درباره من سلام به همهٔ خوانندگان محترم: نظر به اینکه وبلاگ قبلی من:"نگاه من نگاه" برای هموطنان مقیم

Dienstag, 29. Juli 2014

ایران یکی از پنج زندان بزرگ جهان برای فعالان رسانه‌ای و بزرگترین زندان جهان برای روزنامه‌نگاران و وب‌نگاران زن به شمار می‌رود


علی‌ اخوان پور:
با وجود ده زن خبرنگار و وب‌نگار در زندان های ایران، این کشور بزرگترین زندان جهان برای زنان روزنامه‌نگار به شمار می‌رود.
سازمان گزارشگران بدون مرز
سازمان گزارشگران بدون مرز در اطلاعیه‌ای نوشته است: «با بازداشت سه روزنامه‌نگار آمریکایی و ایرانی در تاریخ ۳۰ تیرماه ۱۳۹۳، شمار روزنامه‌نگاران و وب‌نگاران زندانی در ایران به ۶۵ تن افزایش یافته است.»
ده‌ نفر از  این روزنامه‌نگاران و وب‌نگاران،  زن هستند که سه تن از آنان نیز تابعیت دوگانه هستند و از شهروندان خارجی محسوب می شوند.
هفت تن از این ده نفر، به شش ماه تا ٢٠ سال زندان محکوم شده‌اند.
در تاریخ ۳۰ تیرماه ۱۳۹۳ سه روزنامه‌نگار آمریکایی – ایرانی در تهران‌ بازداشت شدند: جیسون رضاییان (روزنامه‌نگار سی وهفت ساله ایرانی – آمریکایی که از سال ٢٠١٢/ ۱۳۹۱ همکار روزنامه‌‌ واشنگتن پست در ایران بوده است)، همسرش یگانه صالحی (دارای تابعیت ایرانی و  همکار نشریه انگلیسی زبان نشنال در امارات متحده عربی) و یک عکاس – خبرنگار مستقل (دارای ملیت آمریکایی که با بسیاری از رسانه‌ها همکاری داشته است و خانواده‌ وی خواهان انتشار نامش در رسانه ها نیست).
علل بازداشت، نهاد بازداشت کننده و همچنین محل بازداشت آن‌ها هنوز به طور رسمی اعلام نشده است.
علاوه بر این زندانیان، ساجده عرب سرخی، روزنامه‌نگار و وب‌نگار در پی احضار از سوی دادسرای مستقر در زندان اوین،  ۲۷ تیرماه برای سپری کردن مدت محکومیت یک ساله خود روانه زندان اوین شد. وی پس از بازگشت به کشور در شهریورماه ١٣٩٢ بارها از سوی اطلاعات سپاه پاسدران احضار و بازجویی شده بود.
ساجده، فرزند فضل‌الله عرب سرخی یکی از فعالان سیاسی اصلاح‌طلب است که پس از دهمین انتخابات ریاست جمهوری بازداشت و زندانی شده بود.
پیش از این زندانی، مرضیه رسولی در تاریخ ١٧ تیرماه برای پشت سر گذاشتن دو سال زندان و ۵٠ ضربه شلاق به زندان اوین فراخوانده شده بود.
در تاریخ ٢٩ خرداد، ریحانه طباطبایی، روزنامه‌نگار، برای سپری کردن شش ماه حبس و در تاریخ ١٧ خرداد، مهنازمحمدی خبرنگار و مستندساز برای سپری کردن پنج سال محکومیت قطعی روانه زندان اوین شدند.
سازمان گزارش‌گران بدون مرز، همچنین نگرانی خود را نسبت به وضعیت صبا آذرپیک اعلام کرده است. وی از تاریخ هفتم خرداد ١٣٩٣ در بازداشت به‌سر می‌برد و تا امروز محل بازداشت و نهاد بازداشت کننده‌ وی اعلام نشده است.
بر اساس اطلاعات گردآوری شده از سوی گزارشگران بدون مرز، صبا آذرپیک در پیوند با تهیه گزارش تحقیقی درباره رسانه‌های حمایت شده از سوی سپاه پاسداران و ماموران وزارت اطلاعات بازداشت شده است.
شهروندان خارجی زندانی
سه تن از ده روزنامه‌نگار و وب‌نگار زن زندانی، دارای تابعیت کشورهای غربی و در نتیجه شهروند خارجی هستند.
Iran journalist arrest 2014 July
یگانه صالحی و جیسون رضاییان
خبرنگار- عکاسی که به همراه یگانه صالحی و جیسون رضاییان در تاریخ ۳۰ تیرماه بازداشت شده، دارای تابعیت آمریکایی است.
رویا صابری‌نژاد نیکبخت، ملیت بریتانیایی و فریده شاهگلی، ملیت آلمانی دارد. این دو برای فعالیت در شبکه‌های اجتماعی و نوشتن در صفحه شخصی خود در فیس‌بوک، بازداشت و به زندان محکوم شده‌اند. تا امروز دو دولت بریتانیا و آلمان درباره این دو به شکل رسمی ابراز نظر نکرده‌اند.
صابری‌نژاد نوبخت که برای دیدار با خانواده‌اش به ایران سفر کرده بود، از مهرماه ١٣٩٢ در زندان به‌سر می‌برد. او در تاریخ ششم خرداد ١٣٩٣، از سوی شعبه ٢٨ دادگاه انقلاب تهران به بیست سال زندان محکوم شده است.
این زندانی تنها به خاطر نوشتن جمله «همه چیز اینجا مذهبی است» در فیس‌بوک، به «اقدام علیه امنیت ملی و توهین به مقدسات اسلامی» محکوم شده است.
در همان روز، از سوی شعبه ٢٨ دادگاه انقلاب تهران هفت وب‌نگار دیگر نیز به حبس‌های سنگین زندان محکوم شدند.
فریده شاهگلی در تاریخ ٣١ اردیبهشت ماه ١٣٩٣ برای سپری کردن سه سال حبس روانه زندان اوین شد. وی نیز به دلیل طرح  دیدگاه‌هایش در صفحه فیس‌بوک با اتهاماتی چون «تبلیغ علیه نظام و توهین به رهبر نظام» روبه‌رو شده است.
شاهگلی پس از بیست و پنج سال اقامت در آلمان، در سال ١٣٩١ برای دیدار با خانواده‌اش به ایران می رود و در همان زمان بازداشت و ممنوع ‌الخروج می شود.
ایران با ۶۵ روزنامه‌نگار و شهروند وب‌نگار زندانی، یکی از پنج زندان بزرگ جهان برای فعالان رسانه‌ای و بزرگترین زندان جهان برای روزنامه‌نگاران و وب‌نگاران زن به شمار می‌رود.
این کشور همچنین در رده‌بندی جهانی آزادی مطبوعات در سال ٢٠١۴، از میان ۱۸۰ کشور در رده ۱۷۳ قرار دارد.

Sonntag, 27. Juli 2014

سر حلقه دزدان تهران ولی فقیه است


علی‌ اخوان پور:

عضوستادمبارزه با مفاسد اقتصادی:
یک چهارم نقدینگی کشور در اختیار ۶۰۰ نفر
عضو ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی کشور گفت: اکنون یک چهارم نقدینگی کل کشور در اختیار حدود ۶۰۰ نفر است که این رقم حدود ۱۰۰هزار میلیارد تومان است.
کد خبر: ۴۱۹۷۲۳تاریخ انتشار: ۰۴ مرداد ۱۳۹۳ – ۱۱:۱۲ – ۲۶ July 2014
عضو ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی کشور گفت: اکنون یک چهارم نقدینگی کل کشور در اختیار حدود ۶۰۰ نفر است که این رقم حدود ۱۰۰هزار میلیارد تومان است.
ˈعزت الله یوسفیان ملاˈ روز شنبه به خبرنگار ایرنا افزود: کل نقدینگی کشور در حال حاضر حدود ۴۰۰هزار میلیارد تومان است که حدود ۱۰۰هزار میلیارد تومان آن در قالب تسهیلات به عنوان های مختلف در اختیار ۶۰۰ نفر قرار داده شده است.
وی به یک مورد به عنوان مصداقی از دراختیار گرفتن تسهیلات کلان از بانک های دولتی اشاره کرد وادامه داد: تسهیلات هشت هزار میلیارد تومانی از سوی یک شرکت خودرویی که غیردولتی است و به صورت سهامی اداره می شود، مدیران عامل و هیأت مدیره آن افراد صاحب نفوذ و سهام دار دربانک های خصوصی کشور هستند و پول را درآن بانک گذاشتند و سود حاصله رابین خودشان تقسیم می کنند و ضرر آن را به حساب شرکت قرار می دهند.
یوسفیان ملا که نماینده مردم آمل در مجلس شورای اسلامی نیز هست، تصریح کرد: خاکی بودن و دزد نبودن هنر نیست بلکه اگر فردی مدیر باشد و خیانتکار نباشد هنر است.
عضو ستادمبارزه با مفاسداقتصادی کشور ادامه داد: در جلسات متعدد ستاد، بدهکاران کلان را به ستاد دعوت و راهکارهای پرداخت بدهی های آنان به بانک را بررسی تا سرمایه های ملی دوباره به چرخه نقدینگی کشور برگشت داده شود.
یوسفیان ملا، به دیدار اخیر با رهبر معظم انقلاب وارائه گزارش اجمالی از عملکرد ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی کشور اشاره کرد و گفت: مقام معظم رهبری ضمن گوش دادن به مسائل اقتصادی ووجود رانت های فراوان درسیستم بانکی کشورفرمودند، چراباید شما همیشه اینگونه مسائل را مطرح کنید و چرا دوستان شما چیزی نمی گویند.!؟
وی اظهار کرد: بعداز گذشت ۳۵ سال از پیروزی انقلاب اسلامی هنوز برای گفتن حقیقت با هم تعارف داریم و اگر تعارفات راکنار بگذاریم بسیاری از مشکلات برطرف خواهدشد.
عضو ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی کشور یادآورشد: اگر بتوانیم حقایق رابه مردم بگوییم به یقین آقازاده هایی که در همه مسائل اقتصادی نفوذ پیدا کردند دیگر به خود اجازه نخواهند داد که بیت المال مردم را دردست داشته باشند.
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
علی بابا و۴۰ دزد بغداد
علی بابا نام یک شخصیت داستانی است که از فرهنگ کهن اعراب می آید. در اصل نام او در داستان علی بابا و چهل دزد بغداد ذکر شده است. برخی بر این باورند که این داستان بخشی از داستان های هزار و یک شب است ولی شواهدی موجود است که این داستان ریشه قدیمی تری دارد.
اما داستان:
علی بابا و برادر بزرگترش قاسم دو فرزند یک بازرگان بودند. بعد از مرگ پدر قاسم که طمع ورز بود با زنی ثروتمند ازدواج کرد و با تکیه بر تجارت پدر زندگیش رو به راه شد. اما علی بابا با زنی فقیر ازدواج کرد و به شغل هیزم چینی روی آورد.
یک روز که علی بابا برای چیدن هیزم به جنگل رفته بود، ۴۰ دزد را دید که به سراغ گنجینه خود رفته بودند. گنج در دل غاری قرار داشت که با یک رمز در غار باز می شد. ‘افتاح یا سیم سیم’. علی بابا بعد از اینکه دزدان وارد و خارج شدن و رمز ورود و خروج را متوجه شد وارد غار شد و مقداری از طلاها را برداشت و از غار بیرون آمد به گونه ای که دزدان متوجه نشوند.
بعدا” علی بابا از همسر برادر خود ترازویی طلب کرد تا بتواند میزان طلاهای خود را اندازه گیری کند. همسر قاسم از روی کنجکاوی روی کف های ترازو را چرب کرد تا ببیند علی بابا برای چه به ترازو نیاز پیدا کرده و بعدا” دید که کف ترازو یک سکه چسبیده است و موضوع را به قاسم گفت و قاسم علی بابا را مجبور کرد که پرده از راز خود بردارد. علی بابا رمز ورود و خروج به غار را به قاسم گفت.
اما قاسم حریص به غار وارد شد ولی رمز خروج را فراموش کرد و در غار گرفتار شد. دزدان بعد از یافتن او در غار، او را کشتند و تکه تکه کردند و برای عبرت دیگران در بیرون غار قرار دادند. علی بابا بعدا” جسد برادر را به شهر آورد و به نزد کنیز باهوشی که در خا نه برادرش کار میکرد برد تا به گونه ای عمل کنند که انگار قاسم به مرگ طبیعی از دنیا رفته است.
کنیز به پزشکی پول داد به این عنوان که قاسم مدت ها از بیماری رنج میبرد و همچنین او شبانه و چشم بسته خیاطی کهنه کار به نام بابا مصطفی را به خانه آورد تا بدن تکه تکه قاسم را به هم بدوزد. در نهایت علی بابا و خانواده اش قاسم را به شکلی عادی دفن کردند به گونه ای که برای هیچ کس سئوالی پیش نیاید.
دزدان بعد از اینکه دیدن جسد ناپدید شده متوجه شدند فرد دیگری از راز آن ها مطلع است بنابراین یکی از آنان به شهر رفت و بابا مصطفی را پیدا کرد تا بفهمد جسد کجاست، بابا مصطفی بار دیگر چشمان خود را بست و خانه را به دزد نشان داد، دزد نیز در خانه را علامت گذاری کرد تا شبانه به همراه باقی دزدان اهالی خانه را به قتل برسانند.
اما کنیز باهوش از نقشه آنان آگاه شد و در تمامی همسایه های اطراف را به همان شکل نشانه گذاری کرد. شب هنگام وقتی دزدان آمدند و دیدند همه درها نشانه گذاری شده است، رهبر آن ها دزد کوچکتر را کشت.
روز بعد یکی دیگر از دزدان به سراغ بابا مصطفی رفت و اینبار متوجه شد که سنگ جلوی در خانه علی بابا لب پریده است آن را نشانه کرد و رفت ولی باز هم کنیز متوجه شد و لبه تمام سنگ های جلوی در خانه همسایه ها را لب پر کرد! این بار نیز این دزد به خاطر حماقتش توسط رییس دزدان کشته شد.
در نهایت رییس دزدان خود را به عنوان یک روغن فروش جا زد که ۳۸ کوزه روغن با خود همراه داشت. ۳۷ تا از کوزه ها حاوی دزدان و یکی از کوزه ها پر شده با روغن. قصد این بود شب هنگام دزدان از کوزه ها بیرون بیاییند و اهالی خانه را بکشند. اما کنیز از حیله آن ها آگاه شد و در درون کوزه ها روغن داغ ریخت و هر ۳۷ نفر را کشت.
سردسته دزدان وقتی دید که دزدان کشته شده اند فرار کرد. بعدها او برای انتقام گیری بازگشت به این گونه که با پسر علی بابا که در کار بازرگانی بود دوست شد و شب به خانه علی بابا رفت. کنیز که باز هم از موضوع آگاه کشته بود در حین رقص چاقویی به قلب دزد فرو کرد.
علی بابا ابتدا از این کار خشمگین شد ولی وقتی موضوع را فهمید کنیز را آزاد کرد و او را به همسری پسرش برگزید.

Dienstag, 22. Juli 2014

خمینی پایه گذار نظریه عمومی و دولتی خشونت اسلامی و مافیاهای جاسوسی و جنایت بنام خدا و آسلام و شیعه بود

علی‌ اخوان پور:
به نظر نگارنده شاید اعلام حکومت ولایت اسلامی از سوی روح الله خمینی در سال 1979 میلادی در ایران و اعلام حکومت خلافت اسلامی از سوی یک گروه تروریستی اسلامگرای سنی در بغداد تفاوت های ظاهری وجود داشته باشد، اما ماهیت و محتوای وجودی هر دوی آنان یکی بود و یک هدف را دنبال میکند. بازگشت به صدر اسلام و زنده کردن سنت های پیامبر آن محمد. این اندیشۀ واپسگرائی حتا در تحول خواهان اسلامی نظیر سید جمال الدین اسد آبادی یا افغانی در گذشته و اصلاح طلبان امروزی اسلامی هم وجود داشته و دارد که در پی وحدت مسلمانان در سایۀ حاکمیت یک خلیفۀ اسلامی یا نوع شیعی جدید آن ولی فقیه هستند، در واقع اساسی ترین و مهم ترین مسئله در دین اسلام نه ترویج و گسترش یکتاپرستی بعنوان توجیه معنویت، یا اعتناء به عقاید و آرای مردم در زمینۀ گسترش افکار و نگرشهای توحیدگرایانه، بلکه راهی برای به استحمار کشیدن پیروان و برقراری جامعه ای تحجرگرا و خرافه پرست بنام امت اسلامی بوده و اکنون نیز میباشد. شرع مقدس اسلام همواره بر فراز ملت و قانون قرار دارد و خط بطلان بر تمام معیارهای زمینی میکشد، یعنی به جای خرد و خواست و اراده مردم، در اسلام تقدم به حدود الهی، اسلامی داده شده تا بر پایۀ حرامها و حلالهای خدا و صد البته با اجازه و نظارت مشتی موجود مفتخور غیر مولد بنام فقیه و مجتهد و عالم اسلامی، سرنوشت پیروان معین و روش زندگی آنان مشخص گردد. در محدودۀ شرع نمی توان از خرد و فکر استفاده کرد و مسلمان در قرن بیست یکم با اینکه از مدرن ترین ابزار زندگی روز استفاده میکند، اما باید برایش بیاندیشند و تصمیم بگیرند و دقیقا به این دلیل است که نیازمند قیم اند. اگر چه فرمانروائی سلاطین غیر اسلامی را بر چیده اند، اما خود با الهی و مقدس نمودن احکام و موازین شرع و کنار نهادن رعایت حقوق انسانها تمام دست آوردهای اجتماعی بشر در قرنهای متمادی را به صخره گرفته و پایمال نموده اند. اساسا تمام مبارزات اسلامی با نگاه به عقب انجام میگیرد و راه اصلاح از نگاه آنان تنها با ویرانگری وضعیت موجود و حاکم نمودن اوضاع وحشت بار و پر تنش قرون وسطی امکان پذیرست. جامعه ای که افرادش تحت فرمان یک یا عدۀ مبلغ دینی یا مذهبی، کمال و آیندۀ خود را نه در بودن به شکل راحت، بلکه در رفتن به سوی بی نهایت می بینند. یک امت اسلامی ناچارست یک گونه بیاندیشد، حتا ایمانی همسان داشته باشد و تعهد نماید که مسیر زندگی و حیات خود را نه به سمت سعادت، بلکه در نهایت توهم و تخیل آنجهانی سیر نماید، تا حاکمان اسلامی بنام خدا و دین و مذهب هرآنچه را برایشان بهترست را به پیش برند. فرهنگ اسلامی، البته اگر بتوان بر آن نام فرهنگ نهاد، بر اساس نپرسیدن، نیاندیشیدن و اطاعت محض نمودن بنا گردیده. نه از روح الله خمینی کسی پرسید که چرا بدون محاکمه مدنی جان مردم را بدست جلاد بیرحمی چون خلخالی سپردی و نه از گروه داعش و خلیفه منتخب آن البغدادی کسی می پرسد که به کدام جرم و بر اساس کدام اختیاری این چنین کشتار فجیعی را برنامه ریزی میکنی؟ این خصیصۀ ویژه اسلام از لحظه تاسیس آن تا بامروز بوده و اگر چنین پیش رود، باز هم ادامه خواهد داشت.
خمینی پایه گذار نظریه عمومی و دولتی خشونت اسلامی و مافیاهای جاسوسی و جنایت بنام خدا و آسلام و شیعه بود. مافیاهای مأمور سرکوب های خیابانی با دیدگاه فکری نزدیک به انجمن حجتیه و نظریۀ خشونت ورزی که از اندیشه های شیوخی چون مصباح یزدی، خامنه ای، اژه ای، علم الهدی، طالب و غیرو پیروی میکرد، برای بردن مردم به بهشت با خشونت و زور. خمینی همراه دیگر شیوخ جنایت پیشه ای که نام پاره ای از آنان را ذکر کردم معتقد بوده و هستند که ایران ام القرای اسلام است و همه دستورات اسلامی باید از ایران به سراسر دنیا صادر شود و برای اینکه بتوانند بر کل جهان اسلام حاکمیت یابند می بایست بین تمام مسلمانان اختلاف ایجاد نمایند تا خط مربع مقاومت یا به قول خودشان هلال شیعه را به طور کامل در دست داشته باشند تا بتوانند بر جهان حاکم شوند. برای آنها ایجاد ارتباط و یک دستی میان حزب الله ایران و حزب الله لبنان و حماس و نیروهای مستقر در عراق و تا حدی افغانستان مهم است و این نیروها را عقبه اسلام می دانند که مرکزیت اصلی آن در ایران و در شهر قم مستقر است. حال گروه تروریستی داعش این معیارهای شیعی را در زیر گوش حاکمان شیعی نادیده انگاشته و خلافت اسلامی را در تقابل با آن اعلام نموده است. برپایه آن‌چه که در پیام سخنگوی رسمی گروه داعش آمده است، البغدادی، عبدالله ابراهیم نام دارد که ابو بکر البغدادی لقب گرفته است. ظاهرا رهبر داعش، خود را به ابوبکر، خلیفه پس از پیامبر و به بغداد پایتخت عراق منتسب می‌کند. درست همانگونه که شیخ علی خامنه ای در شجره نامه سازی برای خود بدین روش عمل کرده. رسانه‌های خارجی می‌گویند که البغدادی به مدت چهار سال، در یک پایگاه آمریکایی زندانی بود. او هنگام آزادی در سال 2009 به زندان بانان خود گفت: شما را در نیویورک می‌بینم. نظیر همان بلوف هائی که خمینی در ابتدای برپائی حاکمیت مذهبیشان مرتبا از آن استفاد میکرد، آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند، در حالیکه مدارک مستند موجود، جای انکار باقی نمی گذارد که خمینی بدست و کمک جیمی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا صاحب حکومت و قدرت در ایران گردید. قرنهاست که هیچ گروه اسلامی چه شیعه و چه سنی بدون حمایت و پشتیبانی پنهان کشورهای غربی نتوانسته اند به قدرت یا حکومت برسند، حتا پادشاهی عربستان سعودی. خمینی در صحیفۀ نور جلد پانزدهم مینویسد: اسلام را همه باید حفظ کنیم. یک بیچاره‌ای به من نوشته بود که شما گفتید: همه این‌ها را باید تجسس کنید، خوب در قرآن که میگوید: لاتجسسوا… ولی وقتی که اسلام در خطر است همه شما موظفید که با جاسوسی حفظ کنید اسلام را، و امروز خلیفه جدید اسلام تمام مسئولین نظام شیعی بغداد را بدون محاکمه اعدام میکند، چون البغدادی به خشونت خود در جنگ و لذت بردنش از احساس رهبری شهرت دارد. مسلمان امروز حکم مرغ را پیدا کرده که در مجلس عروسی و عزا سرش را می برند.
شیعیان متعصب ولایت پیشه معتقدند که این شهر قم است که مرکز اشاعه اسلام به کل جهان است و علمی که از قم صادر می شود جدیدترین و بهترین علم است و دیگران باید آن را بپذیرند، اعلام برپایی خلافت از سوی گروه داعش هم، ایستگاهی مهم برای این گروه تروریستی به شمار می‌آید. در این راستا، چالز لستر، استاد مهمان در مرکر بروکینگز در دوحه به خبرگزاری رویترز گفته است: اعلام خلافت بسیار پر اهمیت است. این اعلام جهانی خواهد بود زیرا گروه‌های وابسته به القاعده و گروه‌های جهادی مستقل، میان پیروی از دولت اسلامی یا مخالفت با آن، باید یک راه را انتخاب کنند. اما هیچکدام از این گروه های اسلامی از مردم و جوامع اسلامی یا خواست و نظر آنان نه چیزی میگویند و نه سخنی می زنند.
با مقرارت ظالمانه و غیر انسانی که جدیدا از سوی خلافت اسلامی داعش در شهرهای تحت نفوذ این گروه در بغداد بر قرار گردید و مسئله حجابی که حکومت شیعی ایران سالهاست بر اجرای آن در جامعه ایران پافشاری و اصرار می نماید مشخص میشود که مافیاهای اسلامی، چه شیعه و چه سنی بر این باورند که زن از بی ارزشترین موجوداتی است که خدا آفریده است و نباید به آنها حق زندگی و انتخاب داد. همانگونه که خمینی در موافقت کردن با حق رای زنان مردد بود و تحت شرایط خاصی به حق رأی زنان تن داده بود، خلافت اسلامی هم برای خروج زنان از منازلشان زمان مخصوصی تعیین نموده، آنهم در کنار و همراه شوهران خود. آخوند محتشمی گفته بود که پاره ای از آخوندهای شیعه معتقدند زن و مرد نباید در کنار هم راه بروند بلکه زن باید همیشه یک متر پشت سر مرد باشد و به دنبال وی حرکت کند تا شان مرد پایین نیاید. در مجلسی، آخوند خوشوقت از اقوام نزدیک خامنه ای گفته است: اگر در جریان سرکوب بد حجابی کسی کشته شود ایرادی ندارد، یا پاسدار رادان فرمانده اسبق نیروی انتظامی تهران بزرگ در برخی از صحبت ها گفته است که اگر کسی کشته شود ایرادی ندارد ما دستور آن را قبلا گرفته ایم. خلاصه اینکه نظامی که اندیشیدن و پرسیدن در آن جرم باشد با سلیقه امروز بشر همساز نیست ، اگر عدۀ ناچار به پذیرش آن هستند و به وجودش تن میدهند، یقینا از روی ترس و ارعاب است نه ایمان و اعتقاد.

Montag, 21. Juli 2014

ایران و ملتش فدای استراتژی های خائنانه و منفعت طلبانه قدرتهای استعماری جهان شدند و کشور را بدست یک مشت تروریست اسلامی سپردند

علی‌ اخوان پور:
در اینکه اکثر مبلغان با نفوذ شیعه، در طول تاریخ، پنهانی با نمایندگان قدرتهای بزرگ و در راس آنان بریتانیا و آمریکا در رابطه بودند، تقریبا هیچ شک و شبهۀ وجود ندارد، دهها عنوان کتاب که از دل مدارک سری به بیرون درز کردۀ، همین کشورها که به رشته تحریر درآمد گویای این مدعاست. در ايران گفته مشهوریست براین اساس، که چنانچه عمامه ی آخوندی را برداريد، خواهيد ديد که روی ديگرش نوشته شده، Made in England.
بخش مهمي از کارC.I.A آمریکا در ايران در اوايل دهۀ 1950 میلادی کوشش برای برانگیختن احساسات مذهبی ايرانيان عليه اتحاد شوروی بود. اين تلاش ها همزمان با تجربۀ ايالات متحده در بکارگيری اسلامگرايان پر حرارت ضد کمونيست در مصر، پاکستان و دیگر کشورهای اسلامی منطقه، به کمک مبلغان مذهبی شیعه در ایران نیز صورت میگرفت. برای مثال زمانیکه دکتر محمد مصدق در ردیف مخالفین نفوذ غرب در ایران قرار گرفت، این سازمان امنیتی آمریکا، توسط دو تن از اعضاء بلند پایۀ اش بنام دونالد ویلبر و ریچارد کاتم و هماهنگ با مبلغان مذهبی شیعه، تمام کوشش خود را برای بی اعتبار نمودن مصدق بکار گرفتند و او را تحت کنترل حزب توده در ایران معرفی کردند. استیفن دوریل، محقق، روزنامه نگار و نویسندۀ انگلیسی، از دست اندر کاران نشریۀ لابستر و استاد دانشگاه هادرشفیلد انگلستان مینویسد: حتا آخوند بهبهانی به تحریک همین عوامل غربی و بر اساس پولی که از آمریکائی ها گرفته بود، مبادرت به پخش اعلامیۀ هائی با جوهر قرمز و بر علیه مصدق و گروه های چپ مبنی بر تهدید تمام مبلغان مذهبی به اعدام منتشر می نمود تا باعث جنگ روانی عمومی مردم شود. بگفتۀ دوريل، سيا برای گرداندن امور تبليغاتيش از پوشش خبرنگاری برای ماموران خود استفاده مي کرد، کنت لاو از نيويورک تايمز و دونالد شويند از آسوشيتدپرس. سيا نه تنها از مبلغانی چون آخوند بهبهاني برای تبليغ پيرامون خطر حزب توده و بدارآويخته شدن مبلغان، که امری خلاف واقع بود، استفاده کرد بلکه به عوامل فتنه انگيز و خشونت طلب خود پول پرداخت تا جامعۀ مذهب زدۀ ايران را برانگيزد. سيا و MI6 به چاقوکشان و چماقداران مذهبی پول می پرداخت، تا در نقش هواداران و اعضاء حزب توده، دست به خشونت های خيابانی بزنند و به اماکن شيعيان يورش برند. تا سال 1952 میلادی آخوند کاشانی، یکی از مبلغانی که خمینی بشدت تحت تاثیرش بود، متحد مصدق در جبهه ملی بود. اما آنگاه که کشورهای آمریکا و بریتانیا مصدق را در جهت ضدیت با منافع خود دیدند و بر علیه او برخواستند کاشانی هم به صف مخالفین مصدق پیوست. کاشانی تماس های پنهانی خويش، با گروه های تروریستی اسلامی را مخفی نگاه می داشت، اما در انظار، زيرکانه از فدائيان اسلام و هوادارانش فاصله می گرفت. سازمان سيا، بسيار خوب از ميزان قدرت کاشانی در میان تودۀ های مذهبی و متعصب جامعۀ ایران آگاه بود. در گزارشی از سيا بسال 1952 با نام، چشم اندازهای نجات رژيم مصدق در ايران چنین می خوانیم: از هنگام بازگشت مصدق به قدرت در ماه جولای 1952، پيوسته گزارشاتی از تلاش برای براندازی حکومت وی دريافت شده است. اغلب کاشانی و افسران ارتش را رهبران اين تلاشها می دانند. چنين مينمايد که درگيری ها و زد و خوردهای خيابانی ميان نيروهای حامی مصدق و کاشانی سخت تر و جدی تر خواهد شد. سيا نيروهائی را که کاشانی توان بسيج کردنشان را داشت، بازاريان و دستجاتی که پسران او می توانستند سازمان دهند، همچنین افراطيون سازمان تروريستی فدائيان اسلام بيان می کند. بنا براین کشورهای ایران ستیزی نظیر بریتانیا و آمریکا برای حفظ منافع بلند مدت خود همواره بیش از اینکه بر نیروهای ملی و سکولار تکیه نمایند، بر روی مذهبیون و مبلغان مذهبی در ایران تاکید داشتند و آنانرا همراه و همگام خود میدانستند.
جان والر کهنه سرباز سازمان زیرزمینی آمریکا، که در خلال جنگ جهانی دوم به دفتر خدمات استرتژیک آمریکا پیوست، فردی که بین سالهای 1946 تا 1953 میلادی عملیات پنهانی سازمان سیا در ایران را پیش میبرد، و اکنون دوران هشتاد سالگی خود را در آمریکا طی میکند، میگوید: ما به متحد دیرینۀ خود، یعنی بریتانیا تعهد داشتیم، و نفت مسئلۀ اصلی ما بود. در این زمینه آخوندها و بازاریان مذهبی ایران بیشترین خدمت را به ما نمودند. او می افزاید: بازاریان و آخوندها پیوندهائی بسیار نزدیک با یکدیگر داشتند، از سوی دیگر مبلغان مذهبی شیعه، بویژه بر طبقات فرودست جامعه نفوذ داشتند و از آنان در جهت منافع شخصی خود سوءاستفاده می نمودند. کاشانی قدرت سیاسی/ مذهبی خود را از الله میگرفت و همانند روح الله خمینی بر مساجد و گروه های بنیادگرای شیعی نفوذ داشت. والر در جواب اینکه آیا سازمان سیا مستقیما به کاشانی پول پرداخت میکرد، میگوید: آری چنین بود. نه تنها کاشانی، که به همراهان مورد نظر او هم پرداخت شده بود. برای تقويت کانالهای ارتباطی او با مردم جنوب شهر تهران و نيز برای اعلاميه نويسی و کارهايی از اين دست به او پول پرداخت می شد. والر با نيشخندی کنايه آميز می افزايد که حتی آيت الله ها نيز فساد پذيرند، او با وسواس در گزينش واژه ها مي گويد: فکر می کنم کاشانی براستی مذهبی بود، اما مرا به خاطر بدبين بودنم ببخشيد. مذهبي بودن، شما را از گرايش به واقعيات سياسی و پول يا مسائل جنسی باز نمي دارد.
درست همین روش در سالهای منتهی به سال 1357 از سوی آمریکا در مورد آخوند خمینی در زمینۀ واگذاری قدرت حکومتی ایران به او، بکار برده شد، اما قبل از آن بدنیست نظرات پاره ای از محققین ایرانی را در مورد آخوندها بشنوید. محمد جعفری در کتاب پاریس و تحول انقلاب ایران از آزادی به استبداد مینویسد: يکی از مهمترين عللی که پايه و مايۀ ناآگاهی سياسيون و روشنفکران و توده مردم، که آنها را در دام فريب و اغفال آخوندهای شیعه گرفتار کرد، نداشتن شناخت نسبی درستی از ساختار روحانيت، مرجعيت، نحوه عمل و طرز تفکر آنها، همچنین امکانات بالقوه يا بالفعلی که در اختيار داشته و دارند و بخصوص ناآگاه بودن از تفکر، روحيه، عقايد سياسی و روش کار و پيچيدگی و چندگانگی عقاید خمينی و نيز مقاصد و اهداف شخصی و گروهی اکثر شیوخ تشیع معرفی کرده. او میگوید: صرفنظر از تعداد بسیار بسیار قلیل از این سپاه عظیم مفتخور مذهبی که برای شناخت واقعی دین و مذهب گام در این راه نهاده اند، اما بدلیل کثرت وجود اراذل و اوباش مذهبی در این قشر یا سربه نیست شده و یا شدیدا به حاشیه رانده شده اند، اکثریت قریب به اتفاق این جماعت بدلایلی نظیر نداشتن شغل و حرفه، نداشتن نان و آب، تمایل به معزز بودن و احترام داشتن در جامعه، تمایل به بوسیدن دستانشان توسط هم ولایت هایشان و خلاصه فرار از فقر و تنگدستی عموما از اقشار روستائی کشور بدین شغل رو آورده اند. میگوید ملا صدرا فیلسوف اسلامی ایرانی وقتی خطر تقليد را گوشزد مردم مسلمان کرد و با آن مخالفت ورزيد، هفت سال او را به کهک قم تبعيد کردند. به همین دلیل بر روی دیوار هیچ آخوند و ملائی نباید یادگاری نوشت و به قول و وعده هیچیک از آنان نباید اعتماد نمود. یا محمود طالقانی که خود یکی از این جماعت بود میگوید: عده ای که مرا تشویق به تاسیس حزب یا گروهی میکردند، با آنها گفتم: شما ما آخوندها را نمی‏شناسيد. هم اکنون يکی از ما رهبر است، يکی وزير است، آن يکی رئيس شورای حزب است. يکی سپاه تشکيل داده، يکی رئيس کل کميته هاست، منهم شورای انقلاب هستم. آخوندها الآن دارند کشور را اداره می‏کنند. حتی امروز آن آخوند کوچک در محله خودش رئيس محله است و کميته و تفنگچی دارد. او را با ماشين می‏برند و می‏آورند. کسی که با آن مشقات زندگی کرده و حالا به اين موقعيت و امکانات رسيده است، صاحب ماشين شده، مسکن و منزل خوبی پيدا کرده، تفنگچی و راننده دارد، بيا و برو پيدا کرده، رئيس شده، همه چشم به دهان او دوخته‏اند، ديگر حاضر نيست که از اينها بگذرد، حتا حاضرند برای حفظ اين موقعيت، همه چيز را فدا کنند. حالا ديگر اعتقاد و عقيده برای اينان معنای ديگری غير از آنچه سابق داشت، دارد و بخصوص که اغلب آخوندها از قشر پايين جامعه هستند و بيشتر روستازادگانی هستند که طلبه شده و به سلک روحانی در آمده‏اند. حالا که اينان به اين نان و نوا که هرگز در خواب نمی‏ديدند رسيده‏اند، بهر قيمتی که شده حاضر نيستند، آنرا از دست بدهند و به خاطر عقيده دست از آن بکشند. بنا براين شما بايد برويد و برای خودتان کاری بکنيد و منتظر نباشيد، زيرا که همه چيز از دستتان می‏رود و اينها به شما رحم نخواهند کرد، و دیدیم که هر چه طالقانی پیش بینی کرده و گفته بود، شد. آنها به ایران و ایرانی رحم نکردند و بعد از اینهم اطمینان داشته باشید نخواهند کرد.
والتر کاتلر دیپلمات و اولین سفیر سابق آمریکا در جمهوری اسلامی که در پیشینه ی کاریش سفیر کنگو، تونس و عربستان سعودی به چشم میخورد که نهایتا در سال 1979 با تاسیس نظام مذهبی ایران بعنوان اولین سفیر به ایران آمد، دیپلماتی کارآزموده و یکی از اعضای آکادمی دیپلماسی امریکاست. او که در میانه ی دهه ی 1960 کنسول ایالات متحد در تبریز بود میگوید: در پی برقراری گفتگو با جمهوری اسلامی بودیم. من باید به ایران می رفتم و با رژیم جدید، از خمینی تا دیگران به تفاهم می رسیدم. او همچنین می افزاید: انتخاب من بسیار شتابزده بود. من باید خیلی زود گروه جدیدی را سامان می دادم. سایرس ونس، وزیر خارجه، به من گفت: هر کس را که می خواهی انتخاب کن تا از مسوولیت های دیگر فارغش کنم. واقعیت این است که اتکاء نظام جدید در ایران بر مذهب، نه ملی گرائی و یا چپ گرائی سیاست گذاران دنیای سرمایه داری غرب و در راس آن امریکا، همچنین شخصیت های برجسته ی شورای امنیت ملی آن کشور نظیر برژینسکی را وسوسه میکرد، تا از اسلامیست ها برای مهار و عدم نفوذ کمونیست ها سود ببرد. اینگونه، سیاست گذاران امریکا معتقد بودند که دغدغه مشترک تمام آنها نفوذ اتحاد شوروی به آن بخش از جهان بود، و قدرت اسلام میتوانست به خوبی آنانرا در رسیدن به اهدافشان یاری نماید. در این میان آنچه توسط بنیادگرایان متحجر اسلامی و حاکمیت ظالمانه آنان بر سر ایران و مردمش میآمد نه تنها دارای اهمیت نبود بلکه اصلا به آن نمی اندیشیدند، همچنانکه امروز هم آمریکا هیچگونه اعتراضی به نقض حقوق بشر و اینهمه اعدام های خودسرانه نمیکند.
بعد از پس گرفتن تائیدیه رسمی دولت موقت در مورد اولین سفیر آمریکا، والتر کاتلر، امریکا ناچارا بروس لینگن را بعنوان کاردار سفارت به ایران بفرستد و او در تمام مدت گروگان گیری با دیگر اعضای سفارت همراه بود. لینگن بعدها در مصاحبه ای گفته بود: یکی از عمده ترین دستوراتی که به من دادند این بود که ارتباط مداوم با حکومت مذهبی تازه داشته باشم و به آنها اطمینان بدهم که ما تغییرات در تهران را کاملاً پذیرفتهایم، که هیچ قصد نداریم با شاه همکاری کنیم و او را به تاج و تخت برگردانیم، که خیلی خوب میدانیم شرایط کاملاً در تهران تغییر کرده و این شرایط تازه را پذیرفتهایم. همان اطمینانهایی که قبل من چارلی ناس از طرف واشنگتن به ایرانیها میداد. اینها دستوراتی بود که به من دادند. او در بخش دیگری از سخنانش میگوید: بههرصورت خطر شوروی در ذهن همه خیلی بزرگ جلوه میکرد. البته که در تحلیل نهایی، مشخصاً این خطر و نیز منافع نفتی ما در خلیج فارس، ملاحظاتی بودند که باعث شدند به این نتیجه برسیم که داشتن رابطه حتی با این حکومت مورددار هم ارزش تلاش کردن دارد. اینکه ما باید در ایران باشیم. تعداد زیادی از تولیدکنندههای تجهیزات نظامی، تجار، بازرگانان و صنایع دفاعی ایالات متحده با این رابطهٔ نظامی گره خورده بودند و در آن نقش داشتند، البته که این هم جزو ملاحظات مهم دیگری بود که باعث شد بعد از فوریه، تصمیم به تلاش برای برقراری و تثبیت روابط گرفته شود. با این نیات پلید، ایران و ملتش فدای استراتژی های خائنانه و منفعت طلبانه قدرتهای استعماری جهان شدند و کشور را بدست یک مشت تروریست اسلامی سپردند؟

ایران و ملتش فدای استراتژی های خائنانه و منفعت طلبانه قدرتهای استعماری جهان شدند و کشور را بدست یک مشت تروریست اسلامی سپردند

علی‌ اخوان پور:
در اینکه اکثر مبلغان با نفوذ شیعه، در طول تاریخ، پنهانی با نمایندگان قدرتهای بزرگ و در راس آنان بریتانیا و آمریکا در رابطه بودند، تقریبا هیچ شک و شبهۀ وجود ندارد، دهها عنوان کتاب که از دل مدارک سری به بیرون درز کردۀ، همین کشورها که به رشته تحریر درآمد گویای این مدعاست. در ايران گفته مشهوریست براین اساس، که چنانچه عمامه ی آخوندی را برداريد، خواهيد ديد که روی ديگرش نوشته شده، Made in England.
بخش مهمي از کارC.I.A آمریکا در ايران در اوايل دهۀ 1950 میلادی کوشش برای برانگیختن احساسات مذهبی ايرانيان عليه اتحاد شوروی بود. اين تلاش ها همزمان با تجربۀ ايالات متحده در بکارگيری اسلامگرايان پر حرارت ضد کمونيست در مصر، پاکستان و دیگر کشورهای اسلامی منطقه، به کمک مبلغان مذهبی شیعه در ایران نیز صورت میگرفت. برای مثال زمانیکه دکتر محمد مصدق در ردیف مخالفین نفوذ غرب در ایران قرار گرفت، این سازمان امنیتی آمریکا، توسط دو تن از اعضاء بلند پایۀ اش بنام دونالد ویلبر و ریچارد کاتم و هماهنگ با مبلغان مذهبی شیعه، تمام کوشش خود را برای بی اعتبار نمودن مصدق بکار گرفتند و او را تحت کنترل حزب توده در ایران معرفی کردند. استیفن دوریل، محقق، روزنامه نگار و نویسندۀ انگلیسی، از دست اندر کاران نشریۀ لابستر و استاد دانشگاه هادرشفیلد انگلستان مینویسد: حتا آخوند بهبهانی به تحریک همین عوامل غربی و بر اساس پولی که از آمریکائی ها گرفته بود، مبادرت به پخش اعلامیۀ هائی با جوهر قرمز و بر علیه مصدق و گروه های چپ مبنی بر تهدید تمام مبلغان مذهبی به اعدام منتشر می نمود تا باعث جنگ روانی عمومی مردم شود. بگفتۀ دوريل، سيا برای گرداندن امور تبليغاتيش از پوشش خبرنگاری برای ماموران خود استفاده مي کرد، کنت لاو از نيويورک تايمز و دونالد شويند از آسوشيتدپرس. سيا نه تنها از مبلغانی چون آخوند بهبهاني برای تبليغ پيرامون خطر حزب توده و بدارآويخته شدن مبلغان، که امری خلاف واقع بود، استفاده کرد بلکه به عوامل فتنه انگيز و خشونت طلب خود پول پرداخت تا جامعۀ مذهب زدۀ ايران را برانگيزد. سيا و MI6 به چاقوکشان و چماقداران مذهبی پول می پرداخت، تا در نقش هواداران و اعضاء حزب توده، دست به خشونت های خيابانی بزنند و به اماکن شيعيان يورش برند. تا سال 1952 میلادی آخوند کاشانی، یکی از مبلغانی که خمینی بشدت تحت تاثیرش بود، متحد مصدق در جبهه ملی بود. اما آنگاه که کشورهای آمریکا و بریتانیا مصدق را در جهت ضدیت با منافع خود دیدند و بر علیه او برخواستند کاشانی هم به صف مخالفین مصدق پیوست. کاشانی تماس های پنهانی خويش، با گروه های تروریستی اسلامی را مخفی نگاه می داشت، اما در انظار، زيرکانه از فدائيان اسلام و هوادارانش فاصله می گرفت. سازمان سيا، بسيار خوب از ميزان قدرت کاشانی در میان تودۀ های مذهبی و متعصب جامعۀ ایران آگاه بود. در گزارشی از سيا بسال 1952 با نام، چشم اندازهای نجات رژيم مصدق در ايران چنین می خوانیم: از هنگام بازگشت مصدق به قدرت در ماه جولای 1952، پيوسته گزارشاتی از تلاش برای براندازی حکومت وی دريافت شده است. اغلب کاشانی و افسران ارتش را رهبران اين تلاشها می دانند. چنين مينمايد که درگيری ها و زد و خوردهای خيابانی ميان نيروهای حامی مصدق و کاشانی سخت تر و جدی تر خواهد شد. سيا نيروهائی را که کاشانی توان بسيج کردنشان را داشت، بازاريان و دستجاتی که پسران او می توانستند سازمان دهند، همچنین افراطيون سازمان تروريستی فدائيان اسلام بيان می کند. بنا براین کشورهای ایران ستیزی نظیر بریتانیا و آمریکا برای حفظ منافع بلند مدت خود همواره بیش از اینکه بر نیروهای ملی و سکولار تکیه نمایند، بر روی مذهبیون و مبلغان مذهبی در ایران تاکید داشتند و آنانرا همراه و همگام خود میدانستند.
جان والر کهنه سرباز سازمان زیرزمینی آمریکا، که در خلال جنگ جهانی دوم به دفتر خدمات استرتژیک آمریکا پیوست، فردی که بین سالهای 1946 تا 1953 میلادی عملیات پنهانی سازمان سیا در ایران را پیش میبرد، و اکنون دوران هشتاد سالگی خود را در آمریکا طی میکند، میگوید: ما به متحد دیرینۀ خود، یعنی بریتانیا تعهد داشتیم، و نفت مسئلۀ اصلی ما بود. در این زمینه آخوندها و بازاریان مذهبی ایران بیشترین خدمت را به ما نمودند. او می افزاید: بازاریان و آخوندها پیوندهائی بسیار نزدیک با یکدیگر داشتند، از سوی دیگر مبلغان مذهبی شیعه، بویژه بر طبقات فرودست جامعه نفوذ داشتند و از آنان در جهت منافع شخصی خود سوءاستفاده می نمودند. کاشانی قدرت سیاسی/ مذهبی خود را از الله میگرفت و همانند روح الله خمینی بر مساجد و گروه های بنیادگرای شیعی نفوذ داشت. والر در جواب اینکه آیا سازمان سیا مستقیما به کاشانی پول پرداخت میکرد، میگوید: آری چنین بود. نه تنها کاشانی، که به همراهان مورد نظر او هم پرداخت شده بود. برای تقويت کانالهای ارتباطی او با مردم جنوب شهر تهران و نيز برای اعلاميه نويسی و کارهايی از اين دست به او پول پرداخت می شد. والر با نيشخندی کنايه آميز می افزايد که حتی آيت الله ها نيز فساد پذيرند، او با وسواس در گزينش واژه ها مي گويد: فکر می کنم کاشانی براستی مذهبی بود، اما مرا به خاطر بدبين بودنم ببخشيد. مذهبي بودن، شما را از گرايش به واقعيات سياسی و پول يا مسائل جنسی باز نمي دارد.
درست همین روش در سالهای منتهی به سال 1357 از سوی آمریکا در مورد آخوند خمینی در زمینۀ واگذاری قدرت حکومتی ایران به او، بکار برده شد، اما قبل از آن بدنیست نظرات پاره ای از محققین ایرانی را در مورد آخوندها بشنوید. محمد جعفری در کتاب پاریس و تحول انقلاب ایران از آزادی به استبداد مینویسد: يکی از مهمترين عللی که پايه و مايۀ ناآگاهی سياسيون و روشنفکران و توده مردم، که آنها را در دام فريب و اغفال آخوندهای شیعه گرفتار کرد، نداشتن شناخت نسبی درستی از ساختار روحانيت، مرجعيت، نحوه عمل و طرز تفکر آنها، همچنین امکانات بالقوه يا بالفعلی که در اختيار داشته و دارند و بخصوص ناآگاه بودن از تفکر، روحيه، عقايد سياسی و روش کار و پيچيدگی و چندگانگی عقاید خمينی و نيز مقاصد و اهداف شخصی و گروهی اکثر شیوخ تشیع معرفی کرده. او میگوید: صرفنظر از تعداد بسیار بسیار قلیل از این سپاه عظیم مفتخور مذهبی که برای شناخت واقعی دین و مذهب گام در این راه نهاده اند، اما بدلیل کثرت وجود اراذل و اوباش مذهبی در این قشر یا سربه نیست شده و یا شدیدا به حاشیه رانده شده اند، اکثریت قریب به اتفاق این جماعت بدلایلی نظیر نداشتن شغل و حرفه، نداشتن نان و آب، تمایل به معزز بودن و احترام داشتن در جامعه، تمایل به بوسیدن دستانشان توسط هم ولایت هایشان و خلاصه فرار از فقر و تنگدستی عموما از اقشار روستائی کشور بدین شغل رو آورده اند. میگوید ملا صدرا فیلسوف اسلامی ایرانی وقتی خطر تقليد را گوشزد مردم مسلمان کرد و با آن مخالفت ورزيد، هفت سال او را به کهک قم تبعيد کردند. به همین دلیل بر روی دیوار هیچ آخوند و ملائی نباید یادگاری نوشت و به قول و وعده هیچیک از آنان نباید اعتماد نمود. یا محمود طالقانی که خود یکی از این جماعت بود میگوید: عده ای که مرا تشویق به تاسیس حزب یا گروهی میکردند، با آنها گفتم: شما ما آخوندها را نمی‏شناسيد. هم اکنون يکی از ما رهبر است، يکی وزير است، آن يکی رئيس شورای حزب است. يکی سپاه تشکيل داده، يکی رئيس کل کميته هاست، منهم شورای انقلاب هستم. آخوندها الآن دارند کشور را اداره می‏کنند. حتی امروز آن آخوند کوچک در محله خودش رئيس محله است و کميته و تفنگچی دارد. او را با ماشين می‏برند و می‏آورند. کسی که با آن مشقات زندگی کرده و حالا به اين موقعيت و امکانات رسيده است، صاحب ماشين شده، مسکن و منزل خوبی پيدا کرده، تفنگچی و راننده دارد، بيا و برو پيدا کرده، رئيس شده، همه چشم به دهان او دوخته‏اند، ديگر حاضر نيست که از اينها بگذرد، حتا حاضرند برای حفظ اين موقعيت، همه چيز را فدا کنند. حالا ديگر اعتقاد و عقيده برای اينان معنای ديگری غير از آنچه سابق داشت، دارد و بخصوص که اغلب آخوندها از قشر پايين جامعه هستند و بيشتر روستازادگانی هستند که طلبه شده و به سلک روحانی در آمده‏اند. حالا که اينان به اين نان و نوا که هرگز در خواب نمی‏ديدند رسيده‏اند، بهر قيمتی که شده حاضر نيستند، آنرا از دست بدهند و به خاطر عقيده دست از آن بکشند. بنا براين شما بايد برويد و برای خودتان کاری بکنيد و منتظر نباشيد، زيرا که همه چيز از دستتان می‏رود و اينها به شما رحم نخواهند کرد، و دیدیم که هر چه طالقانی پیش بینی کرده و گفته بود، شد. آنها به ایران و ایرانی رحم نکردند و بعد از اینهم اطمینان داشته باشید نخواهند کرد.
والتر کاتلر دیپلمات و اولین سفیر سابق آمریکا در جمهوری اسلامی که در پیشینه ی کاریش سفیر کنگو، تونس و عربستان سعودی به چشم میخورد که نهایتا در سال 1979 با تاسیس نظام مذهبی ایران بعنوان اولین سفیر به ایران آمد، دیپلماتی کارآزموده و یکی از اعضای آکادمی دیپلماسی امریکاست. او که در میانه ی دهه ی 1960 کنسول ایالات متحد در تبریز بود میگوید: در پی برقراری گفتگو با جمهوری اسلامی بودیم. من باید به ایران می رفتم و با رژیم جدید، از خمینی تا دیگران به تفاهم می رسیدم. او همچنین می افزاید: انتخاب من بسیار شتابزده بود. من باید خیلی زود گروه جدیدی را سامان می دادم. سایرس ونس، وزیر خارجه، به من گفت: هر کس را که می خواهی انتخاب کن تا از مسوولیت های دیگر فارغش کنم. واقعیت این است که اتکاء نظام جدید در ایران بر مذهب، نه ملی گرائی و یا چپ گرائی سیاست گذاران دنیای سرمایه داری غرب و در راس آن امریکا، همچنین شخصیت های برجسته ی شورای امنیت ملی آن کشور نظیر برژینسکی را وسوسه میکرد، تا از اسلامیست ها برای مهار و عدم نفوذ کمونیست ها سود ببرد. اینگونه، سیاست گذاران امریکا معتقد بودند که دغدغه مشترک تمام آنها نفوذ اتحاد شوروی به آن بخش از جهان بود، و قدرت اسلام میتوانست به خوبی آنانرا در رسیدن به اهدافشان یاری نماید. در این میان آنچه توسط بنیادگرایان متحجر اسلامی و حاکمیت ظالمانه آنان بر سر ایران و مردمش میآمد نه تنها دارای اهمیت نبود بلکه اصلا به آن نمی اندیشیدند، همچنانکه امروز هم آمریکا هیچگونه اعتراضی به نقض حقوق بشر و اینهمه اعدام های خودسرانه نمیکند.
بعد از پس گرفتن تائیدیه رسمی دولت موقت در مورد اولین سفیر آمریکا، والتر کاتلر، امریکا ناچارا بروس لینگن را بعنوان کاردار سفارت به ایران بفرستد و او در تمام مدت گروگان گیری با دیگر اعضای سفارت همراه بود. لینگن بعدها در مصاحبه ای گفته بود: یکی از عمده ترین دستوراتی که به من دادند این بود که ارتباط مداوم با حکومت مذهبی تازه داشته باشم و به آنها اطمینان بدهم که ما تغییرات در تهران را کاملاً پذیرفتهایم، که هیچ قصد نداریم با شاه همکاری کنیم و او را به تاج و تخت برگردانیم، که خیلی خوب میدانیم شرایط کاملاً در تهران تغییر کرده و این شرایط تازه را پذیرفتهایم. همان اطمینانهایی که قبل من چارلی ناس از طرف واشنگتن به ایرانیها میداد. اینها دستوراتی بود که به من دادند. او در بخش دیگری از سخنانش میگوید: بههرصورت خطر شوروی در ذهن همه خیلی بزرگ جلوه میکرد. البته که در تحلیل نهایی، مشخصاً این خطر و نیز منافع نفتی ما در خلیج فارس، ملاحظاتی بودند که باعث شدند به این نتیجه برسیم که داشتن رابطه حتی با این حکومت مورددار هم ارزش تلاش کردن دارد. اینکه ما باید در ایران باشیم. تعداد زیادی از تولیدکنندههای تجهیزات نظامی، تجار، بازرگانان و صنایع دفاعی ایالات متحده با این رابطهٔ نظامی گره خورده بودند و در آن نقش داشتند، البته که این هم جزو ملاحظات مهم دیگری بود که باعث شد بعد از فوریه، تصمیم به تلاش برای برقراری و تثبیت روابط گرفته شود. با این نیات پلید، ایران و ملتش فدای استراتژی های خائنانه و منفعت طلبانه قدرتهای استعماری جهان شدند و کشور را بدست یک مشت تروریست اسلامی سپردند؟

صدور حکم سنگسار برای یک نفر در قائمشهر

علی‌ اخوان پور:
خبرگزاری هرانا – یک نفر از سوی دادگاه کیفری قائم شهر به اعدام و سنگسار و ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم شده است.
به گزارش مهر، رئیس دادگستری قائمشهر اتهامات وی را زنای محسنه، تجاوز به عنف، نگهداری چندین قبضه سلاح گرم و سرد وسلاح جنگی، نگهداری مشروبات الکلی و تجهیزات ماهواره‌ای اعلام کرده است.
رئیس دادگستری قائمشهر دو بار اعدام، یکی با طناب دار و یکی رجم و سنگسار و ۱۵ سال حبس را از احکام صادره وی برشمرد و افزود: بررسی پرونده این متهم ۳۲ ساله را می‌توان از مهم‌ترین اقدامات دادگستری قائمشهر دانست که ازسال گذشته در دادگاه کیفری استان مطرح شده بود.

باید دید هنجار شکنی فرهنگی از دید آقایان چیست؟

علی‌ اخوان پور:
"بنا به گفته ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی هنجار شکنی فرهنگی باعث تهدید و تضعیف امنیت ملی شده است."
خب باید دید هنجار شکنی فرهنگی از دید آقایان چیست؟ چندی است موج اعتراضی علیه حجاب بسیار شدیدتر و گسترده تر از قبل در کشور به راه افتاده که لرزه بر اندام حکومت اسلامی انداخته. نظامی که خوب می داند زنان ایران هیچ اعتقادی به مصونیتی که از تریبون نظام مدام تکرار می شود ندارند و می خواهند همچون انسانی آزاد و برابر با دیگران در جامعه حضور داشته باشند البته این دیدگاه حجاب ریشه اش از مذهب و اینجا مشخصا دین اسلام می آید که در آن زن را برده جنسی می داند و از آن صرفا برای بر طرف کردن نیاز مردان یاد می کند و طبیعی است که زنان در قاموس جمهوری اسلامی از پایه ای ترین حقوق انسانی خود که همان آزادی در انتخاب پوشش است محروم اند. این موج اعتراضی در واقع اعتراض نه تنها به حجاب است بلکه زیر بار زور نرفتن است. جوانان امروز ایران که خسته از وضع موجود هستند شروع به مشتعل تر کردن جرقه های اعتراضی هستند که مجددا به آتشی عظیم تبدیل خواهد شد و ریشه نظام اسلامی در ایران را خواهد خشکاند.
در انتها لازم می دانم که صراحتا به مقامات جمهوری اسلامی بگویم که من جوانی هستم که در دوره حیات حکومت شما به دنیا آمده ام و در مدارس تحت نظارت و کنترل شما درس خوانده و بزرگ شده ام و با گوشت و پوست تاثیر نظام مذهبی را بر زندگی خود دیده ام باید گوشزد کنم که شما تحت هیچ شرایطی نمی توانید جلوی این جنبش را بگیرید چرا که توان مقابله با آن را دیگر ندارید ما جوانان امروز ایران پشیزی ارزش برای مقدسات شما قائل نیستیم و میخواهیم مثل هر جوان دیگر در دیگر نقاط جهان ازاد باشیم و این به معنای به چالش کشیدن هر روزه قوانین و فرهنگ شماست، ما کوتاه بیا نیستیم.

Dienstag, 15. Juli 2014

تاریخچه پيدايش آخوند


علی‌ اخوان پور:

Read moreواژه «آخوند» از نگر لغوی٬ کوتاه شده عبارت « آقای روضه الشهدا خوان» و یا «آقای روضه الشهاده خوان» است که در درازای زمان برای آسانی استعمال٬ بتدريج به «آقای روضه خوان» و سرانجام « آخوند» تبدیل شده و يا به قول خود آخوندها « تقليب » شده است.
 پیشینه تاريخی آخوند به  خونخواهی « مختار بن عبید ثقفی» از کشتار کنندگان جنگ کربلا و حسین بن علی و يارانش بر میگردد. بدین شرح که هنگامی که مختار به خونخواهی کشته شدگان جنگ کربلا قيام کرد و سران اين جنگ را یکی یکی دستگیر نمود و انها را نابود کرد و آثار تبليغات منفی يزيد و هواخواهانش بر ضد خانواده علی٬ خنثی گردید٬ افرادی که بر ضد امام حسين جنگ کرده و بدون توجه به علل و عوامل آن جنگ٬‌او و خانواده و یارانش را  به وضع دلخراشی کشته بودند٬ ابتدا کوشیدند با توبه بر اعمال خود سرپوش بگذارند و ازاينرو٬ در آن زمان گروهی که به انها «توابین» میگفتند٬ به وجود آمد. اما چون توبه ظاهری افراد٬ برای بخشش آنها از کشتن به اصطلاح نوه پيامبر کافی نبود و مردم همچنین نسبت با اين افراد احساس کینه٬ نفرت و دشمنی داشتند و زندگی بر اين گروه بسیار سخت شده بود٬ ناچار بيشتر اين افراد خانه و کاشانه خود را ترک کردند و در بین النهرین آنروز و سرزمین های ايران و جزایر خلیج فارس پراکنده شدند و در گوشه و کنار و روستا های اين منطقه سکونت اختیار کردند.
 افراد یاد شده٬ چون هنر و پیشه ای نداشتند و کارآمدترين انها مزدوران جنگی بودند٬ از اینرو برای گذراندن زندگی به کارهای پست مانند حمالی٬‌کارگری ساده٬ گدائی و غیره و برخی از آنها نيز با بهره برداری از ساده لوحی مردم به فالگيری٬ دعانویسی و سحر و جادو اشتغال یافتند. شماری از این افراد٬ ‌در ردیف کارهای رمالی و دعانویسی به ابتکار تازه و جالبی دست زدند که بعدها یکی از پردرآمدترین و در همان حال٬ محترمترین جايگاههای اجتماعی شد. این ابتکار جالب عبارت از آن بود چون این افراد خود عامل و شاهد جنایاتی که بر سر حسین بن علی و خانواده و یاران او آمده بود٬ به شمار ميرفتند٬ ‌از اینرو مردم به گرد آنها حلقه می زدند و آنها اين صحنه های دلخراش را برای آنها تشریح و مجسم می کردند.
 Read moreبدین ترتیب کشندگان حسین بن علی٬ ‌در محل های سکونت تازه خود به شکل «ذاکرین» امام حسين در آمدند و چون مردم به آنها پول٬ غذا و مسکن کافی  میدادند و به آنها احترام می گذاشتند٬ از این رو٬ افراد یاد شده برتری دادند قصه گويي٬‌مرثيه خوانی و تعزيه داری از رویدادهای جنگ کربلا را پیشه اصلی خود قرار دهند. اين افراد٬ بتدریج به شرح و ذکر رويدادهای کربلا٬ آب و رنگ بیشتری زدند و به نام «ذاکر» و «نایح» به معنی نوحه خوان مشهور شدند.
 این افراد با دست زدن به ریاکاری و فریب دادن مردم٬ نه تنها خود را از تاوان جنایاتی که مرتکب شده بودند٬ ‌نجات دادند و جان سالم به در بردند٬ ‌بلکه بدون انجام هيچگونه کار توليدی و سازنده٬ با ذکر گويي و نوحه سرايي درآمد زیادی در بین مردم برای خود احترام به وجود اوردند.
 در مراحل بعد٬ اين افراد٬ قصه گويي ها و نوحه خوانی های خود را با به نمایش گذاشتن نقاشی هايي از صحنه های رویدادهای کربلا و شبیه خوانی و تعزیه خوانی به مورد اجرا  گذاشتند و با کاربرد این روش ها به گونه طبیعی٬ بیشتر توجه مردم را  به خود جلب می کردند. (تاريخچه روضه و روضه خوانی٬‌نوشته محمد رضا اسلامی).
 با گذشت زمان٬ ‌ذاکرین٬ ‌مرثیه خوانها و نوحه خوانها٬ جايگاه مهمتری کسب می کردند و از دگر سو٬ ایرانیها که به سبب خیانت برخی از هم ميهنان خود(سلمان فارسی ) از تازی های شکست خورده بودند و با سیستم اسلامی و فرمانروايي تازی ها مخالف بودند و به زور شمشیر به پذیرش اسلام مجبور شده بودند٬ بر آن شدند تا به اسلامی بدون تازی روی آورند. در راستای این اندیشه٬ یعنی یک اسلام تازه بدون تازی که هم اسلام بوده و از فشار تازی ها در امان باشند و هم اينکه از تقلید اسلام تازی ها خودداری کنند٬ ایرانی ها به مکتب علی بن ابیطالب که پسر عمو و داماد محمد بن عبدالله٬ به اصطلاح پيامبر اسلام بود٬ ‌توجه کردند و پیرو او شدند و خود را شیعه علی نامیدند. (هزار ماه حکومت بنی امیه٬ نوشته ابوالفضل قاسمی).
 به موازات شکل گرفتن تئوری پیروی از مکتب علی٬ ذاکران و مداحان رویدادهای جنگ کربلا نیز از پای ننشستند و کوشش کردن از ایجاد این فراگشت مذهبی در بین ایرانیان به سود خود بهره برداری تازه ای بکنند. در جهت اجرای این اندیشه٬ افراد یاد شده٬ چون با ذکر و مرثیه خوانی رویدادهای جنگ کربلا٬ خود را دوستدار حسین فرزند علی جا زده بودند٬ از اینرو یا ایرانیان آزاديخواه و آزاداندیش ضد بنی امیه هم آوا شدند و خود را  از دوستداران علی بن ابی طالب وانمود ساختند و با این نیرنگ جایگاه خود را استوار کردند و به جرگه آزادیخواهان ایرانی وارد شدند.
 این افراد٬ از این پی فرزندان خود را  نیز برای ادامه دادن به پیشه پر سود و احترام خود آموزش دادند و کتاب هايي درباره رویدادهای جنگ کربلا و جنایاتی که یزید و دار و دسته اش نسبت به حسین بن علی و خانواده اش مرتکب شده بود٬ به رشته نگارش درآوردند. در این کتابها٬ ‌نوشته شده بود که حضور در مجالس یادبود و عزاداری حسین بن علی و فرزندان و یاران او٬ سبب نزدیکی به امام حسین و جلب شفاغت حسین و جدش٬‌پیامبر اسلام در روز قیامت خواهد شد. (تاریخچه روضه خوانی٬ محمد رضا  اسلامی).
 افراد یاد شده٬ نام مجالس ذکر و مرثیه خوانی خود را به جلسات روضه خوانی٬‌یعنی مجالسی که در آنها برای شرکت کنندگان بهشت طلب می شود نامگزاری کردند و عنوان خود را از ذاکر و نایح و مداح به روضه الشهاده و یا روضه الشهدا خوان تغییر دادند. به گونه ای که در بالا گفته شد٬ چون نام بردن این عبارات دراز و سنگین بود٬ ‌نخست به آقا روضه خوان و سپس به آخوند تبدیل شد. به همین شکل وارد فرهنگ لغت زبان فارسی گردید. در نتیجه میتوان گفت که آخوندها در واقع همان کشندگان ستمکار حسین بن علی٬ مدعی خلافت اسلامی بودند که با ریا و تزویر خود را  در این جایگاه سرشار از پول و احترام قرار دادند و بنیانگزار عنوان آخوند و مکتب آخوندیسم شدند.
 بیهی است باید توجه داشت که تا سال ۹۶۲ میلادی برابر با ۳۵۱ هجری قمری که عضدالدوله دیلمی از شاهان آل بويه در ایران روی کار آمد٬ چون مردم ایران سنی مذهب بودند٬ روضه خوانی و تعزیه گری در ایران زیاد رواجی نداشت و این اعمال در مراکز شیعه نشین منطقه خاور میانه و خلیج فارس(جبل عامل لبنان٬ حله عراق و بحرین) متداول بود. ولی پس از اینکه شیعه گری نخست از سوی شاهان آل بويه در ایران توانمند شد و سرانجام بوسیله شاهان صفوی٬ ‌مذهب ایران گردید٬ روضه خوانی نیز رواج بسیار پیدا کرد و آخوندها در این کشور رشد تازه و بدون پیشینه ای پافتند.
 شاه اسماعیل صفوی٬ چون برای پادشاهی در ایران مشروعیتی نداشت٬ از اینرو به شیعه گری دست یازید و قدرت سیاسی اش را با نیروی مذهبی ترکیب کرد تا بتواند بر ایران فرمانروایی کند و از دگر سو٬ شیعه گری را  در برابر سنی گری دشمن دیرین این کشور يعنی امپراتوری عثمانی با کار گرفت.  شاه اسماعیل صفوی در اجرای هدف خود و پس از او سایر شاهان صفوی٬ گروهی از ملایان شیعه مذهب را برای آموزش دادن اصول مذهب شیعه گری و رواج آن در ایران از جبل عامل لبنان (مرکز شیعه گری ان زمان در خاورمیانه) بحرین و حله عراق با ایران وارد کردند. مهمترین این ملاهای وارداتی عبارت بودند از : محقق اول شیخ علی کرکی٬ شیخ لطف الله میسی٬ که مسجد او در اصفهان هنوز شهرت دارد٬ شیخ حسین بن عبالصمد٬ پدر شیخ بهايي٬‌خود شیخ بهايي٬ و شیخ علی منشا٬ میر عیاث الدین منصور شیرازی٬ میرداماد٬ ملا محمد تقی مجلسی و پسرش ملا محمد باقر مجلسی.
 آخوندها و ملاهای کنونی را باید از نسل آخوندهای بالا به شمار آورد. آخوندها را به گونه کلی به دو گروه میتوان بخش کرد: آخوندهای درجه اول که به نام فقیه و مجتهد به امور فقهی و اجنهاد می پردازند و آخوندهای گرده دوم که به روضه خوانی و گاه فالگیری٬ جن گیری و زیارتنامه خوانی اشتغال میورزند. بدیهی است که هر دو گروه٬ از تمام پولهايي که مفتخوران مذهبی انگلی آنها بهره میبرند٬ مانند حق امام٬ نماز و روزه فروشی٬ زکات و غیره از مردم پولستانی می کنند.
 پس از آنکه ملایان وارداتی جای خود را در ساختار حکومت پادشاهان صفوی استوار کردند٬ بتريج برای خود سازمان و سلسله مراتبی به وجود اوردند که مهمترین آنها عبارت بودند از: شیخ السلام که بوسیله شاه منصوب میشد٬ ملا باشی٬‌ امام جمعه٬ ‌پیش نماز٬ ‌قاضی و معلم. آخوندها در جایگاه معلم به الهام خرافه خواهی و  بیهوده پرستی به کودکان و در شغل قضاوت به جمع آوری پول مشغول شدند و به گسترش فساد پرداختند.
 پادشاهان صفوی برای استوار کردن جایگاه سیاسی خود به ملایان قدرت زیادی دادند و اتحاد شیخ و شاه به شکل دیو پلیدی به جان مردم بیگناه افتاد و ملایان در مشاغل ملاگری٬ نماز و روزه فروشی٬ ‌دعاخوانی و تدریس خرافات و قضاوت به کشتار مخالفان و غارت اموال آنها پرداخت و ستمدینی و خون آشامی و حشیانه ملایان در نابود کردن مخالفانشان تا امروز ادامه دارد و نماد راستین آن در روان پلید آخوند هايي مانند خمینی٬ خامنه ای٬ رفسنجانی و غیره آشکارا قابل مشاهده و تجربه است.
 کتاب انقلاب اسلام در صفحه ۳۲ مینویسد٬ « یکی از ملایان دربار شاه اسماعیل صفوی نوشته است: کشتن یک سنی که بايد او را سگ نامید با ثواب کشتن پنج کافر حربی برابر است. نکاح سنی درست نیست. خون سنیان مباح و مالشان حلال است. واجب است٬ شکم زنان حامله سنی شکافته شود و بچه ذکور آنها با نیزه کشته شود……..».

وقتی که مردم علنا می گویند “خامنه ای قاتله حکومتش باطله”،اینچنین است که هیچ قانون التزام به ولی فقیه نمی تواند رهبر و نظام را نجات دهد.*

علی‌ اخوان پور:
آزادی در جمهوری اسلامی یعنی همین! اینکه در مجلس اسلامیون تصمیم بگیرند که حزبی اجازه فعالیت بیابد که ولایت فقیه را قبول داشته باشد و اعضای هیات موسس اش حداقل ۲۵ ساله و دارای مدرک کارشناسی هم باشند!! تازه مجلس اسلامی قبل از تشکیل چنین حزبی خودش فکر همه چیز را کرده و گفته که شرایط عضویت در چنین حزبی هم باید “التزام عملی به ولایت فقیه” باشد!
چنین مصوبه ای پیام خاصی برای مردم ندارد. همه می دانند که در ایران حزب یعنی حزب الله و همین. احزاب سیاسی که پس از انقلاب ۱۳۵۷ در ایران بصورت علنی فعالیت می کردند همه قلع و قمع شدند و پس از سرکوبهای گسترده خرداد ۶۰ گورستان اسلامی بر فضای ایران حاکم شد. در جمهوری اسلامی، آزادی و آزادی تشکیل احزاب نه فقط از مردم سلب شده است بلکه کارگر را بخاطر تشکیل یک نهاد مستقل خودش دستگیر و روانه زندان می کنند و او را برای منحل کردن سازمان کارگری مستقل تحت فشار می گذارند.
تصویب چنین قانونی در مجلس اسلامی به دعواها و نگرانی های داخلی خودشان مربوط است. جمهوری اسلامی از سایه خودش هم می ترسد و نگران بالاگرفتن نافرمانی از ولایت فقیه در صفوف نظام است. در این میان طرفداران خامنه ای در مجلس به صرافت این افتاده اند که با اهرم قانون، همه روزنه ها را با مسئله “التزام عملی به ولایت فقیه” به روی رقبای خود ببندند. آش اینقدر شور است که این نگرانی ها به موج “دلواپسی” طرفداران رهبر تبدیل شد. و حالا مجلس به کمک گرفته می شود که حسابی بیت رهبری را از گزند رقبای حکومتی درزبندی کند.
بیچاره اینها نمی دانند و یا می دانند و خود را به نفهمی می زنند که آوای رفتن ولی فقیه شان در خیابانها از سوی مردم فریاد زده شده است. وقتی که مردم علنا می گویند “خامنه ای قاتله حکومتش باطله”، “خامنه ای حیا کن مملکتو رها کن”، “مرگ بر اصل ولایت فقیه” و “ننگ ما ننگ ما رهبر الدنگ ما”! اینچنین است که هیچ قانون التزام به ولی فقیه نمی تواند رهبر و نظام را نجات دهد.*

Dienstag, 8. Juli 2014

آخوندها به انتخابات آزاد سقيفه که با حضور سران انصار و مهاجرين برگزار شد زياد گير می دهند سئوال من اينجاست چرا رهبر بايد توسط يک مشت آخوند درباری دست راستی مورد تاييد همان رهبر ( که از فيلتر شورای نگهبان منتخب همان رهبر ! گذشته ) انتخاب شود ؟

علی‌ اخوان پور:
در وقايع پس از انتخابات که منجر به پيروزی ظاهری احمدی نژاد شد يکی از دوستانم را ديدم که از گروه جنبش سبز بود و با شور و شوق عجيبی داشت برای ديگران تعريف می کرد که اعمال و رفتار حکومت آخوندها مانند حکومتهای بنی اميه و بنی عباس است من به آن دوست عزيز گفتم برادر من , انسان بايد هميشه جانب انصاف را رعايت کند درست است که شيعه ها از خلفای بنی اميه و بنی عباس متنفرند ولی اگر اندکی منصف باشی می فهمی که آنها نکات مثبتی هم داشته اند نکاتی که آخوندها فاقد آنند و فقط در برخی موارد مانند آنها هستند و هم اينک برای ساير دوستان عزيزم در جنبش سبز اين تفاوتها و شباهتها را می نويسم و از آقای شريعتمداری رييس شب نامه کيهان مصرانه خواهش می کنم اگر اين مطالب دروغ است بيايند و پاسخ من را بدهند ( البته هر قدر پاسخ پاليزدار را دادند پاسخ من را هم می دهند )

  1. محمد رضا شاه در يکی از سخنرانی های خود در اوج بحران توده ايها و مجاهدين خلق گفته بود : هر کس از زندگی کردن در اين کشور و در شرايط ما ناراحت است بيايد ما برای او پاسپورت صادر می کنيم و هزينه سفر او را هم می دهيم به هر کشوری که خواست برود ! ولی هم اينک اگر کسی مخفيانه و با هزينه خودش از ايران فرار کند سربازان بدنام امام زمان در وزارت اطلاعات می روند خارج و او را داخل گونی می کنند و به کشور باز می گردانند ! اگر هم نشد او را همانجا ترور می کنند !
  2. آخوندها می گويند معاويه در غذای مخالفينش سم می ريخته ( اگر بتوان به گفته برخی مورخين اعتماد کرد که اما و اگرها در اينجا بسيار است به عنوان مثال چرا معاويه حضرت علی را مسموم نکرد يا اينکه می گويند امام حسن را زن ايشان به فرمان معاويه مسموم کرد ولی مگر شما نمی گوييد امامان علم غيب دارند ؟ اين که يک نوع خودکشی می شود ! ) به جز جريان قتلهای زنجيره ای شواهد بسياری در دست است که وزارت اطلاعات و حفاظت اطلاعات سپاه در غذای مخالفين خود سم می ريزند ( حتی در غذای برخی از نويسندگان اهل سنت در داخل کشور ) کسانی که با نوشته های من ( عليرضا حسينی ) آشنايي دارند از شدت عشق و علاقه و ايمان من به قرآن و پيامبر و حضرت علی(ع) آگاهی دارند من به همه اينها قسم ياد می کنم که با دو گوش خودم از يک نفر که در حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران بود شنيدم که می گفت ما در يک موضوع خاص ( برای لو نرفتن خودم نمی توانم جريان را باز کنم ) به جاسوس خودمان يک نوع سم مهلک داديم تا داخل غذای شخص مورد نظر بريزد ! ! !
  3. خلفای بنی عباس و بنی اميه با همه علاقه ای که به پر کردن بيت المال داشته اند هيچگاه از مردم خمس ( در غير مورد غنائم ) نمی گرفته اند چون چنين چيزی در سنت پيامبر نبوده و نگرفتن آن هم ظلم به اهل بيت محسوب نمی شده ! ! ! ولی آخوندها ساليانه ميلياردها تومان از اين طريق باطل , مردم را سرکيسه می کنند ! و اين در حالی که در حکومت ولايت وقيح , هزار و يک نوع ماليات هم پرداخت می شود !
  4. تمامی مورخين به اين نکته معترفند که عصر خلفای بنی عباس , عصر انفجار اطلاعات و ترجمه و انتشار کتب مختلف مسلمانها و حتی فلاسفه يونان بوده است و اينکه خلفای بنی عباس در ريخت و پاش پول در خصوص زمينه های علمی و فلسفی يد طولايي داشته اند . ولی عصر حکومت آخوندها عصر فيلتر کردن 80 درصد سايـتهای اينترنتی و سانسور کتابها و مجله ها و . . . است . و زندانی کردن روزنامه نگاران و ترور نويسندگان و . . . ( البته به جز دوران رياست جمهوری آقای خاتمی )
  5. ما مرتب در کتب شيعه به اين موضوع بر می خوريم که آقا ! علمای اهل سنت آمدند علمای مسيحی آمدند و . . . . آمدند و در حضور خليفه با امام ما مناظره کردند و امام بر آنها پيروز شد . ولی در حکومت ضد دينی آخوندها , آقای رفسنجانی که از خود آقايان است اجازه ندارد بعد از انتخابات هم بيايد و در صدا و سيما از خودش دفاع کند . براستی شما آخوندها که اينقدر دستتان پر است چرا يک مناظره ( خارج از تيغ ولايت و در خارج کشور ) با علمای اهل سنت برگزار نمی کنيد و به طور مستقيم برای مردم داخل کشور پخش نمی کنيد ؟ تا حقانيت خودتان را بهتر ثابت کنيد !
  6. يزيد وقتی کاروان اسرا وارد شام شدند و پس از سخنان حضرت زينب و امام سجاد , متوجه اشتباه بودن کار ابن زياد شد برای همين او را لعنت می کند ( و از آن تاريخ به بعد روابط آن دو نيز تيره می شود ) و چندين برابر اموال غارتی را به کاروان اسراء بر می گرداند و هرگاه سفره می انداخته اند امام سجاد را کنار خود می نشانده و می گفته من دستور اين کار را نداده بودم و ابن زياد سرخود اينکار را کرد ( قرينه محکم بر صحت اين حرف يزيد اين سخن امام حسين است که مرتب از عمر سعد می خواسته به او اجازه دهند که به شام بروند و خودشان با يزيد , مساله را حل کنند ) ولی ما از ولی فقيه يک بار هم نشنيديم که از ماجرای قتلهای زنجيره ای اظهار تاسف کنند ! اين که سهل است ما از هيچ آخوندی به عمرمان کلمات ببخشيد اشتباه کردم معذرت می خواهم را نشنيدايم !
  7. يکی از شباهتهای بسيار تعجب انگيز حکومت آخوندها عموما و حفاظت اطلاعات سپاه و شب نامه کيهان و اخبار 8:30 خصوصا در اينجاست که آنها برای تخريب دشمنان خود از همان روش مشرکين مکه استفاده می کنند . براستی آيا خنده دار نيست ميرحسين موسوی را عامل بيگانه بدانيم ( و اين در حالی است که يکی از محققينی که در باره احمدی نژاد تحقيق کرده بود با تعجب می گفت : من هر چه جستجو کردم متوجه نشدم احمدی نژاد از سال 68 تا 71 کجا بوده و چه می کرده ؟ ! ! ! ) منتظری و طاهری که فرزندان خود را برای انقلاب دادند و خودشان در زندانهای شاه شکنجه شدند شيخ گمراه و ابوموسی اشعری شدند ! خاتمی مفسد فی الارض شد ! بنی صدر شد منافق ! آيت اله لاهوتی در زندان ( بر اثر خوردن سم ! ) سکته کرد و مُرد ! بازرگان و طالقانی شدند ليبرال و غربزده و طرفدار آمريکا و سرمايه داری ! علامه برقعی و مصطفی حسينی طباطبايي شدند وهابی و . . . دقيقا روش مانند روش کفار مکه : اين محمد مجنون است ! ساحر است ! کذاب است ! داستانسراست ! او می خواهد بين ما اختلاف و تفرقه بيندازد ! و در نتيجه پيامبر مجبور می شوند به مدينه هجرت کنند دقيقا اتفاقی که هم اينک دارد می افتد و هر کسی که دستش به دهنش می رسد يا متخصص و نابغه است فرار را بر قرار ترجيح می دهد و از ايران می گريزد !
  8. آقايان به خصوص آقای خامنه ای و شب نامه کيهان , در حد وقاحت آوری , قياس و تشبيهات فراوانی , بين وقايع صدر اسلام و حکومت خودشان برقرار می کنند که مثلا منتظری , شيخ گمراه است و آقا مثل علی مظلوم است و احمدی نژاد , مالک اشتر است و ميرحسين موسوی و کروبی , طلحه و زبيرند و . . . سئوال من اينجاست : چرا ماجرای برکناری آقای منتظری و همکاری آقای خامنه ای و رفسنجانی در اين خصوص را به ماجرای ( البته خيالی ! ) عزل حضرت علی از خلافت با همکاری ابوبکر و عمر تشبيه نمی کنيد ! البته به قول معروف , پيچش دست خودشان است . . . .
  9. هر چند خطبه فدکيه يک خطبه جعلی است ولی از باب مخاصمه : حضرت فاطمه اجازه داشت در حضور همه اينچنين به ابوبکر بتازد آيا کسی می تواند در ايران عليه رهبر خطبه بخواند ! ( به ياد آن وبلاگ نويس بدبختی افتادم که به اعدام محکوم شد ! ! )
  10. ما می دانيم مردم شام در زمان خلافت بنی اميه و مردم بغداد در زمان خلافت بنی عباس در اوج رفاه و ثروت بوده اند ولی مردم ايران هم اينک در اوج فقر و بدبختی هستند ( تازه هنوز يارانه ها را هم حذف نکرده اند به شما قول می دهم مانند تمام کارهای احمقانه ديگرشان اين قانون درست و خوب را غلط اجرا می کنند ) بنی عباس هر قدر هم بد بودند لااقل برای مردم خودشان خوب بوده اند !
  11. آخوندها به انتخابات آزاد سقيفه که با حضور سران انصار و مهاجرين برگزار شد زياد گير می دهند سئوال من اينجاست چرا رهبر بايد توسط يک مشت آخوند درباری دست راستی مورد تاييد همان رهبر ( که از فيلتر شورای نگهبان منتخب همان رهبر ! گذشته ) انتخاب شود ؟
  12. آخوندها به خليفه دوم حضرت عمر ابن خطاب , گيرهای بچه گانه زيادی می دهند يکی از اين گيرها انگ بدعت است . البته ما می دانيم که حضرت عمر در زمان خلافت خود و در اوج اقتدارش بارها از مردم مدينه درخواست داشته که آيه ای را که از رسول خدا شنيده و مربوط به رجم پيرمرد و پيرزن زناکار است را داخل قرآن کند ولی مردم قبول نمی کنند چون او بايد يک شاهد ديگر هم می آورده ! حال چگونه مردم اجازه داده اند اين عمر , اينهمه بدعت وارد دين کند و خلافت را غصب کند و دختر پيامبر را بکشد ! من که نفهميدم ! اکنون بياييم سراغ آخوندها ما می دانيم وظيفه اصلی شورای نگهبان , ابطال قوانين خلاف اسلام و شرعی است که مجلس به تصويب رسانده باشد . تا اينجا بسيار عالی ! اکنون می دانيد وظيفه مجمع تشخيص مصلحت چيست ؟ تصويب قوانين خلاف شرع مجلس ! که شورای نگهبان رد کرده ! به همي راحتی ! براستی کشور که ديگر در شرايط خاص و بحرانی نيست که نياز به مصلحت باشد ! البته 30 سال است که هر کس خواست جيک بزند بر سر او فرياد زدند ساکت باش منافق وهابی آمريکايي بی دين در اين شرايط حساس ! 30 سال است همژشه شرايط حساس و بحرانی بوده . البته وقتی حکومت دست عده ای احمق احساساتی ماجراجو باشد هميشه شرايط , حساس و بحرانی است !
  13. خلفای راشدين و بنی اميه و بنی عباس برابر نص صريح قرآن , هيچگاه وارد معاملات تجاری با دول کافر و مشرک نمی شده اند و حتی به آنجاها لشکر کشی هم می کرده اند ولی اکنون يک سر آقايان در روسيه است سر ديگر در چين ! پای ديگر در کوبا دست ديگر در کره شمالی و . . . و بزرگترين دشمنان ما هم کشورهای همسايه , چون سنی هستند !
  14. همه خلفا بر وسعت سرزمينهای اسلامی اضافه می کرده اند ولی در زمان حضرات , مقدار زيادی از دريای خزر بر باد فنا رفت !
  15. به شهادت تاريخ , حضرت ابوبکر و عمر به هيچيک از اعضای قبيله خود هيچ سمتی نمی دهند و حتی عمر اعلام می کند اگر کسی از اعضای خانواده او مرتکب خلافی شد دو برابر ديگران مجازات می شودهيچ کجای تاريخ هم نمی توانيد پيدا کنيد که آن دو نفر ذره ای از بيت المال حتی به عنوان حقوق برداشته باشند ! وقتی پسر عمر , شراب می خورد برای اينکه به ديگران بفهماند با کسی شوخی ندارد دستور می دهد به او دو برابر حد شرعی , شلاق بزنند که فرزند او زير شلاق می ميرد ! حالا آيا در حکومت آخوندها چنين عدالت و قاطعيتی در اجرای احکام وجود دارد؟*
  16. سئوالی از رييِس شب نامه کيهان : اگر داماد آقای خاتمی يا ميرحسين موسوی در جريان جنگ به عراق فرار می کردند و وقتی مردم ما داشتند دسته دسته کشته می شدند با رسانه های آمريکا و اسراييل مصاحبه می کردند آقای احمدی نژاد و همين روزنامه خوارجی کيهان چها که نمی کردند ! ( منظورم فرار علی تهرانی , داماد آقای خامنه ای به عراق است ! )
  17. پيامبر اکرم به محض تثبيت موقعيت خودشان , پيکهای حسن نيتی به کشورهای اطراف گسيل می دارند ولی وقتی انقلاب پيروز می شود و آقايان بازرگان و منتظری و . . .به آقای خمينی می گويند رسم است در چنين مواقعی , هياتهای حسن نيت به کشورهای همسايه اعزام کرد ايشان که سرمست از پيروزی ظاهری است با خشم می گويد : غلط کرده اند ما می خواهيم حکومت آنها را هم ساقط کنيم و انقلابمان را به آنجا هم صادر کنيم و نتيجه کار اقای ريگی می شود در بلوچستان و انقلابی که صادر که نشد هيچ دست کم و علی قول خود آقايان 14 ميليون نفر , مخالف در داخل دارد ( به جز 6 ميليون نفری که از همه زرنگتر بودند و اصلا رای ندادند ! ) آن عده ای هم که به احمدی نژاد رای دادند برای پول بود و وعده ها توخالی ! وفقط عده معدودی به خيال واهی اسلام به او رای دادند ! که دو روز بعد با انتخاب مشايي فهميدند چه کلاه گشادی سرشان رفته !
  18. حضرت موسی (ع) در حال قدم زدن در قاهره بودند که يک نفر سراسيمه کنان می آيد و به ايشان می گويد : فرار کن که می خواهند به خاطر آن سربازی که ديروز کشتی تو را محاکمه و اعدام کنند و حضرت موسی فرار می کند ! اين يعنی اينکه حتی بچه فرعون ( موسی ) هم در برابر قانون با ديگران مساوی بوده ! درس ديگر : وقتی موسی و برادرش وارد قصر فرعون می شوند اول : او را راه می دهند و او می تواند وارد شود ( نمی گويند تو چوپان را چه به شاه ! ) دوم : فرعون از او دليل و مدرک می خواهد ! سوم اينکه با اينکه قدرت داشته که موسی را زندانی کند يا ترور کند يا داخل غذای او سم بريزد ! هيچ کدام اينکارها را نمی کند ! اکنون سئوال من اينجاست آيا حکومت آخوندها هم بر همين منوال است ؟ تنها تعجب من در اينجاست که چرا خداوند در قرآن فرموده روز قيامت فرعون و آل او را در اشد عذاب وارد می کند و اين در حالی است که اکنون روحانيون در ايران روی فرعون و يزيد و مغول و . . . را سفيد کرده اند .
  19. در انتها ذکر اين نکته را بر خود واجب می دانم که تعداد قابل توجهی از روحانيون و طلبه ها در ايران دلشان از دست حکومت و رفتارهای احمقانه آقايان خون است ( نمونه بارز آن آقايان دستغيب , منتظری , صانعی , بيات و . . . ) پس خواهش می کنم برادران و هموطنان من با خواندن اين مطالب برای روحانيون دردسر و مشکل درست نکنند روزی در کوچه چند جوان جاهل لاابالی داشتند يک روحانی را اذيت می کردند من به آنها گفتم : احمق ها اگر اين روحانی , دزد و خلافکار بود الان سوار يک بنز آخرين مدل شده بود و شما به گرد او هم نمی رسيديد !

Montag, 7. Juli 2014

از زمان صفویه از ملا محسن فیض کاشانی گرفته تا کل آخوندها اعم از عمامه سفید ها یا عمامه سیاه ها تا حال درباری هستند

علی‌ اخوان پور:
(20)
از زمان صفویه از ملا محسن فیض کاشانی گرفته تا کل آخوندها اعم از عمامه سفید ها یا عمامه سیاه ها تا حال درباری هستند همه انها درزمان شاه هم درباری بودند بعد از شاه شدن خمینی و خامنه یی کل آنها به خدمتگزاری دربار این دو شاه که به عربی امام خوانده میشود درآمدند شاه در تعریف مدنی ایران یعنی صاحب بالاترین امتیاز و بالاترین قدرت و این دو امام یعنی خمینی و خامنه یی هم با عنوان امام همان شاه هستند معروف ترین آیت اله های درباری شاه سابق ایران یکی آیت اله کاشانی است و دیگری آیت اله سید حسن امامی امام جمعه تهران بنابراین آخوند جماعت به هیچ ارزشی به جز منافع شخصی خود پایبند نیست
 

Dienstag, 1. Juli 2014

سید علی خامنه‌ای در پاسخ به درخواست علی مطهری برای محاکمه‌ی سران جنبش سبز: ما اکنون به این‌ها ملاطفت کرده‌ایم

علی‌ اخوان پور:

اکنون باید منتظر باشیم ببینیم رییس‌جمهور کلیددار ما که می‌خواست یک‌جوری جریان حبس را پایان دهد جرات می‌کند روی حرف رهبر حرفی بزند یا نه. عیار تدارکات‌چی بودن یا رییس قوه‌ی مجریه بودن این‌جاست که معلوم می‌شود...
سید علی خامنه‌ای در پاسخ به درخواست علی مطهری برای محاکمه‌ی سران جنبش سبز و آزاد کردن آن‌ها گفته است که:
«من قبلا درباره بصیرت صحبت کرده‌ام و این‌که نباید راه شهدا و راه انقلاب را گم کنیم. جرم این‌ها بزرگ است و اگر امام بودند شدیدتر برخورد می‌کردند. اگر این‌ها محاکمه شوند حکم‌شان خیلی سنگین خواهد بود و قطعاً شما راضی نخواهید بود. ما اکنون به این‌ها ملاطفت کرده‌ایم.»
خوب شد نمردیم معنی ملاطفت را فهمیدیم. یک زن و شوهر سالخورده را به همراه یک مرد مسن از اسفند ۸۹ تاکنون در حبس به‌اصطلاح خانگی نگه‌داشته‌اند٬ اسمش را گذاشته‌اند ملاطفت. البته٬ ملاطفت امری نسبی ست. مثلا در مقایسه با بلاهایی که بر سر بچه‌های جنبش سبز در کهریزک و جاهای دیگر آوردند٬ حصر خانگی مثل استراحت در سواحل کوپاکابانا است. بعد هم که پای امام راحل به میان کشیده شده٬ یعنی مراقب باشید زیاد حرف بزنید محبوسان با طناب دار و اعدام روبه‌رو خواهند شد. آخر به گفته رهبر معظم اگر امام بود٬ شدیدتر برخورد می‌کرد.
حالا ببین کی از بصیرت صحبت می‌کند. طرف٬ احمدی‌نژاد را برداشت آورد به مدت هشت سال سوار گرده‌ی ملت کرد؛ او هم تا توانست مثل یک بچه لوس و ننر به پشت‌گرمی رهبر هر چه دم دستش آمد ویران کرد٬ بعد خودشان فهمیدند چه خبط و خطایی کردند و الان صحبت از محاکمه احمدی‌نژاد در میان است٬ بعد راست و چپ بصیرت بصیرت می‌کنند! حالا اگر این تحفه٬ محض رضای خدا فقط و فقط یک بخش از کشور را آباد کرده بود می‌گفتیم مهندس و آقای کروبی اشتباه کرده‌اند ولی حالا که تمام حرف‌ها و پیش‌بینی آن‌ها درست از آب درآمده چه؟ باید مورد ملاطفت قرار بگیرند و یا این‌که تهدید به مجازات سخت‌تر شوند؟

اکنون باید منتظر باشیم ببینیم رییس‌جمهور کلیددار ما که می‌خواست یک‌جوری جریان حبس را پایان دهد جرات می‌کند روی حرف رهبر حرفی بزند یا نه. عیار تدارکات‌چی بودن یا رییس قوه‌ی مجریه بودن این‌جاست که معلوم می‌شود...