درباره من سلام به همهٔ خوانندگان محترم: نظر به اینکه وبلاگ قبلی من:"نگاه من نگاه" برای هموطنان مقیم

Montag, 8. September 2014

تناقضها و قوانین شیادنه مذهب شیعه و منتقدانه بزرگی‌ از دل پیروانش


علی‌ اخوان پور:
بدون شک قوانین و احکام و فتوای موجود در مذهب شیعه نه تنها برگرفته از دین نیستند بلکه در خیلی‌ موارد تناقضهای بسیاری با اصل دین دارند،که همگی‌ با هدف سؤ استفاده از ذهن خرافه پرست عده انسان ساده و حکم رانی و در نهیات چپاول و غارت مال ،تمدن و هستیه این عده از انسانها برنامه ریزی شده،که امروزه در کشور ما ایران گروهی آخوند و مولا با کمک از این حربه شیادنه زمام امور را در دست گرفته‌اند .آخوند با استفاده از این ابزار و با استفاده از تفرقه اندازی میان گروهای مسلمان سعی‌ در ادامه حکم رانی و در دست گرفتن امور در منطقه نیز می‌باشد.
اما امروزه هستند ذهن‌های بیداری که دیگر نه تنها تن‌ به این افکار پوچ و فریبکارانه نمی‌دهند بلکه با علم و تحقیق در راه مبارزه با این جنایت کاران بر آمده و میبینیم که هر روز دست این آخوند‌های حیله اگر بیشتر نسبت به دیروز باز میشود.
اساسا مذهب شیعه یک مذهب کاملا ساختگی توسط عده سودجو و فرصت طلب است که تنها به هدف حکم رانی بر مردم ساخته شده و امروز حکومت استبدادی و به ظاهر دینی در ایران به تکیه بر همین تفکر زمام امور را در دست گرفته،مذهبی‌ که علمای آن دیگر حتا قادر به این نیستند که پرسش‌های مردم را پاسخ وگو باشند،روز به روز جایگاه خود را حتی در بین پیروان خود هم از دست میدهد و آنها را یکی‌ از جدی‌ترین منتقدان خود می‌سازد.
در زیر مطلبی تهیه شده در ارتباط با این موضوع را می‌خوانید:

هرچند که ارائه نظریۀ مذهبی ولایت فقیهان، از سوی مبلغان مذهب شیعه اثنی عشری، تیشه به ریشۀ باورهای اعتقادی یکتاپرستانۀ مسلمانان، بالاخص شیعیان وارد نمود، و بسیاری از آنانرا واداشت تا برای دستیابی به حقایق تاریخی این دین و مذهب شیعه، برگهای تاریخ را عرصه جستجوگریهای خود قرار دهند، اما بطور کلی عصیان بر علیه زیاده خواهی ها اسلامی از سوی پیروان این دین و مخالفینش، قدمتی به اندازه تمام تاریخ این دین دارد.
ازعبدالله ابن ابی سرح بعنوان اولین منتقد اسلام و قرآن نام برده میشود. او از نزدیک ترین اصحاب و محارم محمد، پیامبر اسلام و کاتب وحی بود. عبدالله ابن ابی سرح خط زیبایی داشت و هنگامی که بر محمد وحی نازل می شد او را فرا می خواند و وحی را بر او می خواند و او می نوشت. پس از مدتی نسبت به کیفیت نزول آیات و ماهیت وحی و پیامبری محمد تردید کرد، زیرا چندین بار کلمات و جملات آیات نازل شده را به دلخواه تغییر داد، مثلاً به جای سمیع بصیر، سمیع علیم می نوشت، و محمد نیز این آیات تحریف شده را می پذیرفت. این امر شک وی را بر انگیخت، تا سر انجام او در مورد آیۀ فتبارک الله احسن الخالقین، با محمد اختلاف پیدا کرد. او معتقد بود که این آیه را من سروده ام و محمد از من دزدیده است. پس از این اختلافات عبدالله ابن ابی سرح از دین اسلام برگشت. از آنجائیکه رسم اسلام، مخالف و منتقد کشی است و این دین هرگز منتقدان خود را تاب نیاورده، و خاموش آنانرا چاره کار میداند، پس از این ماجرا محمد خون ابی سرح، را حلال و دستور قتلش را داد. او نیز به مکه فرار کرد.
یکی از قدیمی ترین منتقد اسلامی حسین بن منصورحلاج، معروف به منصور حلاج است. منصور حلاج ایرانی بود و در سال244 هجری قمری در روستای تور از توابع بیضای فارس در خانواده‌ای تازه مسلمان و سنی مذهب متولد شد. در دارالحفاظ شهر واسط، به کسب علوم مقدماتی پرداخت، و در دوازده سالگی حافظ قرآن شد. سپس برای درک مفاهیم قرآن نزد سهل بن عبدالله تستری رفت، و راه و رسم تصوف را از او آموخت، و خرقه پوشید. در هیجده سالگی به بغداد رفت و از آنجا راهی بصره شد. مدتی بعد مبارزاتش بر علیه اسلام را آغاز نمود. با آنکه استادانش او را به سکوت و خلوت نشینی تشویق میکردند، اما او به منظور دوری از آنان و استمرار مبارزاتش، مبادرت به سفرهایی به هند، خراسان، ماوراءالنهر، ترکستان و چین نمود و طرفداران و پیروانی را نیز با خود همراه کرد. طوری که مردم هندوستان او را ابوالمُغیث، مردم چین و ترکستان، ابوالمعین، مردم خراسان و فارس، ابوعبدالله زاهد و مردم خوزستان او را شیخ حلاج اسرار، خطاب می‌کردند.
شیخ عطار، منصور حلاج را شیر بیشه تحقیق می نامید، زیرا حلاج در همان زمان در آثار و گفته های خود با ادیان و حکومتهای دینی جابر زمان خود به سختی و بیرحمانه مبارزه میکرد، تمام مقامات مذهبی و دولتی کمر به محو آثار و افکار او بستند. ابن مسکویه در کتاب تجارب الامم به این حقیقت گواهی میدهد که در بغداد ناشران و کتاب فروشان را احضار کردند و از آنها تعهد گرفتند که دیگر کتاب حلاج نفروشند و نشر نکنند. حلاج می سراید: پیکار با خدا نکردن، دیوانگی است و دل به آشتی او خوش داشتن نافرزانگی. با قرآن معارضه میکرد و میگفت: میتوانم همانند آن تالیف کنم. در تذکره الاولیا عطار نیشابوری آمده است که عمر بن عثمان، منصور حلاج را دید که چیزی می‌نوشت گفت: چه می‌نویسی؟ حلاج جواب داد، چیزی می‌نویسم که با قرآن مقابله کنم، وعمروبن عثمان او را دعا بد کرد، و از پیش خود راند. همچنین منصور حلاج نامه ای به دوست خود، شاکر بن احمد فرستاد و در آن نوشته بود اَهدِم الکعبه، یعنی کعبه را ویران کن. منصور حلاج معاصر جعفر مقتدر هجدهمین خلیفه عباسی بود و از آنجائیکه مقتدر چون دیگر خلفا و سلاطین، در منجلاب فساد و رشوه خواری و زورگوئی غوطه ور بود و در عین اینهمه فساد خود را رسول الله و جانشین پیامبر نیز میدانست، مرد شجاع و مبارزی چون منصور حلاج قدم در میدان سیاست نهاد و علیه دین و دولت دینی به مبارزه برخواست و فریاد انالحق سرداد. با آنکه در جوانی به تصوف و عرفان رو آورده بود، ولی در جریان زندگی چون دید دین و خدا دستاویز چپاولگری و غارت توده های مردم شده و همه این مظالم و بیدادگریها محصول جهل و بی خبری مردم و میوه دستگاه فاسد ولایت و خلافت است، قلم نسخ روی کلیه مذاهب و ادیان منحرف آن دوران کشید و در راه بیداری مردم قد علم کرد وبه مردمی که منتظر منجیانی آسمانی بودند گفت، تو خود نجات دهنده خود هستی با عقل و اندیشه و اراده انسانی.
حلاج، چون دیگر منتقدین اسلام سرنوشتی مشابه داشت، فتوای نابودی. حلاج بر اثر فتوای ابوبکر محمد بن داوود مؤسس مذهب ظاهریه، مبنی بر واجب بودن قتل او و اقامه دعوای سهل بن اسماعیل بن علی نوبختی و پیگیریهای ابوالحسن علی بن فرات وزیر شیعی مقتدر عباسی در سال 301 در بغداد به زندان افتاد و پس از هفت ماه محاکمه در سال 309 به فرمان حامد بن عباس وزیر وقت عباسی به دار آویخته شد، تا همچنان دیوار خرافه پرستی و تقدس گرائی اسلامگرایان به خون منتقدین آن پابرجا باقی بماند.
ابن راوندی از اهالی روستای راوند کاشان، از دیگر منتقدان این دین است. او متولد سال 210 هجری قمریست که در چهل سالگی درگذشت.
دوران زندگی او با تحولات مذهبی و فکری عظیمی روبرو بود وی در ابتدا یکی از بزرگان معتزله( یکی از فرق مذهب شیعه در اسلام) قرن سوم هجری محسوب می‌گردید لیکن تغییر عقیده داد و در کتاب فضیحه المعتزله، که آن را در پاسخ به کتاب جاحظ با نام فضیلت معتزله، نوشت بشدت از معتزله انتقاد کرد. آنگاه برای مدت کوتاهی به مذهب تشیع گروید و کتاب الامامت از آثار دوره کوتاه تشیع اوست، اما ملاقات او با ابوعیسی الوراق، باعث خروج او از تشیع و اسلام گردید و از آن پس به یکی از مهمترین ندانم‌گرایان تاریخ اسلام تبدیل شد.
اینکه چرا اکثر منتقدین مشهور و تاریخی این دین، از میان پیروان پروپا قرص این دین برخواسته اند، موضوعیست که نباید به سادگی از آن گذشت. همه اشخاص قادر نیستند چون مبلغان شیاد شیعه اثنی عشری قرنها به فریبکاری پیروان خود ادامه دهند، و در جهت حفظ منافع گروهی، واقعیت های اسلام و شیعه را تحریف کنند، لذا بسیاری از آنان نظیر منصور حلاج، ابن راوندی، ابن وراق، علی دشتی، احمد کسروی و دهها اندیشمندی که مطالعات عمیق در اسلام و شیعه داشتند و خود از مبلغان این دین و مذهب محسوب میشدند، بعد از اطلاع از واقعیت، علم مخالفت برداشته و در جرگه منتقدین این دین قرار گرفتند، هر چند که مورد تکفیر قرار گرفتن، اما با خاموش کردن آنان هرگز قادر نبودند، فریادهای منتقدین نسل های بعد را خفه کنند. برای مثال نمونه ای از عقاید خرافی و در عین حال مردم فریبانۀ یکی از شیوخ صاحب نام شیعه اثنی عشری را ذکر میکنم، تا بر همگان روشن گردد چرا منتقدین واقعی اسلام از دل پیروان آن میجوشد.
شیخ مفید از مراجع صاحب نام شیعه در مورد کتاب الکافی که توسط شیخ کلینی یکی دیگر از این مراجع نوشته شده میگوید: کتاب الکافی عظیم ترین و مفیدترین کتابست. فیض کاشانی در مورد این کتاب میگوید: الکافی شریف ترین و موثق ترین و جامع ترین کتاب مذهبی تشیع است، زیرا مشتمل بر اصول و خالی از زواید و زشتی هاست. مجلسی گفته: این کتاب مضبوط ترین و جامع ترین کتاب حدیث و زیباترین و بزرگ ترین کتاب فرقه ی ناحیه میباشد. محمد امین آسترآبادی میگوید: از اساتید و علمای خودمان شنیده ام که هیچ کتابی در اسلام تالیف نشده است که در شان و منزلت الکافی کلینی باشد. عباس قمی میگوید: مهم ترین کتاب اسلامی و عظیم ترین تصنیف امامیه است و برای آنان هیچ کاری بهتر و خوب تر از آن صورت نگرفته. با همه این تعریف ها حال توجه کنید که در این کتاب چی نوشته شده است. کلینی در کتاب الکافی جلد اول صفحه ی237 که در سال 1405 هجری در بیروت به چاپ رسیده به نقل از علی ابن ابیطالب نوشته: عفیر خر رسول الله خودکشی کرد، علی گفت: این خر با رسول خدا حرف زده و گفته: پدر و مادرم فدای تو ای رسول الله، پدرم به نقل از پدرش و او به نقل از جدش به من خبر داد که پدر وی با نوح در کشتی نشسته بود و حضرت نوح به نزد وی رفته، دستی به پهلویش کشیده و سپس گفته: از نسل این خر، خری متولد میشود که سید و خاتم پیامبران بر وی سوار میشود. الحمدالله که خداوند چنین افتخاری را نصیب من کرد. نگارنده قضاوت در زمینه این مهملات و چرندیات بی سر و ته را بعهده شما خواننده مطلب میگذارد.

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen