علی اخوان پور:
در اینکه اکثر مبلغان با نفوذ شیعه، در طول تاریخ، پنهانی با نمایندگان قدرتهای بزرگ و در راس آنان بریتانیا و آمریکا در رابطه بودند، تقریبا هیچ شک و شبهۀ وجود ندارد، دهها عنوان کتاب که از دل مدارک سری به بیرون درز کردۀ، همین کشورها که به رشته تحریر درآمد گویای این مدعاست. در ايران گفته مشهوریست براین اساس، که چنانچه عمامه ی آخوندی را برداريد، خواهيد ديد که روی ديگرش نوشته شده، Made in England.
بخش مهمي از کارC.I.A آمریکا در ايران در اوايل دهۀ 1950 میلادی کوشش برای برانگیختن احساسات مذهبی ايرانيان عليه اتحاد شوروی بود. اين تلاش ها همزمان با تجربۀ ايالات متحده در بکارگيری اسلامگرايان پر حرارت ضد کمونيست در مصر، پاکستان و دیگر کشورهای اسلامی منطقه، به کمک مبلغان مذهبی شیعه در ایران نیز صورت میگرفت. برای مثال زمانیکه دکتر محمد مصدق در ردیف مخالفین نفوذ غرب در ایران قرار گرفت، این سازمان امنیتی آمریکا، توسط دو تن از اعضاء بلند پایۀ اش بنام دونالد ویلبر و ریچارد کاتم و هماهنگ با مبلغان مذهبی شیعه، تمام کوشش خود را برای بی اعتبار نمودن مصدق بکار گرفتند و او را تحت کنترل حزب توده در ایران معرفی کردند. استیفن دوریل، محقق، روزنامه نگار و نویسندۀ انگلیسی، از دست اندر کاران نشریۀ لابستر و استاد دانشگاه هادرشفیلد انگلستان مینویسد: حتا آخوند بهبهانی به تحریک همین عوامل غربی و بر اساس پولی که از آمریکائی ها گرفته بود، مبادرت به پخش اعلامیۀ هائی با جوهر قرمز و بر علیه مصدق و گروه های چپ مبنی بر تهدید تمام مبلغان مذهبی به اعدام منتشر می نمود تا باعث جنگ روانی عمومی مردم شود. بگفتۀ دوريل، سيا برای گرداندن امور تبليغاتيش از پوشش خبرنگاری برای ماموران خود استفاده مي کرد، کنت لاو از نيويورک تايمز و دونالد شويند از آسوشيتدپرس. سيا نه تنها از مبلغانی چون آخوند بهبهاني برای تبليغ پيرامون خطر حزب توده و بدارآويخته شدن مبلغان، که امری خلاف واقع بود، استفاده کرد بلکه به عوامل فتنه انگيز و خشونت طلب خود پول پرداخت تا جامعۀ مذهب زدۀ ايران را برانگيزد. سيا و MI6 به چاقوکشان و چماقداران مذهبی پول می پرداخت، تا در نقش هواداران و اعضاء حزب توده، دست به خشونت های خيابانی بزنند و به اماکن شيعيان يورش برند. تا سال 1952 میلادی آخوند کاشانی، یکی از مبلغانی که خمینی بشدت تحت تاثیرش بود، متحد مصدق در جبهه ملی بود. اما آنگاه که کشورهای آمریکا و بریتانیا مصدق را در جهت ضدیت با منافع خود دیدند و بر علیه او برخواستند کاشانی هم به صف مخالفین مصدق پیوست. کاشانی تماس های پنهانی خويش، با گروه های تروریستی اسلامی را مخفی نگاه می داشت، اما در انظار، زيرکانه از فدائيان اسلام و هوادارانش فاصله می گرفت. سازمان سيا، بسيار خوب از ميزان قدرت کاشانی در میان تودۀ های مذهبی و متعصب جامعۀ ایران آگاه بود. در گزارشی از سيا بسال 1952 با نام، چشم اندازهای نجات رژيم مصدق در ايران چنین می خوانیم: از هنگام بازگشت مصدق به قدرت در ماه جولای 1952، پيوسته گزارشاتی از تلاش برای براندازی حکومت وی دريافت شده است. اغلب کاشانی و افسران ارتش را رهبران اين تلاشها می دانند. چنين مينمايد که درگيری ها و زد و خوردهای خيابانی ميان نيروهای حامی مصدق و کاشانی سخت تر و جدی تر خواهد شد. سيا نيروهائی را که کاشانی توان بسيج کردنشان را داشت، بازاريان و دستجاتی که پسران او می توانستند سازمان دهند، همچنین افراطيون سازمان تروريستی فدائيان اسلام بيان می کند. بنا براین کشورهای ایران ستیزی نظیر بریتانیا و آمریکا برای حفظ منافع بلند مدت خود همواره بیش از اینکه بر نیروهای ملی و سکولار تکیه نمایند، بر روی مذهبیون و مبلغان مذهبی در ایران تاکید داشتند و آنانرا همراه و همگام خود میدانستند.
جان والر کهنه سرباز سازمان زیرزمینی آمریکا، که در خلال جنگ جهانی دوم به دفتر خدمات استرتژیک آمریکا پیوست، فردی که بین سالهای 1946 تا 1953 میلادی عملیات پنهانی سازمان سیا در ایران را پیش میبرد، و اکنون دوران هشتاد سالگی خود را در آمریکا طی میکند، میگوید: ما به متحد دیرینۀ خود، یعنی بریتانیا تعهد داشتیم، و نفت مسئلۀ اصلی ما بود. در این زمینه آخوندها و بازاریان مذهبی ایران بیشترین خدمت را به ما نمودند. او می افزاید: بازاریان و آخوندها پیوندهائی بسیار نزدیک با یکدیگر داشتند، از سوی دیگر مبلغان مذهبی شیعه، بویژه بر طبقات فرودست جامعه نفوذ داشتند و از آنان در جهت منافع شخصی خود سوءاستفاده می نمودند. کاشانی قدرت سیاسی/ مذهبی خود را از الله میگرفت و همانند روح الله خمینی بر مساجد و گروه های بنیادگرای شیعی نفوذ داشت. والر در جواب اینکه آیا سازمان سیا مستقیما به کاشانی پول پرداخت میکرد، میگوید: آری چنین بود. نه تنها کاشانی، که به همراهان مورد نظر او هم پرداخت شده بود. برای تقويت کانالهای ارتباطی او با مردم جنوب شهر تهران و نيز برای اعلاميه نويسی و کارهايی از اين دست به او پول پرداخت می شد. والر با نيشخندی کنايه آميز می افزايد که حتی آيت الله ها نيز فساد پذيرند، او با وسواس در گزينش واژه ها مي گويد: فکر می کنم کاشانی براستی مذهبی بود، اما مرا به خاطر بدبين بودنم ببخشيد. مذهبي بودن، شما را از گرايش به واقعيات سياسی و پول يا مسائل جنسی باز نمي دارد.
درست همین روش در سالهای منتهی به سال 1357 از سوی آمریکا در مورد آخوند خمینی در زمینۀ واگذاری قدرت حکومتی ایران به او، بکار برده شد، اما قبل از آن بدنیست نظرات پاره ای از محققین ایرانی را در مورد آخوندها بشنوید. محمد جعفری در کتاب پاریس و تحول انقلاب ایران از آزادی به استبداد مینویسد: يکی از مهمترين عللی که پايه و مايۀ ناآگاهی سياسيون و روشنفکران و توده مردم، که آنها را در دام فريب و اغفال آخوندهای شیعه گرفتار کرد، نداشتن شناخت نسبی درستی از ساختار روحانيت، مرجعيت، نحوه عمل و طرز تفکر آنها، همچنین امکانات بالقوه يا بالفعلی که در اختيار داشته و دارند و بخصوص ناآگاه بودن از تفکر، روحيه، عقايد سياسی و روش کار و پيچيدگی و چندگانگی عقاید خمينی و نيز مقاصد و اهداف شخصی و گروهی اکثر شیوخ تشیع معرفی کرده. او میگوید: صرفنظر از تعداد بسیار بسیار قلیل از این سپاه عظیم مفتخور مذهبی که برای شناخت واقعی دین و مذهب گام در این راه نهاده اند، اما بدلیل کثرت وجود اراذل و اوباش مذهبی در این قشر یا سربه نیست شده و یا شدیدا به حاشیه رانده شده اند، اکثریت قریب به اتفاق این جماعت بدلایلی نظیر نداشتن شغل و حرفه، نداشتن نان و آب، تمایل به معزز بودن و احترام داشتن در جامعه، تمایل به بوسیدن دستانشان توسط هم ولایت هایشان و خلاصه فرار از فقر و تنگدستی عموما از اقشار روستائی کشور بدین شغل رو آورده اند. میگوید ملا صدرا فیلسوف اسلامی ایرانی وقتی خطر تقليد را گوشزد مردم مسلمان کرد و با آن مخالفت ورزيد، هفت سال او را به کهک قم تبعيد کردند. به همین دلیل بر روی دیوار هیچ آخوند و ملائی نباید یادگاری نوشت و به قول و وعده هیچیک از آنان نباید اعتماد نمود. یا محمود طالقانی که خود یکی از این جماعت بود میگوید: عده ای که مرا تشویق به تاسیس حزب یا گروهی میکردند، با آنها گفتم: شما ما آخوندها را نمیشناسيد. هم اکنون يکی از ما رهبر است، يکی وزير است، آن يکی رئيس شورای حزب است. يکی سپاه تشکيل داده، يکی رئيس کل کميته هاست، منهم شورای انقلاب هستم. آخوندها الآن دارند کشور را اداره میکنند. حتی امروز آن آخوند کوچک در محله خودش رئيس محله است و کميته و تفنگچی دارد. او را با ماشين میبرند و میآورند. کسی که با آن مشقات زندگی کرده و حالا به اين موقعيت و امکانات رسيده است، صاحب ماشين شده، مسکن و منزل خوبی پيدا کرده، تفنگچی و راننده دارد، بيا و برو پيدا کرده، رئيس شده، همه چشم به دهان او دوختهاند، ديگر حاضر نيست که از اينها بگذرد، حتا حاضرند برای حفظ اين موقعيت، همه چيز را فدا کنند. حالا ديگر اعتقاد و عقيده برای اينان معنای ديگری غير از آنچه سابق داشت، دارد و بخصوص که اغلب آخوندها از قشر پايين جامعه هستند و بيشتر روستازادگانی هستند که طلبه شده و به سلک روحانی در آمدهاند. حالا که اينان به اين نان و نوا که هرگز در خواب نمیديدند رسيدهاند، بهر قيمتی که شده حاضر نيستند، آنرا از دست بدهند و به خاطر عقيده دست از آن بکشند. بنا براين شما بايد برويد و برای خودتان کاری بکنيد و منتظر نباشيد، زيرا که همه چيز از دستتان میرود و اينها به شما رحم نخواهند کرد، و دیدیم که هر چه طالقانی پیش بینی کرده و گفته بود، شد. آنها به ایران و ایرانی رحم نکردند و بعد از اینهم اطمینان داشته باشید نخواهند کرد.
والتر کاتلر دیپلمات و اولین سفیر سابق آمریکا در جمهوری اسلامی که در پیشینه ی کاریش سفیر کنگو، تونس و عربستان سعودی به چشم میخورد که نهایتا در سال 1979 با تاسیس نظام مذهبی ایران بعنوان اولین سفیر به ایران آمد، دیپلماتی کارآزموده و یکی از اعضای آکادمی دیپلماسی امریکاست. او که در میانه ی دهه ی 1960 کنسول ایالات متحد در تبریز بود میگوید: در پی برقراری گفتگو با جمهوری اسلامی بودیم. من باید به ایران می رفتم و با رژیم جدید، از خمینی تا دیگران به تفاهم می رسیدم. او همچنین می افزاید: انتخاب من بسیار شتابزده بود. من باید خیلی زود گروه جدیدی را سامان می دادم. سایرس ونس، وزیر خارجه، به من گفت: هر کس را که می خواهی انتخاب کن تا از مسوولیت های دیگر فارغش کنم. واقعیت این است که اتکاء نظام جدید در ایران بر مذهب، نه ملی گرائی و یا چپ گرائی سیاست گذاران دنیای سرمایه داری غرب و در راس آن امریکا، همچنین شخصیت های برجسته ی شورای امنیت ملی آن کشور نظیر برژینسکی را وسوسه میکرد، تا از اسلامیست ها برای مهار و عدم نفوذ کمونیست ها سود ببرد. اینگونه، سیاست گذاران امریکا معتقد بودند که دغدغه مشترک تمام آنها نفوذ اتحاد شوروی به آن بخش از جهان بود، و قدرت اسلام میتوانست به خوبی آنانرا در رسیدن به اهدافشان یاری نماید. در این میان آنچه توسط بنیادگرایان متحجر اسلامی و حاکمیت ظالمانه آنان بر سر ایران و مردمش میآمد نه تنها دارای اهمیت نبود بلکه اصلا به آن نمی اندیشیدند، همچنانکه امروز هم آمریکا هیچگونه اعتراضی به نقض حقوق بشر و اینهمه اعدام های خودسرانه نمیکند.
بعد از پس گرفتن تائیدیه رسمی دولت موقت در مورد اولین سفیر آمریکا، والتر کاتلر، امریکا ناچارا بروس لینگن را بعنوان کاردار سفارت به ایران بفرستد و او در تمام مدت گروگان گیری با دیگر اعضای سفارت همراه بود. لینگن بعدها در مصاحبه ای گفته بود: یکی از عمده ترین دستوراتی که به من دادند این بود که ارتباط مداوم با حکومت مذهبی تازه داشته باشم و به آنها اطمینان بدهم که ما تغییرات در تهران را کاملاً پذیرفتهایم، که هیچ قصد نداریم با شاه همکاری کنیم و او را به تاج و تخت برگردانیم، که خیلی خوب میدانیم شرایط کاملاً در تهران تغییر کرده و این شرایط تازه را پذیرفتهایم. همان اطمینانهایی که قبل من چارلی ناس از طرف واشنگتن به ایرانیها میداد. اینها دستوراتی بود که به من دادند. او در بخش دیگری از سخنانش میگوید: بههرصورت خطر شوروی در ذهن همه خیلی بزرگ جلوه میکرد. البته که در تحلیل نهایی، مشخصاً این خطر و نیز منافع نفتی ما در خلیج فارس، ملاحظاتی بودند که باعث شدند به این نتیجه برسیم که داشتن رابطه حتی با این حکومت مورددار هم ارزش تلاش کردن دارد. اینکه ما باید در ایران باشیم. تعداد زیادی از تولیدکنندههای تجهیزات نظامی، تجار، بازرگانان و صنایع دفاعی ایالات متحده با این رابطهٔ نظامی گره خورده بودند و در آن نقش داشتند، البته که این هم جزو ملاحظات مهم دیگری بود که باعث شد بعد از فوریه، تصمیم به تلاش برای برقراری و تثبیت روابط گرفته شود. با این نیات پلید، ایران و ملتش فدای استراتژی های خائنانه و منفعت طلبانه قدرتهای استعماری جهان شدند و کشور را بدست یک مشت تروریست اسلامی سپردند؟
بخش مهمي از کارC.I.A آمریکا در ايران در اوايل دهۀ 1950 میلادی کوشش برای برانگیختن احساسات مذهبی ايرانيان عليه اتحاد شوروی بود. اين تلاش ها همزمان با تجربۀ ايالات متحده در بکارگيری اسلامگرايان پر حرارت ضد کمونيست در مصر، پاکستان و دیگر کشورهای اسلامی منطقه، به کمک مبلغان مذهبی شیعه در ایران نیز صورت میگرفت. برای مثال زمانیکه دکتر محمد مصدق در ردیف مخالفین نفوذ غرب در ایران قرار گرفت، این سازمان امنیتی آمریکا، توسط دو تن از اعضاء بلند پایۀ اش بنام دونالد ویلبر و ریچارد کاتم و هماهنگ با مبلغان مذهبی شیعه، تمام کوشش خود را برای بی اعتبار نمودن مصدق بکار گرفتند و او را تحت کنترل حزب توده در ایران معرفی کردند. استیفن دوریل، محقق، روزنامه نگار و نویسندۀ انگلیسی، از دست اندر کاران نشریۀ لابستر و استاد دانشگاه هادرشفیلد انگلستان مینویسد: حتا آخوند بهبهانی به تحریک همین عوامل غربی و بر اساس پولی که از آمریکائی ها گرفته بود، مبادرت به پخش اعلامیۀ هائی با جوهر قرمز و بر علیه مصدق و گروه های چپ مبنی بر تهدید تمام مبلغان مذهبی به اعدام منتشر می نمود تا باعث جنگ روانی عمومی مردم شود. بگفتۀ دوريل، سيا برای گرداندن امور تبليغاتيش از پوشش خبرنگاری برای ماموران خود استفاده مي کرد، کنت لاو از نيويورک تايمز و دونالد شويند از آسوشيتدپرس. سيا نه تنها از مبلغانی چون آخوند بهبهاني برای تبليغ پيرامون خطر حزب توده و بدارآويخته شدن مبلغان، که امری خلاف واقع بود، استفاده کرد بلکه به عوامل فتنه انگيز و خشونت طلب خود پول پرداخت تا جامعۀ مذهب زدۀ ايران را برانگيزد. سيا و MI6 به چاقوکشان و چماقداران مذهبی پول می پرداخت، تا در نقش هواداران و اعضاء حزب توده، دست به خشونت های خيابانی بزنند و به اماکن شيعيان يورش برند. تا سال 1952 میلادی آخوند کاشانی، یکی از مبلغانی که خمینی بشدت تحت تاثیرش بود، متحد مصدق در جبهه ملی بود. اما آنگاه که کشورهای آمریکا و بریتانیا مصدق را در جهت ضدیت با منافع خود دیدند و بر علیه او برخواستند کاشانی هم به صف مخالفین مصدق پیوست. کاشانی تماس های پنهانی خويش، با گروه های تروریستی اسلامی را مخفی نگاه می داشت، اما در انظار، زيرکانه از فدائيان اسلام و هوادارانش فاصله می گرفت. سازمان سيا، بسيار خوب از ميزان قدرت کاشانی در میان تودۀ های مذهبی و متعصب جامعۀ ایران آگاه بود. در گزارشی از سيا بسال 1952 با نام، چشم اندازهای نجات رژيم مصدق در ايران چنین می خوانیم: از هنگام بازگشت مصدق به قدرت در ماه جولای 1952، پيوسته گزارشاتی از تلاش برای براندازی حکومت وی دريافت شده است. اغلب کاشانی و افسران ارتش را رهبران اين تلاشها می دانند. چنين مينمايد که درگيری ها و زد و خوردهای خيابانی ميان نيروهای حامی مصدق و کاشانی سخت تر و جدی تر خواهد شد. سيا نيروهائی را که کاشانی توان بسيج کردنشان را داشت، بازاريان و دستجاتی که پسران او می توانستند سازمان دهند، همچنین افراطيون سازمان تروريستی فدائيان اسلام بيان می کند. بنا براین کشورهای ایران ستیزی نظیر بریتانیا و آمریکا برای حفظ منافع بلند مدت خود همواره بیش از اینکه بر نیروهای ملی و سکولار تکیه نمایند، بر روی مذهبیون و مبلغان مذهبی در ایران تاکید داشتند و آنانرا همراه و همگام خود میدانستند.
جان والر کهنه سرباز سازمان زیرزمینی آمریکا، که در خلال جنگ جهانی دوم به دفتر خدمات استرتژیک آمریکا پیوست، فردی که بین سالهای 1946 تا 1953 میلادی عملیات پنهانی سازمان سیا در ایران را پیش میبرد، و اکنون دوران هشتاد سالگی خود را در آمریکا طی میکند، میگوید: ما به متحد دیرینۀ خود، یعنی بریتانیا تعهد داشتیم، و نفت مسئلۀ اصلی ما بود. در این زمینه آخوندها و بازاریان مذهبی ایران بیشترین خدمت را به ما نمودند. او می افزاید: بازاریان و آخوندها پیوندهائی بسیار نزدیک با یکدیگر داشتند، از سوی دیگر مبلغان مذهبی شیعه، بویژه بر طبقات فرودست جامعه نفوذ داشتند و از آنان در جهت منافع شخصی خود سوءاستفاده می نمودند. کاشانی قدرت سیاسی/ مذهبی خود را از الله میگرفت و همانند روح الله خمینی بر مساجد و گروه های بنیادگرای شیعی نفوذ داشت. والر در جواب اینکه آیا سازمان سیا مستقیما به کاشانی پول پرداخت میکرد، میگوید: آری چنین بود. نه تنها کاشانی، که به همراهان مورد نظر او هم پرداخت شده بود. برای تقويت کانالهای ارتباطی او با مردم جنوب شهر تهران و نيز برای اعلاميه نويسی و کارهايی از اين دست به او پول پرداخت می شد. والر با نيشخندی کنايه آميز می افزايد که حتی آيت الله ها نيز فساد پذيرند، او با وسواس در گزينش واژه ها مي گويد: فکر می کنم کاشانی براستی مذهبی بود، اما مرا به خاطر بدبين بودنم ببخشيد. مذهبي بودن، شما را از گرايش به واقعيات سياسی و پول يا مسائل جنسی باز نمي دارد.
درست همین روش در سالهای منتهی به سال 1357 از سوی آمریکا در مورد آخوند خمینی در زمینۀ واگذاری قدرت حکومتی ایران به او، بکار برده شد، اما قبل از آن بدنیست نظرات پاره ای از محققین ایرانی را در مورد آخوندها بشنوید. محمد جعفری در کتاب پاریس و تحول انقلاب ایران از آزادی به استبداد مینویسد: يکی از مهمترين عللی که پايه و مايۀ ناآگاهی سياسيون و روشنفکران و توده مردم، که آنها را در دام فريب و اغفال آخوندهای شیعه گرفتار کرد، نداشتن شناخت نسبی درستی از ساختار روحانيت، مرجعيت، نحوه عمل و طرز تفکر آنها، همچنین امکانات بالقوه يا بالفعلی که در اختيار داشته و دارند و بخصوص ناآگاه بودن از تفکر، روحيه، عقايد سياسی و روش کار و پيچيدگی و چندگانگی عقاید خمينی و نيز مقاصد و اهداف شخصی و گروهی اکثر شیوخ تشیع معرفی کرده. او میگوید: صرفنظر از تعداد بسیار بسیار قلیل از این سپاه عظیم مفتخور مذهبی که برای شناخت واقعی دین و مذهب گام در این راه نهاده اند، اما بدلیل کثرت وجود اراذل و اوباش مذهبی در این قشر یا سربه نیست شده و یا شدیدا به حاشیه رانده شده اند، اکثریت قریب به اتفاق این جماعت بدلایلی نظیر نداشتن شغل و حرفه، نداشتن نان و آب، تمایل به معزز بودن و احترام داشتن در جامعه، تمایل به بوسیدن دستانشان توسط هم ولایت هایشان و خلاصه فرار از فقر و تنگدستی عموما از اقشار روستائی کشور بدین شغل رو آورده اند. میگوید ملا صدرا فیلسوف اسلامی ایرانی وقتی خطر تقليد را گوشزد مردم مسلمان کرد و با آن مخالفت ورزيد، هفت سال او را به کهک قم تبعيد کردند. به همین دلیل بر روی دیوار هیچ آخوند و ملائی نباید یادگاری نوشت و به قول و وعده هیچیک از آنان نباید اعتماد نمود. یا محمود طالقانی که خود یکی از این جماعت بود میگوید: عده ای که مرا تشویق به تاسیس حزب یا گروهی میکردند، با آنها گفتم: شما ما آخوندها را نمیشناسيد. هم اکنون يکی از ما رهبر است، يکی وزير است، آن يکی رئيس شورای حزب است. يکی سپاه تشکيل داده، يکی رئيس کل کميته هاست، منهم شورای انقلاب هستم. آخوندها الآن دارند کشور را اداره میکنند. حتی امروز آن آخوند کوچک در محله خودش رئيس محله است و کميته و تفنگچی دارد. او را با ماشين میبرند و میآورند. کسی که با آن مشقات زندگی کرده و حالا به اين موقعيت و امکانات رسيده است، صاحب ماشين شده، مسکن و منزل خوبی پيدا کرده، تفنگچی و راننده دارد، بيا و برو پيدا کرده، رئيس شده، همه چشم به دهان او دوختهاند، ديگر حاضر نيست که از اينها بگذرد، حتا حاضرند برای حفظ اين موقعيت، همه چيز را فدا کنند. حالا ديگر اعتقاد و عقيده برای اينان معنای ديگری غير از آنچه سابق داشت، دارد و بخصوص که اغلب آخوندها از قشر پايين جامعه هستند و بيشتر روستازادگانی هستند که طلبه شده و به سلک روحانی در آمدهاند. حالا که اينان به اين نان و نوا که هرگز در خواب نمیديدند رسيدهاند، بهر قيمتی که شده حاضر نيستند، آنرا از دست بدهند و به خاطر عقيده دست از آن بکشند. بنا براين شما بايد برويد و برای خودتان کاری بکنيد و منتظر نباشيد، زيرا که همه چيز از دستتان میرود و اينها به شما رحم نخواهند کرد، و دیدیم که هر چه طالقانی پیش بینی کرده و گفته بود، شد. آنها به ایران و ایرانی رحم نکردند و بعد از اینهم اطمینان داشته باشید نخواهند کرد.
والتر کاتلر دیپلمات و اولین سفیر سابق آمریکا در جمهوری اسلامی که در پیشینه ی کاریش سفیر کنگو، تونس و عربستان سعودی به چشم میخورد که نهایتا در سال 1979 با تاسیس نظام مذهبی ایران بعنوان اولین سفیر به ایران آمد، دیپلماتی کارآزموده و یکی از اعضای آکادمی دیپلماسی امریکاست. او که در میانه ی دهه ی 1960 کنسول ایالات متحد در تبریز بود میگوید: در پی برقراری گفتگو با جمهوری اسلامی بودیم. من باید به ایران می رفتم و با رژیم جدید، از خمینی تا دیگران به تفاهم می رسیدم. او همچنین می افزاید: انتخاب من بسیار شتابزده بود. من باید خیلی زود گروه جدیدی را سامان می دادم. سایرس ونس، وزیر خارجه، به من گفت: هر کس را که می خواهی انتخاب کن تا از مسوولیت های دیگر فارغش کنم. واقعیت این است که اتکاء نظام جدید در ایران بر مذهب، نه ملی گرائی و یا چپ گرائی سیاست گذاران دنیای سرمایه داری غرب و در راس آن امریکا، همچنین شخصیت های برجسته ی شورای امنیت ملی آن کشور نظیر برژینسکی را وسوسه میکرد، تا از اسلامیست ها برای مهار و عدم نفوذ کمونیست ها سود ببرد. اینگونه، سیاست گذاران امریکا معتقد بودند که دغدغه مشترک تمام آنها نفوذ اتحاد شوروی به آن بخش از جهان بود، و قدرت اسلام میتوانست به خوبی آنانرا در رسیدن به اهدافشان یاری نماید. در این میان آنچه توسط بنیادگرایان متحجر اسلامی و حاکمیت ظالمانه آنان بر سر ایران و مردمش میآمد نه تنها دارای اهمیت نبود بلکه اصلا به آن نمی اندیشیدند، همچنانکه امروز هم آمریکا هیچگونه اعتراضی به نقض حقوق بشر و اینهمه اعدام های خودسرانه نمیکند.
بعد از پس گرفتن تائیدیه رسمی دولت موقت در مورد اولین سفیر آمریکا، والتر کاتلر، امریکا ناچارا بروس لینگن را بعنوان کاردار سفارت به ایران بفرستد و او در تمام مدت گروگان گیری با دیگر اعضای سفارت همراه بود. لینگن بعدها در مصاحبه ای گفته بود: یکی از عمده ترین دستوراتی که به من دادند این بود که ارتباط مداوم با حکومت مذهبی تازه داشته باشم و به آنها اطمینان بدهم که ما تغییرات در تهران را کاملاً پذیرفتهایم، که هیچ قصد نداریم با شاه همکاری کنیم و او را به تاج و تخت برگردانیم، که خیلی خوب میدانیم شرایط کاملاً در تهران تغییر کرده و این شرایط تازه را پذیرفتهایم. همان اطمینانهایی که قبل من چارلی ناس از طرف واشنگتن به ایرانیها میداد. اینها دستوراتی بود که به من دادند. او در بخش دیگری از سخنانش میگوید: بههرصورت خطر شوروی در ذهن همه خیلی بزرگ جلوه میکرد. البته که در تحلیل نهایی، مشخصاً این خطر و نیز منافع نفتی ما در خلیج فارس، ملاحظاتی بودند که باعث شدند به این نتیجه برسیم که داشتن رابطه حتی با این حکومت مورددار هم ارزش تلاش کردن دارد. اینکه ما باید در ایران باشیم. تعداد زیادی از تولیدکنندههای تجهیزات نظامی، تجار، بازرگانان و صنایع دفاعی ایالات متحده با این رابطهٔ نظامی گره خورده بودند و در آن نقش داشتند، البته که این هم جزو ملاحظات مهم دیگری بود که باعث شد بعد از فوریه، تصمیم به تلاش برای برقراری و تثبیت روابط گرفته شود. با این نیات پلید، ایران و ملتش فدای استراتژی های خائنانه و منفعت طلبانه قدرتهای استعماری جهان شدند و کشور را بدست یک مشت تروریست اسلامی سپردند؟
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen