه دگرگونی‌ناپذیر و جاودانه. همه‌ی قانون‌ها با رای مردم پدید می‌آیند و با رای مردم دگرگون می‌شوند و با رای مردم از میان می‌روند. اما حاکمیت اسلامی، حاکمیتی‌ست که قانون‌هایش را پیشاپیش تعیین کرده است. این قانون‌ها مقدس‌اند، جاودانه‌اند و دگرگونی ناپذیر. و تنها کاری که برای حاکمیت باقی می‌ماند این است که آن را تعبیر و تفسیر کند همین وبس. می‌بینید تفاوت جمهوری با اسلام در حقیقت از زمین تا آسمان است. جمهوری یک نمود زمینی‌ست، یک نمود انسانی‌ست. و حاکمیت اسلامی یک نمود آسمانی‌ست. البته که این تناقض از میان برنخواهد خاست مگر یا این‌که سکولاریزم به‌طور کلی در ایران از بین برود. یا این‌که اسلام عزیز از حاکمیت برکنار شود. و چنین هم خواهد شد. خواهید دید.
 soltanpoor
سعید سلطان‌پور

از نگاه استاد خویی، خمینی استالینی بود که برای حذف انقلابیون واقعی لباس حقانیت به تن کرد و واقعیت را قلب کرد. همان‌طور که استالین انقلاب سوسیالیستی را به بیراهه برد، خمینی کمونیست‌ها را به جوخه‌های اعدام سپرد.
اسماعیل خویی: اما وظیفه‌ی انقلابی کسانی که به انقلاب ملاخورشده ایمان دارند و می‌خواهند آن را به پیش ببرند، وظیفه‌ایست از آن نوع که استالین برای همکار خودش در شوروی فروریخته پدید آورد. یعنی چه؟ یعنی استالین و همکارانش آغاز کردند به بازنوشتن تاریخ و کار به جایی رسید که مثلن عکس تروتسکی از کنار عکس لنین حذف شد.
 
بسیاری از کسانی که انقلاب را پدید آورده بودند به تدریج عکس‌هایشان از عکس‌های به یادگارمانده پاک شد . نام‌هایشان از تاریخ پاک شد و اگر نامی از آن‌ها به جا ماند آمیخته بود با ناسزا و تهمت و دروغ. باری، این کاری‌ست که آقایان مسلمان با وجدان راحت آغاز کردن به انجام دادن یعنی می‌خواهند تاریخ انقلاب را هم پاک‌سازی اسلامی کنند. بعد از انقلاب را که هر چه خودشان می‌خواهند می‌نویسند اما می‌خواهند پیش‌زمینه‌ی انقلاب را هم اسلامی کنند. پیش‌زمینه‌ی انقلاب را هم می‌خواهند پاک‌سازی اسلامی کنند. راه این کار چیست؟ این است تمام کسانی که در دوران شاه دست به مخالفتی زدند یا آرزوی آزادی و برابری و دادگری داشتند و برای مردم کار می‌کردند و جان بر کفانه این کار را می کردند و بسیاری در این را جان خودشان را فدا کردند، تمام این‌ها را می‌خواهند از تاریخ حذف کنند. از جمله روشنفکران سکولار را.

اما در شب‌های شعر گوته چه گذشت؟ آن‌همه شور و انقلاب که کلید خورد.
اسماعیل خویی: کانون نویسندگان ایران مجمعی بود از همین‌گونه روشنفکران. البته درهای ساختاری کانون نویسندگان بر روی همه باز بود. من در واپسین دورهی فعالیتش از اعضای هیات دبیران بودم. و به خوبی آن را از درون می‌‌شناسم. درهای این کانون به روی همه باز یود. مهم نبود که یک نویسنده، شاعر یا پژوهشگر چگونه می‌اندیشد. مسلمان هست یا نیست. بی‌خداست یا باخداست. کمونیست است یا سوسیالیست است یا ملی‌گراست.
saeed-soltanpoor
همه‌گان می‌توانستند عضو کانون شوند. اما شمار اعضای مسلمان ما هم در آن‌زمان هم انگشت‌شمار بود. آن ها هم می‌توانستند قربانی شوند، آن‌هایی که عضو کانون بودند. اما خاطره‌ی کانون یا باید از یادها برود. یا باید به لجن کشیده شود. این است از انگیزه‌ی آقای حدادعادل. برای آن‌که یکی از درخشان‌ترین کارهای کانون نویسندگان ایران را که همان برگزار کردن ده شب شعر بود و بسیارانی برآنند که این اولین جرقه‌ی انقلاب بود که زده شد. و پس از آن شب‌ها بود که ترس‌ها آغاز به فروریختن کرد. به‌خصوص پس از شب‌های بعد از سعیدجان سلطانپور مردم هجوم می‌آوردند به باغ انجمن گوته و تا شانزده و هفده هزار نفر آن روزها زیر باران جر جر جمع می‌شدند و به شعرها و سخن‌رانی‌ها گوش می‌دادندو و این‌ها کسانی بودند که از سارسر ایران و نه فقط تهران. و در شرایطی به نویسندگان وشاعران خود گوش می‌داند که باغ انستیتو گوته محاصره شده بود با نیروهای ضربتی ارتش از سوی ساواک. این پیش‌آمد که اهمیت تاریخی فراوانی دارد. ولی هیچ ذره‌ای از این اهمیت به تاریخ اسلام مربوط نیست. این یادمان درخشان یا باید اندک اندک از یادها برود و یا به لجن کشیده شود. چنین است که آقای حدادعادل با پررویی، بی‌شرمی و وقاحت یک آخوند چشم‌دریده می‌‌گوید که شعرهای انستیتو گوته را انگلیسی‌ها ترتیب دادند. آخر دست کم می‌توانست بگوید آلمانی‌ها ترتیب دادند. آخر چگونه انگلیسی‌ها دکتر بیکر رئیس انجمن گوته را ازآن خود کرده‌اند. اصلا چرا این کار را بکنند؟ آن‌ها که پیشاپیش با آخوندها موافق بوده‌اند. این یک دروغ آشکار و بی‌شرمانه‌ی آخوندی‌ست که از دهان یکی از آخوندهای بی‌دستار و بی‌عمامه و عبا گفته می‌شود. خودش هم می‌داند که دروغ می‌گوید. همه‌ی مردم می‌دانند که دروغ می‌گوید جز همان کسانی که پیشاپیش آماده‌اند برای پذیرش این‌گونه دروغ‌ها. آن‌‌ها هم همان کسانی هستند که آن شب پای منبر این آخوند پلید، بی‌وجدان وبی همه‌چیز گردآمده بودند. درود بر همه‌ی شما و درود بر همه‌ی هم‌زبانانم در ایران آخوندزده.

و امروز، که قلم‌ها صدای مرگ می‌دهند و محکوم‌اند به حبس، زندان، سانسور، سکوت، و اعدام.

Dienstag, 11. Februar 2014

آیا خمینی دروغ می‌گفت؟


علی‌ اخوان پور:

برخی منتقدین به صراحت می‌گویند فارغ از ابعاد فقهی و شرعی اقدامات آیت‌الله خمینی، او در جریان انقلاب ایران بارها درباره خواسته‌ها و نظراتش دروغ گفته است.

هوشنگ نهاوندی نویسنده کتاب «خمینی در فرانسه»، تحقیقات گسترده‌ای درباره مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها و بیانیه‌های آیت‌الله خمینی در دوره اقامتش در این کشور اروپایی انجام داده است.

او در پاسخ به این سئوال که آیا آیت‌الله خمینی در این دوره دروغ گفته است می‌گوید: «قطعا! قطعا دروغگو بود. در پاریس مطالبی می‌گفت که خوشایند افکار عمومی دنیا باشد، چرا که تمام گروههای چپگرا چه در اروپا و چه در آمریکا از او طرفداری می‌کردند. و تزویر می‌کرد و خدعه می‌کرد.»

عباس میلانی نیز با استناد به تحقیقات یکی از دانشجویانش می‌گوید که از میان ۱۱۰ مصاحبه آیت‌الله خمینی در دوران اقامت در فرانسه، هیچ اشاره‌ای به واژه «ولایت فقیه» وجود ندارد و «برعکس، بارها و بارها گفته است که تکثر فکر و اندیشه آزاد خواهد بود و بارها گفته که ما بر سر زنها چادر نخواهیم کرد.»

در واقع همین اظهارات آیت‌الله خمینی موجب شد تا برخی که خواسته‌هایی از همین دست داشتند، با او و گروه هوادارانش همراه شوند.

و این تنها به گروههای مختلف سیاسی ختم نمی‌شد. چنانکه مهدی فتاپور، از رهبران سازمان فدائیان خلق می‌گوید، اظهارات آیت‌الله خمینی موجب شد تا برخی از مردم عادی نیز به واسطه همین اظهارات به او بپیوندند.

به اعتقاد او، اگر آنچه بعد از انقلاب رخ داد، پیش از انقلاب از سوی آیت‌آلله خمینی و هوادارانش تشریح شده بود، بخش بزرگی از نیروهای همراه با انقلاب، در این همراهی تردید می‌کردند و «چنین نیرویی بسیج نمی‌شد».

با این حال کماکان برخی معتقدند که حتی دروغهای آیت‌الله خمینی هم باز روشی برای دزدیدن انقلاب نبوده است.

سئوال این است که اگر او از روز نخست به جای سخن گفتن از آزادی بیان و آزادی فعالیتهای سیاسی احزاب مختلف، از لزوم حکومت فقیه سخن می‌گفت، باز هم موفق می‌شد تا قدرت را در ایران قبضه کند یا نه.

حسن شریعتمداری که معتقد است آیت‌الله خمینی دروغهای بسیاری گفته است، می‌گوید اگر او راست می‌گفت هم باز در نتیجه انقلاب تغییری رخ نمی‌داد.

او می‌گوید: «آقای خمینی دروغ گفت. آقای خمینی وعده‌های فراوانی داد تا مردم را اغفال کند. آقای خمینی نه فقط به ایرانی‌ها بلکه در مذاکراتی که با غربی‌ها و آمریکایی‌ها داشت گفت که من به قم می‌روم و آنجا خواهم ماند، من یک طلبه‌ام، در ایران دموکراسی حاکم خواهد بود. گروههای چپ هم اجازه فعالیت خواهند داشت. ما رابطه‌مان با غرب خوب خواهد بود. هم به قدرتهای جهانی و هم به مردم ایران دروغ گفت. ولی این بدان معنا نیست که اگر راست می‌گفت، مردم از او چنان روی بر می‌گرداندند که به مخالفانش روی می‌آوردند.»

اسلامی‌ترین تجربه ملت ایران

چه بر اثر سوءاستفاده و فریب مردم یا به دلیل خواست اکثریت جامعه ایران، بعد از انقلاب در سال ۵۷، وقایعی رخ داد که شباهتی به وعده‌های پیش از انقلاب نداشت.

و مهمتر از این وقایع، نظامی از دل انقلاب سال ۵۷ سربرآورد که در برخی موارد شباهتهایی کلیدی با نظام پیشین داشت.

عباس میلانی می‌گوید، بین آنچه که بعد از انقلاب در ایران به نام نظام سیاسی «جمهوری اسلامی» از پایه ساخته شد با آنچه که در لابه‌لای سخنان آیت‌الله خمینی پیش از انقلاب قابل ردگیری است، یک تفاوت عمیق و بنیادین وجود دارد:

«حکومت لیبرال دموکراتیکی که آقای خمینی در پاریس وعده می‌داد، پدیده‌ای است از عصر تجدد و حکومت ولایت فقیه که در ایران ایجاد کردند، پدیده‌ای برخواسته از قرون وسطی که در آن مشروعیت الهی است. در دموکراسی حاکمیت با مردم است اما در حکومت ولایت فقیه، حکومت با ولی است چرا که او نماینده خداست.»

حالا اگر نامش را انقلاب اسلامی بگذاریم یا به سیاق برخی انقلابیون چپ‌گرا آن را انقلاب بهمن یا انقلاب ۵۷ بنامیم، نتیجه‌ آن تحول سرنوشت‌ساز سال ۵۷، بی‌شک اسلامی‌ترین تجربه سیاسی ملت ایران در تاریخ معاصر است.

فریب مردم

تناقض عمیق سخنان آیت‌الله خمینی قبل و بعد از انقلاب، یکی از ابعاد مهم رهبری سیاسی است که با وعده‌هایی مهم هوادارانی یافت، اما وقتی قدرت سیاسی را قبضه کرد، مخالفانش حتی حق داشتن یک روزنامه هم نداشتند و همه آن وعده‌ها فراموش شدند.

عباس میلانی، استاد علوم سیاسی دانشگاه استفورد معتقد است از این زاویه، انقلاب ایران دزدیده شد.

چنانکه این پژوهشگر تاریخ می‌گوید، آیت‌الله خمینی به کرات پیش از انقلاب، به گفته خودش تقیه می‌کرد و منظور خودش را از ایجاد یک «حکومت ولایت فقیه یا حکومت مبتنی بر شرع» پنهان می‌کرد.

عباس میلانی می‌گوید: «ایشان نه تنها نیت خود را پنهان می‌کرد بلکه مداوم خلافش را می‌گفت. مدام تاکید می‌کرد که روحانیون در قدرت سهمی نخواهند داشت. حتی قانون اساسی اولی که ظاهرا ایشان با آن موافقت کرد، هیچ نشانی از ولایت فقیه ندارد. فقط وقتی به ایران آمد و تشدد در نیروهای دموکراتیک را دید، آن وقت آن برنامه حداکثری خودش را که ایجاد ولایت فقیه بود عملی کرد. و در این مفهوم خلف وعده کرد. در این مفهوم توانستند انقلاب را بدزدند.»

آنچه که آقای میلانی «تقیه» می‌خواند در واقع اصطلاحی است فقهی برای توصیف گفتاری برخلاف اعتقادات قلبی فرد مسلمان.

برخی فقیهان می‌گویند مسلمانان جایزند برای نجات جانشان، دین خود را پنهان کنند و به این کار تقیه می‌گویند.

این روزها کم نیستند رسانه‌های وابسته به اسلامگرایان که می‌گویند آیت‌الله خمینی تقیه را حرام دانسته بود و موضوع تقیه کردن او در جریان مبارزه با شاه را رد می‌کنند.

Montag, 10. Februar 2014

عدم حضور در راهپیمایی 22 بهمن به دعوت سران رژیم ، مهری است بر اثبات شعور و فهم شما

علی‌ اخوان پور:


علی خامنه ای ،رهبر جمهوری اسلامی گفت «در روز ۲۲ بهمن همه خواهند دید که ملت ایران بار دیگر در همه شهرها با استحکام به صحنه خواهد آمد و اقتدار ملی خود را به جهانیان نشان خواهد داد»

رهبر معنوی اصلاح طلبان ،محمد خاتمی ،مردم را برای حمایت از نظام و رهبری دعوت به راهپیمایی 22 بهمن کرد ! خاتمی گفت: امیدواریم امسال که نظر رهبری معظم در خصوص حماسه سیاسی رخ داده و تحولاتی را شاهد بوده ایم و مردم نشان دادند که چه جهت گیری هایی دارند، به آرمان‌ها نزدیک تر شده و زمینه‌ای فراهم شود که دل‌ها به هم نزدیک شود و باز هم با رفع کدورت‌ها و نگاه به آینده همه در خدمت چیزی قرار بگیریم که برای آن انقلاب انجام شد و امام آنها را می خواستند.

علی اکبر رفسنجانی ، حامی اصلاح طلبان حکومتی و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز با دعوت از مردم به راهپیمایی 22 بهمن در حمایت از رژیم ،گفت : حضور کم‌سابقه مردم در این روز در خیابان‌های شهر علامت خوبی برای دنیاست که نشان دهد ایرانی‌ها به انقلاب خود وفادار هستند. آنها فکر نکنند که با تزویرهای خود می‌توانند انقلاب را از ما بگیرند.

حسن روحانی ،رئیس دولت تدبیر و امید نیز گفت : هیچکس با روز ملی خود، با سرنوشت خود، استقلال خود و روز پایان استبداد سیاه در این سرزمین و روز شکوفایی و سربلندی این ملت خدایی ناکرده قهر نکرده و نمی‌کند و همه با هم از هر اندیشه، فکر، سلیقه و تفکر سیاسی باید در 22 بهمن در کنار هم باشیم. رئیس جمهور اسلامی تاکید کرد: با اتحاد دولت و ملت و با رهبری رهبر معظم انقلاب و حمایت‌های همه مردم این دولت قادر خواهد بود به وعده‌هایی که به مردم داده است عمل کند.

جبهه مشارکت ایران اسلامی در بیانیه‌اش نوشت: «درخت تنومند انقلاب اسلامی در زمانه ما چنان بارور شده است كه به رغم بدخواهان خارجی و كج انديشان داخلی استوار ايستاده است و تند بادهای مسموم با اراده و ايستادگی صاحبان اصلی كشور يعنی مردم و بخصوص جوانان نتوانسته است اساس انقلاب را منحرف كند و ايران همچنان در مسير اصلاح به پيش می‌رود».

ابراهیم نبوی اصلاح طلب خارج نشین در یادداشتی، شش دلیل را برای شرکت در راه‌پیمایی ۲۲ بهمن ذکر کرد و نوشت: «جمهوری اسلامی وجود دارد و رئیس جمهورش هم حسن روحانی است. البته کسانی که طرفدار براندازی حکومت، یا طرفدار نظام پادشاهی هستند طبیعی است که نباید در این راه‌پیمایی شرکت کنند. حتی کسانی که می خواهند در خیابان شعارهایی علیه حکومت بدهند هم نباید در این راه‌پیمایی شرکت کنند، چرا که حضورشان به زیان روحانی است. تنها فایده پاسخ مردم به دعوت روحانی این است که با حضوری گسترده مردم قدرت شان را به روحانی منتقل کنند و فضایی مناسب را برای دفاع از آزادی، صلح و عدالت فراهم کنند».
***************************
هنــــوز هــم فریـب می خـوری هـم میهـن ؟!
 

Mittwoch, 5. Februar 2014

سی و پنج سال جمهوری اسلامی در ایران,سی و پنج سال ظلم و جنایت

علی‌ اخوان پور:
سی و پنج سال ظلم و جنایت
سی و پنج سال اعدام و شکنجه
سی پنج سال بی عدالتی و محکمه های بدون وکیل
سی و پنج سال فساد گسترده و اختلاس (سه هزار میلیاردی و … بابک زنجانی و…)
سی و پنج سال تورم دو رقمی
سی و پنج سال غارت در آمد های نفتی (بیش از هزار و صد میلیارد دلار در آمد های نفتی در سی و پنج سال)
سی و پنج سال حکومت زندان(زندانی شدن بیش از ۲۵۰ هزار نفر در زندانها ، ۲۵ برابر اول انقلاب، تعداد زندانیان اول انقلاب ده هزار نفر)
سی و پنج سال دیکتاتوری و تبعیض و اختناق
سی پنج سال فقر اکثریت مردم
سی و پنج سال بیکاری گسترده (آمار رسمی بیش از ده درصدی)
سی و پنج سال خانه نشین کردن زنها
سی و پنج سال سو مدیریت
سی و پنج سال ممنوع شدن احزاب و جمعیت ها
سی و پنج سال محدود شدن آزادی های اجتماعی
سی و پنج سال عقب ماندگی کشور
بیش از سه میلیون کشته و هزاران میلیارد دلار خسارت ایران و عراق در جنگ ایران و عراق
سی و پنج سال حکومت اعدام (اعدام هزاران نفر در سال ۱۳۶۰ ، اعدام هزاران نفر در سال ۱۳۶۷ و ..)
سی و پنج سال عدم توجه به خواسته های مردم و تقلب در انتخابات ۸۸
آلودگی شهر های بزرگ (تهران، اهواز اصفهان) و مرگ هزاران نفر در سال در اثر آلودگی هوا
سی و پنج سال تصادفات جاده ای گسترده (اکنون سالیانه حدود ۳۰ هزار نفر)
سی و پنج سال طلاق گسترده ( الان ۱۵۰ هزار نفر در سال، ده برابر اول انقلاب یعنی ۱۵ هزار نفر)
خشک شدن بسیاری از دریاچه ها ن ارومیه، هامون، بختگان، پریشان … و بیش از چهل تالاب و بسیاری از رودخانه ها نظیر زاینده رود و کارون و..

Dienstag, 4. Februar 2014

در ذهن خود تنها به دنبال یک فعالیت خمینی و خامنه‌ای بگردید که معطوف به بهتر شدن زندگی مردم و ارتقای چشم انداز آینده‌ی آنها باشد

علی‌ اخوان پور:


هنگامی که روحانیون اسلام‌گرا و هم‌فکران آنها در حال تاسیس نهادهای جمهوری اسلامی و تنظیم قوانین آن بودند از اسامی نهادهای امروزین در دیگر نقاط دنیا استفاده کردند (مجلس، قوه‌ی مجریه، قوه‌ی قضاییه، هیات  منصفه، سازمان بازرسی، شورا، قانون، حقوق) اما آنها را از معانی معمول‌شان تهی ساختند با این توجیه که دارند آنها را بومی یا اسلامی می‌کنند. از همین جهت نظام جمهوری اسلامی شبیه هیچ یک از نظام‌های معمول دنیا نیست؛ کاریکاتوری است از نظام‌های سیاسی موجود در هر جهت آن. تنها وجهی از نظام که بسیار شبیه به نظام‌های دیگر است سازمان یا ماشین سرکوب آن است که بسیار شبیه نظام‌های کمونیستی و فاشیستی است. 

کاریکاتور دموکراسی و انتخابات
دولت و مجلس در مجادلات سیاسی در داخل و خارج خود را نماینده‌ی مردم و برآمده از انتخابات معرفی می‌کنند. آنها خود بهتر از همه می‌دانند که منتخبان کاست نظامی-امنیتی از مجرای شورای نگهبان و منابع اختصاصی به نظامیان و امنیتی‌ها هستند. شورای نگهبان آنها را نامزد می‌کند و منابع عمومی اختصاصی شده برای تبلیغات سیاسی آنها صرف می‌شود. نام انتخاب برخی وفاداران برای دولت و مجلس را گذاشته‌اند انتخابات و نام همین انتخابات را بدون مولفه‌های دیگر گذاشته‌اند دموکراسی.   
فکاهی ترین نهاد جمهوری اسلامی انتخابات است. نام بیعت با نامزدهای معرفی شده از سوی حکومت را گذاشته اند انتخابات. تازه در همان بیعت نیز در مراحل مختلف‌اش دستکاری می‌کنند. 

کاریکاتور قوای سه گانه
در یک نظام دموکراتیک، رئیس دولت افرادی را به عنوان وزیر به مجلس معرفی می‌کند و نمایندگان مردم به او رای اعتماد می‌دهند یا نمی‌دهند. اما در کاریکاتور آن در جمهوری اسلامی ولی فقیه و دستگاه‌های امنیتی و نظامی ذیل وی در این فرایند دخالت می‌کنند. اگر دخالت وی هم اعلام شود رئیس پارلمان کاریکاتوری آن را تکذیب می‌کند (مثل تکذیب علی لاریجانی در باب رد جعفر توفیقی برای وزارت علوم، تحقیقات و فن آوری توسط خامنه‌ای از قول علی مطهری، تابناک ۱ آبان ۱۳۹۲)

کاریکاتور هیات  منصفه
در جمهوری اسلامی اعضای هیات  منصفه فقط برای یک موضوع آن هم اگر قوه‌ی قضاییه موردش را بپذیرد تعیین می‌شوند: شکایات مطبوعاتی. بسیاری از روزنامه نگاران و مدیران مسئول در پشت درهای بسته محاکمه شده‌اند اما روزنامه‌های خودی در ده سال گذشته و در روزنامه‌های دو جناح حکومتی در دهه‌ی هفتاد در دادگاهی با هیات  منصفه محاکمه می‌شدند. اما این هیات  فقط اسمش منصفه است چون گروهی منصوب (برای یک دوره‌ی معین) از معتمدان نظام و بیت رهبر هستند. هیات  منصفه در همه جای دنیا به طور تصادفی از میان شهروندان انتخاب می‌شود تا عموم مردم داور برخی از جرائم قرار گیرند. اما جمهوری اسلامی نام چند تنی از معتمدانش را که در تنها یک نوع محاکمه (آن هم نه همه‌ی موارد مطبوعاتی) حضور دارند گذاشته است هیات  منصفه. 

کاریکاتور رسانه‌ها
نام دستگاه‌های تبلیعاتی در جمهوری اسلامی را گذاشته‌اند رسانه. تیم فوتبال دولت و حکومت با بستن پای دیگر رقبا همیشه برنده‌ی میدان فعالیت رسانه‌ای هستند. آنها که بخواهند رسانه باشند برایشان بمب می‌گذارند یا توقیفشان می‌کنند. دستگاه‌های تبلیغاتی جمهوری اسلامی بخش خبری دارند اما خبر نمی‌دهند (یک باره در اول یک بخش خبری ۲۰ دقیقه سخنرانی رهبر کشور را از رو می‌خوانند)؛ تفسیر و تحلیل خبر را ظاهرا دارند اما در این بخش‌ها به مخالفان نظام فحاشی می‌کنند (اخبار ۲۰:۳۰)؛ فیلم پخش می‌کنند اما فیلم‌های خارجی آنها تکه پاره‌ی فیلم اصلی و فیلم‌های داخلی بیانیه‌های سیاسی است مگر آن که فیلم آن چنان تهی از معنا یا آن چنان تکه و پاره شده باشد که دیگر تماشاگر از آن سر در نیاورد.   

کاریکاتور رهبری
تنها کاری که خمینی و خامنه‌ای نکرده‌اند رهبری است. آنها در کار کشتن و سرکوب مخالفان داخلی و تنش و مداخله‌ی نظامی در منطقه بوده‌اند. در ذهن خود تنها به دنبال یک فعالیت خمینی و خامنه‌ای بگردید که معطوف به بهتر شدن زندگی مردم و ارتقای چشم انداز آینده‌ی آنها باشد. نمی‌توانید پیدا کنید. آنها در کار رسیدگی به زندگی مداحان، روحانیون، سپاهیان و ابواب جمعی دیوانسالاری خود بوده‌اند و سهم مردم عادی نیز ارعاب و کنترل و چماق (بدون هویج) بوده است. 
کاریکاتور اداره‌ی کشور
طی دوره ۱۳۹۱-۱۳۸۴ ، بدهی بانکها به بانک مرکزی ۱۳/۶ برابر و بدهی بخش دولتی به بانک مرکزی ۲/۶ برابر گردیده که این امر در اثر عدم توازن مالی دولت و عدم کفایت منابع خزانه رخ داده است. نتیجه چنین رویکردی ۴/۴ برابر شدن پایه پولی و ۵/۰ برابر شدن نقدینگی در کشور بوده که ضمن تغذیه تورم ۴۰ درصدی کنونی و ایجاد بی ثباتی، از طریق ایجاد رشد منفی سرمایه گذاری و تولید امکان ایجاد فرصت شغلی لازم برای سیل عظیم جوانان جویای کار را از بین برده است.(پاسخ بانک مرکزی به بهمنی، تابناک، ۱ آبان ۱۳۹۲) رشد اقتصادی کشور در سال گذشته منفی ۵/۴ بوده است.

ایران در همه‌ی رتبه بندی‌های جهانی مثبت در پایین فهرست و در رتبه بندی‌های منفی در بالای فهرست است: در دولت الکترونیک، رتبه‌ی ۱۰۰ از میان ۱۹۰ کشور؛ بالاترین میزان اعدام در واحد جمعیت؛ بالا ترین تعداد معتاد در واحد جمعیت؛ در شفافیت ۱۴۶ ام در میان ۱۸۰ کشور؛ در تعداد روزنامه نگارن زندانی اول یا دوم؛ در آزادی مطبوعات رتبه ۱۶۶ در میان ۱۶۹ کشور؛ در آلوده کننده‌ها پنجمین؛ دارای بیشترین شهرهای با هوای آلوده در میان ده شهر آلوده دنیا؛ رتبه‌ی آخر در میان صد کشور از حیث حاکمیت قانون؛ رتبه‌ی قدرت سیاسی زنان ۱۲۸ در میان ۱۳۰ کشور؛ در تورم رتبه‌ی ۱۷۶ در میان ۱۸۱ کشور؛ دارای بیشترین خبرنگار در تبعید؛ رتبه‌ی اول فرار مغزها در میان ۶۱ کشور در حال توسعه؛ در وابستگی به مدیریت حرفه‌ای رتبه‌ی ۱۲۱ از ۱۳۹؛ از نظر مرگ ناشی از سوانح در دنیا پنجم و در منطقه اول؛ و در شاخص صلح جهانی در مقام ۱۰۵ در میان ۱۴۰ کشور (این آمارهای مربوط به سال‌های اخیر هستند)

 در حالی که ایران در سوریه و لبنان و عراق در حال صرف میلیاردها دلار برای آتش افروزی و بسط سلطه است اداره ی راهداری آذربایجان غربی توانایی پرداخت ۲۵۰ هزار تومان برای روغن ماشین‌های تیغ زنی جاده ها در فصل زمستان را ندارد و روستاییان نمی‌توانند بیماران و زنان در حال وضع حمل خود را به بیمارستان برسانند. (ایسنا ۳۰ آذر ۱۳۹۲)

کاریکاتور چترهای حمایتی
کمیته‌ی امداد و سازمان بهزیستی قرار است به نیازمندان رسیدگی کنند اما هر دو ناتوانند. بهزیستی بودجه‌ی کافی ندارد. کمیته‌ی امداد هم بخشی از بودجه‌هایش را هدر می‌دهد و بخشی از پول دولت را میان بخشی از نیازمندان توزیع می‌کند تا برای اداره کنندگانش سرمایه‌ی سیاسی درست کند. 

کاریکاتور توسعه‌ی زیر ساخت‌ها
حکومت به جای توسعه‌ی زیر ساخت های ارتباطی آنها را فشل می‌سازد چون از آنها می‌ترسد. تنها کافی است به وضعیت اینترنت در کشور نگاه کنید. اینترنت امروز مهم ترین زیر ساخت توسعه است اما برای جمهوری اسلامی تهدید امنیتی است. زیر ساخت دیگر توسعه دانشگاه‌هاست. پروژه‌ی اسلامی کردن دانشگاه‌ها سه دهه است دارد مثل خوره دانشگاه‌ها را می‌خورد و تا دانشگاه را در کشور نابود کند کامل نخواهد شد. دانشگاهی که نظامیان دیپلم ردی اداره کنند دانشگاه نیست. 

کاریکاتور روابط خارجی
کشوری که اراذل و اوباش دستگاه رهبری‌اش به سفارت یک کشور دیگر حمله کرده و اموال سفارت را به خیابان می‌ریزند یا عکس مقامات آن کشور را به خیابان می‌اندازند چگونه می‌تواند مدعی روابط خارجی باشد؟ رهبران کشوری که کشور دیگر را به محو از روی کره خاک تهدید می‌کنند یا بر کشور دیگر مرگ می‌گویند چه تصوری از روابط خارجی دارند؟ روابط خارجی برای مقامات جمهوری اسلامی فروش نفت و وارد کردن چیزهایی است که احتیاج دارند. این کارها را در هر دو سمت قاچاقچیان می‌توانند برای آنها انجام دهند و از همین جهت با تحریم‌ها مشکلی نداشتند و می‌خواستند اقتصاد مقاومتی راه بیندازند. مداخله در امور دیگر کشور ها نیز بخشی دذیگر از روابط خارجی است.

کاریکاتور امنیت
مقامات جمهوری اسلامی و بالاخص نظامیان و امنیتی‌ها ایران را امن ترین کشور دنیا معرفی می‌کنند. اما در این کشور خود حکومت رسما به هک سایت‌های اینترنتی می‌پردازد. در ایران امنیت قبرستانی وجود دارد: مردم حق ندارند تجمعی بدون کسب مجوز از حکومت داشته باشند و اعتراض کنند. در آمارهای نزاع، سرقت، آزار جنسی و مزاحمت‌های خیابانی وضعیت ایران از بسیاری از کشورهای دنیا و منطقه خراب تر است.  

Sonntag, 2. Februar 2014

نوری‌زاد: رفتن یا نرفتن خامنه‌ای؛ شما در این سال‌های رهبری دست بر هر چه که نهاده‌اید از همان‌جا مفسده‌ها برآمده است

علی‌ اخوان پور:
 محمد نوری‌زاد، از منتقدان علی خامنه‌ای، با انتشار نامه‌ای سرگشاده با عنوان «رفتن یا نرفتن [خامنه‌ای]، مسئله این است!»، ضمن برشمردن بی‌کفایتی‌های رهبر جمهوری اسلامی در ۲۲ بند، «هدیه‌ای برای این روزهای تلخ» خامنه‌ای «از جنس لبخند، امید و سرفرازی» پیشنهاد داده و یک «راه گشایش» به او نشان داده و از وی خواسته است که طی یک قرارداد با مردم ایران، «داوطلبانه و آبرومندانه و بی سر و صدا – همچون کیخسرو - به اسم استراحت و عبادت از رهبری کنار برود و عرصه را برای انتخاب همه‌جانبه مردم وا بگشاید.» بر اساس قرارداد پیشنهادی نوری‌زاد، مردم در قبال این رفتار خامنه‌ای، «او را به درون پرمهر خود راه می‌دهند و بر همان تختی می‌نشانند که ملات پایه‌هایش از محبت و مهر است.» نوری‌زاد همچنین ضمن ابراز نگرانی از آینده عن‌قریب خامنه‌ای در صورت امضا نکردن این قرارداد فرضی، نوشته است: «وگرنه...، نه، اصلاً دلم نمی‌خواهد به این «وگرنه» بپردازم و آینده عن‌قریب شما را واشکافی کنم.» . به نوشته نوری‌زاد: اگر در کارنامه رهبری خامنه‌ای جز فضاحت هسته‌ای هیچ نباشد، عدم کفایت او در بایستگی‌های رهبری قطعی و محرز است. نوری‌زاد در بخشی از این نامه خطاب به خامنه‌ای نوشته است: شما در این سال‌های رهبری، دست بر هر چه که نهاده‌اید، از همان‌جا مفسده‌ها برآمده است. فرهنگ؟ واویلا! امنیت؟ عجبا! اقتصاد و رشد و آرامش و آبادانی؟ ای بدا!